اکثر مراکز معتبر آکادمیک و فکری دنیای امروز، کموبیش اتفاقنظر دارند که در میان اندیشه پردازان بزرگ تاریخ جهان پنجتن از اهمیت و جایگاه ویژهای در شکل دادن به اندیشه و معرفت کنونی جهان برخوردارند. ارسطو در رأس آنها قرار دارد و سپس افلاطون که استاد وی بود در رده بعدی قرار میگیرد. سه متفکر بزرگ بعدی عبارتاند از: کانت، نیچه و ویتگشتاین میباشند
هنگامیکه سقراط جام زهر را سرکشید، افلاطون ۲۹ سال داشت. افلاطون دوران درازی شاگرد سقراط بود و جریان دادگاه استاد را با حساسیت و تأثر فراوان دنبال میکرد. محکومیت سقراط همچون یک متفکر و کهنسالترین شهروند آتن از سوی هیئت ۵۰۰ نفره داوران (باوجود اختلافنظر زیادی که در میان آنها بروز کرد) تأثیر عمیقی بر استنباط فلسفی افلاطون نهاد. اولین اثر افلاطون «دفاعیات سقراط» نام داشت. افلاطون پس از مرگ تراژیک استاد، مرکز فعالیتهای فلسفی و آموزشی خود موسوم به آکادمی را به خارج از آتن انتقال داد. کلمه آکادمی پس از افلاطون و تحت تأثیر ابتکار او واژهای جهانگستر شد و همین امروز نیز به مراکز علمی و دانشگاهی اطلاق میشود. افلاطون کلمه آکادمی را از نام آکادموس Academus که یکی از قهرمانان و جنگجویان برجسته یونان باستان بود، برگرفته است. مهمترین علومی که در آکادمی مورد تدریس یا به بیان دقیقتر موردگفتگو و آزمون و تمرین قرار میگرفتند، فلسفه، ریاضی و تمرینات بدنی بودند. بدین ترتیب افلاطون حیطههای تازهتری را برای بحث و بررسی موردتوجه قرار داد و به همین دلیل نخستین نطفههای تفکر و اندیشه در علوم گوناگون مانند علوم تربیتی، علوم سیاسی و نظریه دولت، منطق، دیدگاه درباره زن، فلسفه، دانش و روح و روان آدمی از سوی افلاطون پیریزی شده است؛ اما مهمترین موضوع آموزشی آکادمی، فلسفه بود که در یونانی به معنای عشق به معرفت و دانایی است.
افلاطون پس از محکومیت ظالمانه استادش سقراط به عدم حقانیت خشونت، باوری عمیق یافت. آموزه عدم خشونت در زندگی سیاسی و اجتماعی نقش اساسی در ذهنیت و افکار افلاطون حک کرد و با همین درک در عمر طولانی حوزههای گوناگون تفکر و شناخت را مدنظر قرارداد. افلاطون برای دستیابی به پاسخ مربوط به چگونه زیستن انسان همه حیطههای انسانشناسی و اخلاق تا نظام سیاسی و عدالت را همراه با دانشجویانش در آکادمیهای فلسفی موردگفتگو و تعمق قرارداد؛ اما باید تأکید کرد که پرسش مرکزی که سالها فکر افلاطون را به خود مشغول کرده بود این بود که در جهان هستی که همه موجودات و جانوران و اشیا و طبیعت در حال دگرگونی و «فرّار»اند، آیا چیزی وجود دارد که فرّارناپذیر، جاودانی و تغییرناپذیر باشد؟ در پاسخ به این پرسش افلاطون اعلام کرد که همه آنچه در طبیعت موجود است «فرّار» است و دارای خواص تغییرناپذیر اساسی نیست. به باور او همه آنچه در دید انسان وجود دارد در اثر زمان دگرگونی مییابد. بنابراین همهچیز بر اساس یک «شکل» پدید آمده است که آن شکل جاودان و مستقل از زمان است. افلاطون بر این باور بود که مثلاً قطعات اولیهای که برای خلق یک موجود زنده بهعنوان نمونه اسب بکار میاید، نمیتواند خودبهخود و بدون وجود یک الگو و فکر کامل قادر به خلق اسب شده باشد. پس باید چنین قوه بزرگی درجایی وجود داشته باشد که بتواند همه اسبها را، بدون اشتباه اسب بسازد و آن نیرو و یا آن چیز همان است که خود شامل تغییر نمیشود. چنین نیروی همان است که «فرّار» نیست و جاودانی است.
ادامه این شیوه استدلال افلاطون را به این نتیجه رساند که آنچه جاودان است و تغییرناپذیر است، چیزی جز ذهن انسان نیست. بنابراین ذهن انسان جایگاه ویژهای در اندیشه افلاطون دارد. از همین نقطه حرکت است که افلاطون به «ایده کامل» رسید که در ماورا جهان هستی قرار دارد. در تداوم رشته زنجیر این استدلالات سرانجام افلاطون به این باور رسید که آنچه ما از طبیعت میبینیم فاقد یک واقعیت عینی و تنها انعکاس و جز ناچیزی از آن «ایده کامل» است.
افلاطون علاقه وافری به ریاضی داشت. زیرا نتیجه عملیات ریاضی هرچند بار که تکرار شود، تغییر نمیکند و از این نظر آن را «مطمئنترین دانش» مینامید؛ اما بهطورکلی افلاطون درباره دانستنیها و دستیابی انسان به معرفت واقعی بسیار شکاک بود و معتقد بود آنچه ذهن آدمی درک میکند چندان مطمئن نیست.
انسانشناسی افلاطون بر تقسیم اعضای بدن به سه قسمت استوار است: سر ( مظهر عقل و تفکر)، سینه (مظهر خواست و اراده) و پایینتنه (مظهر میل و تمنا). هریک از این سه قسمت گویای یک ایدئال انسانی نیز هستند. بهعنوان نمونه عقل باید در جستجوی ایدئال دانایی و زیرکی باشد. «اراده» باید در جستجوی ایدئال شجاعت باشد. «میل» باید در جستجوی ایدئال مهار و عنان انسان در برابر تمناها باشد. اگر هر سه این ایده آلها از سوی انسان دنبال شود، به وجود یک انسان معتدل منجر میشود؛ بنابراین هارمونی و تعادل انسان برای افلاطون اهمیت زیادی دارد و کسب آن را از راه توجه به هر سه خواص اعضای بدن که در بالا آمد، میسر میداند.
نظریه دولت افلاطون نیز ادامه تفکر و نوع درک او درباره آدمی است. «سر جامعه» که حکومت آن است مظهر عقل و نماد بهترین نخبگان جامعه است. «سینه جامعه» شامل حکام و قوای انتظامی آن است؛ و «پایینتنه جامعه» شامل سربازان و دهقانان است.
نظریه دولت افلاطون نیز در هماهنگی با دیگر نظریات فلسفی، انسانشناسی و هستیشناسی وی قرار دارد. لذا افلاطون نخستین نظریهپردازی است که میان همه ارکان باورها و برداشتهایش یک هماهنگی عقلی و انسجام و توازن واقعی به چشم میخورد. ازاینرو جایگاه عقلا و فلاسفه در حکومت مهمترین عنصر «نظریه دولت» اوست.
اندیشه سیاسی افلاطون
افلاطون بدون تردید معمار اصلی فلسفه سیاسی است. آموزههای او بناکننده اندیشه منسجم سیاسی است. نظریه دولت او در یک سازگاری سیستماتیک با قرائت او از انسان و جامعه و قرائت از عدالت و آرمان بشری قرار دارد. از همین رو آموزههای افلاطون طی قرنها منبع الهام و موردبحث همه متفکران و معتبرترین محافل فلسفی و سیاسی جهان بوده است. دوپایه اصلی تفکر سیاسی افلاطون آمیزش عقل و حکومت و نخبهگرایی است. به باور افلاطون همه انسانها از توانایی و استعداد یکسانی برخوردار نیستند. ازاینرو «نخبگان» که نسبت به افراد عادی ازنظر هوش و قوه رهبری برتری دارند شایستهترین افراد برای به دست گرفتن امور کلیدی جامعه بهویژه در امر حکومت و قضاوت هستند و اصولاً امر حکومت در انحصار زبدگان باید باشد.
افلاطون معتقد است که اکثر انسانهای عادی، ساده بین، راحتطلب و فاقد توانایی کشف حقیقتاند و تنها عده اندکی آنهم پس از یک دوران بسیار طولانی آموزش و آزمایش و تربیت روحی، فکری و بدنی در سنین پس از پنجاهسالگی مجاز به مداخله در امر دشوار رهبری، حکومت و هدایت انسانها به سعادت و خوشبختیاند. دانش و اخلاق که تنها عده اندکی از زبدگان از عهده کسبشان برمیایند مهمترین تضمین در برابر خطرات مهمی چون بیلیاقتی، کژروی و فساد حکومت است. افلاطون در آرمانشهر خود یک نظم اجتماعی آرمانی را در برابر بشریت قرار میدهد که دوپایه اصلی آن عبارت از عدالت و حکومت زبدگان است.
از نگاه افلاطون دمکراسی امری غیر عقلایی است و آزادی موجب بحران در جامعه و مانع دستیابی به انسان ایدهآل میشود؛ اما آن نخبگانی که برای تربیت در آکادمیهای مخصوص جهت رهبری جامعه برگزیده میشوند، از دید افلاطون باید از هرگونه تعلق طبقاتی و خانوادگی و داشتن اموال خصوصی و حتی امکان ازدواج منع شوند تا مبادا عدالت و حقیقت فدای انگیزههای دیگر شود. افلاطون در رساله «جمهوریت» معیارهایی جهت گزینش شایستهترین افراد برای حکومت پیش میکشد که به عقیده برخی از اندیشه پردازان مدرن از منابع اصلی الهام حکومتهای کمونیستی و فاشیستی در گزینش و تربیت کادرهای رهبری بوده است. افلاطون یک دمکراسی مستقیم و گفتگوی عقلایی در میان گروه اندک نخبگان را در کنار شرایطی مانند جدایی قدرت از ثروت و «حکومت فیلسوفان» ضامن یک نظم اجتماعی آرمانی و عادلانه میداند.
افلاطون از منظر امروز
اندیشههای افلاطون پس از ۲۰۰۰ سال همچنان از پرنفوذترین آموزهها در دنیای سیاست است. در جهان امروز بدون تردید دو ایدئولوژی ازنظر قدرت نفوذ و گستردگی و کارآمدی در رأس آموزههای سیاسی قرار دارند که عبارتاند از لیبرالیسم و افلاطونیسم (نخبهگرایی). گرچه کاربرد واژه افلاطونیسم چندان رایج نیست، اما خمیرمایه اصلی اندیشه افلاطون همان نخبهگرایی است که مترادف با افلاطونیسم است. جوهر اصلی اندیشه افلاطون تأکید اساسی بر نقش و جایگاه کلیدی دانشمندان، کارشناسان و متخصصان در اداره امور جامعه است. افلاطون به رهبری جامعه توسط نخبگان و آموزش دیدگان باوری عمیق دارد و معتقد است که قدرت گیری توده عوام که اسیر احساسات و روزمرهگراییاند، شیرازه جامعه را از هم میگسلد و لذا قدرت واقعی باید در اختیار نخبگان قرار گیرد.
اما افلاطون بهتفصیل درباره نخبگان توضیح میدهد. منظور او از نخبگان نه نخبگان دینی و یا نخبگان خود گمارده بلکه کسانیاند که از راه زحمت فراوان به کسب دانش نائل شده و به انواع فضایل انسانی ازجمله عدم سوءاستفاده از قدرت شخصی دستیافتهاند.
حضور اندیشههای نخبه گرایانه افلاطون را امروز میتوان در تمام حکومتهای دمکراتیک موجود جهان ملاحظه کرد که ترکیبی از منتخبین شهروندان و کارشناسان حوزههای گوناگون هستند. بهعنوانمثال در اتحادیه اروپا بخش مهمی از امور از سوی کارشناسان و متفکرین اداره میشود و بحث درباره توازن میان دمکراسی مشارکتی و نخبهگرایی از مهمترین چالشهای آن است.
باید خاطرنشان کرد که دو مشکل اساسی نظامهای دمکراتیک امروزی دنیا عبارت از تشکیل گروههای لابی و نیز کندی روند اجرای قانون است. تشکیل انواع گروههای لابی (گروههای فشار قانونی) در همه نظامهای دمکراتیک امروزی چوب لای چرخ گردش دمکراتیک امور میگذارد. این گروهها که متشکل از نمایندگان مراکز گوناگون مالی، تجاری، ایدئولوژیک، مدنی و غیره میباشند با انواع شگردها بر تصمیمگیری سیاستمداران اثر میگذارند.
ثانیاً کند بودن روند تصمیمگیری و اجرای قوانین یکی دیگر از پدیدههای نظامهای دمکراتیک است که شکایت و نارضایتی بسیاری از شهروندان از ادارات را برمیانگیزد و عملکرد ضعیف مراکز تصمیمگیری را باعث میشود. بهطورکلی روند قانونی حالتی کمسرعت دارد که نیاز به تصمیمگیری بخر دانه و دمکراتیک و رایزنی از مهمترین علل آن است.
این دو معضل اساسی دمکراسی درواقع هزینه سنگینی است که همه نظامهای دمکراتیک دنیا برای دفاع از خود باید بپردازد. کند بودن روند کارها در نظام دموکراسی و هزینهای که قانونگرایی در بردارد، تقریباً همهروزه به زبانها و اشکال گوناگون موردبحث جدی مطبوعات، اندیشمندان، نظریهپردازان و فیلسوفان جهان امروز قرار دارد. در مورد گروههای لابی باید گفت که این معضل نهتنها در نظام سیاسی امریکا بلکه در همه کشورهای وجود دارد. گروههای لابی که معمولاً منافع گروهی یا اقتصادی و یا ایدئولوژیک معینی را نمایندگی میکنند به اشکال مختلف بر روند تصمیمگیریها اثر میگذارند. شبکه پیچیده تصمیمگیریها و آییننامههای قابل تفسیر و وجود افراد منفعتجو زمینههای حضور و اثرگذاری قابلتوجه گروههای لابی یا فشار است که هیچ نظام سیاسی دمکراتیک از آن در امان نیست. به همین مناسبت است که هر بار این معضلات ذاتی دمکراسی در موسسههای پژوهشی و نیز نهادهای تصمیمگیرنده موردبحث قرار میگیرد، دو آلترناتیو طبیعی در برابر آنها مطرح میشود که یکی از آنها تصمیمگیری کارشناسان و نخبگان و دیگری ایجاد نهادهای کنترلکننده قدرت است. مهمترین امتیاز نخبهگرایی، تصمیمگیری بر اساس دادههای کارشناسی و علمی و عقلی و نیز سرعت عمل و سلامت تصمیمگیری بدون توجه به منافع گروههای فشار است. در حقیقت بسیاری از جنبههای زبده گرایانه موردنظر افلاطون در نظامهای سیاسی امروزی کاربردی واقعی و تکمیلی یافته است.
جهانیشدن یکی دیگر از تهدیدهای مهم دمکراسی در جهان امروز بشمار میاید. در این تردیدی نیست که دمکراسی و مردمسالاری پروژهای ملی و تنظیمکننده حوزه روابط انتخابکنندگان و منتخبین است؛ اما روند جهانیشدن شکاف میان ایده آل و واقعیت در کارکرد دمکراسی را به میزان چشمگیری افزایش میدهد و منتخبین را نه در برابر انتخابکنندگان بلکه در برابر دیگر بازیگرانی قرار میدهد که منافعی جز انتخابکنندگان راهنمای رفتار آنهاست.
از سوی دیگر یکی از ضعفهای کلیدی اندیشه نخبه گرایانه فقدان سازوکارهای کنترلکننده در نظام نخبهگراست؛ اما افلاطون خود بر این ضعف اساسی آگاه بود. به همین دلیل وی یک شرط اساسی را برای تحقق نظام رهبری نخبگان مورد تأکید جدی قرار داده است که عبارت از این است که زمامداران حق داشتن خانواده و دارایی را نباید داشته باشند. افلاطون بارها تأکید میکند که در غیر این صورت دولتمداران منافع شخصی را بر منافع همگانی ترجیح خواهند داد؛ اما نباید فراموش کرد که در سیستم فکری افلاطون انسانها بهطور مادرزاد از استعدادهای متفاوت برخوردارند. به باور افلاطون اکثریت مردم از عقل لازم برای هدایت جامعه برخوردار نیستند و تنها عده اندکی دارای عقل، استعداد و توان رهبری جامعهاند.
بههرحال باگذشت بیش از ۲۰۰۰ سال از آموزههای افلاطون امروز تردیدی نیست که در عالم واقعی انسانی، وجود زبدگان مطلوب افلاطون که از زندگی خانوادگی و داشتن ثروت چشم بپوشند، تنها یک خوابوخیال است؛ اما دمکراسی باوجود ضعفهای درونی آن از امکانات و قابلیتهای بسیاری برای رشد همگانی افراد جامعه برخوردار است. لذا نخبهگرایی موردنظر افلاطون از این منظر که از دانش و توان زبدگان باید برای تکمیل دمکراسی و غلبه بر ضعفهای آن سود جست، همچنان اهمیت خود را حفظ کرده و در سر هر آزمون و بزنگاه مهم سیاسی روزآمد بودن خود را اثبات میکند. لذا امروزه در همه نظامهای دمکراتیک جهان این توازن میان مردمسالاری و زبده گرایی به این شکل ایجاد گردیده است که حفظ مغزها و اندیشهها و دادن جایگاهی مهم به آنان در نظام سیاسی و اجتماعی همچون بهترین سرمایههای اجتماعی هر نظام دمکراتیک محسوب میشود.