یک آخر هفته در پاریس

الاهه بقراط

با کاپیتانِ تیم آرش: پرویز قلیچ‌خانی

در تابستان ۱۳۹۲ در دومین کنگره سالانه سکولار دمکرات‌ها در شهر بوخوم (مرداد ۱۳۹۳/ اوت ۲۰۱۴) که از نظر فکری عمدتا نیروهای دمکراتِ میانه جامعه را در بر می‌گیرد و در دهمین کنگره حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) در هامبورگ (شهریور ۱۳۹۳/ اوت ۲۰۱۴) که مدافع اندیشه راستِ دمکرات است شرکت کردم. برای من فرصت مناسبی بود تا در یک جمع دمکراتِ چپ نیز حضور بیابم: میز گردی که درباره مجله و تیم نویسندگان «آرش» و هم‌چنین مدیر مسئول و سردبیر و کاپیتانش، پرویز قلیچ‌خانی، آخر همین هفته، در روز ۲۷ دی ۱۳۹۳ (۱۷ ژانویه ۲۰۱۵) در پاریس برگزار شد.

*****

در آن دو کنگره، آنچه را به عنوان روزنامه‌نگاری که نقش خود را در برقراری رابطه بین مردم و قدرت، چه قدرت حاکم و چه قدرت اپوزیسیون، تعریف می‌کند و تلاش می‌کند تا با انتقاد از هم قدرت و هم مردم، همواره نه الزاما بیانگر هر «خواست» و «موج» و «جنبش» مردم بلکه آن خواست و موج و جنبشی باشد که مدافع حقوق و منافع آنهاست، با آنها در میان گذاشتم که در هر دو مورد استقبال قرار گرفت. جامعه سیاسی ایران، چه در داخل و چه در خارج، پس از سال‌ها فراز و نشیب و با همه تناقض‌های عملا موجود، به این نتیجه می‌رسد که بدون یک همگرایی بر اساس تعاریف مبتنی بر حقوق فرد و جامعه، تلاش‌های آنها چون جویبارهای پراکنده به این سو و آن سو روان خواهد بود بدون آنکه راه به اقیانوس پر تلاطم جامعه ببرد. اینکه این همگرایی سیاسی سرانجام در چه شرایطی و با فراهم آمدن کدام فرصت‌ها شکل عملی بیابد، موضوعی است که آینده نشان خواهد داد و بستگی تام و تمام به درجه درک و آگاهی و تلاش جامعه سیاسی ایران در این زمینه دارد.

برای من که سال‌هاست درباره ضرورتِ همگرایی و نزدیکی بین نیروهای دمکرات و مدافع حقوق بشر در جامعه سیاسی ایران می‌نویسم و می‌گویم، فرصتی بسیار مناسب بود که در کنار دو کنگره بالا، که من آنها را بر اساس معیارهای سیاسی و فکری، دمکرات‌های «میانه»‌ و «راست» نامیدم، در یک جمع دمکراتِ چپ نیز حضور بیابم: میز گردی که درباره مجله و تیم نویسندگان «آرش» و هم‌چنین مدیر مسئول و سردبیر و کاپیتانش، پرویز قلیچ‌خانی، آخر همین هفته، در روز ۲۷ دی ۱۳۹۳ (۱۷ ژانویه ۲۰۱۵) در پاریس برگزار شد.

در این میز گردِ بسته که «آرش» مشابه آن را پیش از این درباره موضوعات مختلف برگزار کرده بود، مریم جزایری (حزب کمونیست ایران- م.ل.م.)، محمدرضا شالگونی (راه کارگر)، مهرداد باباعلی (جمهوری‌خواهان دمکرات و لاییک)، مسعود فتحی (اتحاد فداییان خلق ایران/ از طریق اسکایپ) و من (روزنامه‌نگار) شرکت داشتیم و ناصر مهاجر (پژوهشگر تاریخ معاصر) آن را اداره می‌کرد. مجله «آرش» شماره ۱۱۰؛ آخرین شماره آرش که در بهمن ۱۳۹۲ منتشر شد

پرویز قلیچ‌خانی مبتکر، مدیر مسئول و سردبیر «آرش» و نجمه موسوی که از شماره ۹۰ در ده سال پیش (بهمن ۱۳۸۳) پس از سال‌ها همکاری با «آرش» مسئولیت دبیر تحریریه را بر عهده گرفته بود، آگاهانه از شرکت در این میز گرد خودداری کردند تا هر آنچه در بررسی «آرش» باید مطرح گردد، گفته شود. آنچه در این میز گرد مطرح شد به همراه مطالب دیگر در شماره «۱+۱۱۰» در ماه‌های آینده منتشر خواهد شد و پرونده «آرشِ پرویز» را خواهد بست.

سال گذشته، در بهمن‌ماه ۱۳۹۲، شماره ۱۱۰ مجله آرش به عنوان آخرین شماره این نشریه منتشر شد. آرش در طول ۲۳ سال بر اساس شمارش آماری، تقریبا هر دو ماه یک بار منتشر می‌شد. مبتکر، مدیر مسئول و سردبیر آن، پرویز قلیچ‌خانی، کاپیتان تیم‌ ملّی فوتبال ایران و بازیکن این تیم در فاصله سال‌های ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۷ میلادی و یکی از محبوب‌ترین فوتبالیست‌های تاریخچه این ورزش در ایران است.

تفاوت قلیچ‌خانی که در ۱۳ آذر ۱۳۹۳ پا به هفتاد سالگی گذاشت با بسیاری از فوتبالیست‌ها در این بود و هست که در کنار بازی حرفه‌ای، هم در ادامه تحصیل به دانشگاه رفته بود و هم به مسائل اجتماعی پیرامونش حساس بود. تیم ملی فوتبال ایران برای سومین بار برنده جام ملت های آسیا می شود

در آلمان و شاید در بسیاری از کشورهای دیگر، از جمله در خود ایران، معروف است که فوتبالیست‌ها معمولا از آموزش کلاسیک و آگاهی اجتماعی برخوردار نیستند و درباره هیچ موضوعی، حتا همان فوتبال، نمی‌توانند دو جمله درست بگویند چرا که فقط روی حرفه خود متمرکز و فقط در فکر پول درآوردن هستند، موضوعی که به گفته پرویز قلیچ‌خانی در دوران و کشوری که وی بازی می‌کرد اگر چه تأمین مالی و درآمد برای بازیکنان اهمیت داشت اما بر خلاف امروز، چیزی جز یک حقوق پیش پا افتاده و معمولی برای آنها در بر نداشت. شهرت و محبوبیت و حتا تجربه و بازی حرفه‌ای آنها، بر خلاف امروز، مزایای مادّی برای آنها به دنبال نمی‌آورد.

همان تفاوت در موقعیت اجتماعی، و نگاه ناراضی و انتقادی پرویز قلیچ‌خانی که برای وی هم در رژیم گذشته و هم در رژیم کنونی پیامدهای سیاسی داشت، سبب شد تا در تبعید آرام ننشیند و به گفته خودش با اینکه بسی پیش از آنکه «نیمکت‌نشین» شود به دلیل شرایطی که در ایران پیش آمده بود، مجبور شد زمین فوتبال را ترک بگوید، اما صحنه سیاسی را رها نکرد و تلاش نمود از محبوبیت و شخصیت شناخته‌شده‌اش در جهت جنبه سیاسی که در وی پرورده شده بود بهره بگیرد.

بیست و سه سال پیش، در شرایطی که هنوز اینترنت و فضای مجازی جای روزنامه‌ها و نشریات چاپی را چنین تنگ نکرده بود، انتشار یک نشریه به ذهن وی می‌رسد که عمدتا ورزشی باشد. اما آن گونه که خود در شماره نخست «آرش» توضیح می‌دهد، با هم‌فکری و مشورت دوستان، «آرش تلاش می‌کند بیان جنبه‌های گوناگون فرهنگ ما باشد».

انتخاب نام «آرش»، طرح روی جلد و اختصاص نخستین صفحه در نخستین شماره آن به شعر «فغان ز جغد جنگ» از ملک‌الشعرای بهار، جبهه «آرشِ پرویز» را مشخص می‌کند: جبهه صلح و آشتی و… و زحمتکشان!

فغان ز جغدِ جنگ و مرغوای او
که تا ابد، بریده باد نای او…
چه باشد از بلای جنگ صعب‌تر
که کس امان نیابد از بلای او
شراب او ز خون مردِ رنجبر
وز استخوانِ کارگر غذای او…
زهی کبوتر سپیدِ آشتی
که دل برد سرود جانفزای او

پرویز قلیچ خانی، مبتکر، مدیرمسئول و سردبیر مجله «آرش» که ۲۳ سال به طور مداوم با مجموعه ای از مطالب مختلف درباره مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران منتشر شد

در فرودگاه «شارل دو گل» پرویز قلیچ‌خانی را از روی عکس‌هایش می‌شناسم. کلاه بیس‌بال به سر و شالی به گردن دارد. چند ساعت بعد از ظهر روز جمعه را درباره مسائل مختلف حرف می‌زنیم و او از «آرش»اش می‌گوید. توضیح می‌دهد همان طور که در رشته‌های دیگر، مثلا فوتبال، بهتر است آدم در اوج و در جایی که احساس می‌کند دیگر وقت‌اش رسیده، خداحافظی کند، در «آرش» نیز این احساس را داشت که وقت خداحافظی رسیده است. و تأکید می‌کند «اگرچه در فوتبال هنوز نیمکت‌نشین نشده بودم ولی آن را کنار گذاشتم». این را در نوشته کوتاهی در آخرین شماره «آرش» نیز زیر عنوان «آفتاب همیشه در خاطرم پرسه می‌زند» گفته است: «زمانی که فوتبال بازی می‌کردم، معتقد بودم برای ماندگار شدن در تاریخ هر ورزشی، انتخاب لحظه خداحافظی از بازی، مسئله‌ای بسیار مهم است؛ و هنر در این است که تا وقتی هنوز در کیفیت بالایی قرار داری، بتوانی زمین بازی را ترک کنی. من در سی و سه سالگی، با آنکه هنوز نیمکت‌نشین نشده بودم، بی هیچ ادعایی و بی بازی خداحافظی، با فوتبال وداع کردم. در اینجا نیز می‌خواستم تعطیلی آرش نه از سر ناچاری که بر مبنای انتخابی آگاهانه صورت گیرد.»

پیش از این، نوشته‌ها و گفتگوهایی از، و با پرویز قلیچ‌خانی خوانده و شنیده بودم. با این همه فکر نمی‌کردم کسی که چهره و محبوبیت خود را به ورزش، به فوتبال، مدیون است، تا این حد سازمان فکری و قدرت استدلال در بیان آنچه داشته باشد که می‌اندیشد، بسی بیش از آنها که ادعای تلاش و فعالیت در زمینه اندیشه و سیاست دارند! شاید در کنار همه تلاش‌های شبانه‌روزی که به اعتراف دوستان و نویسندگان «آرش» بار همه آنها بر شانه‌های پهن وی بود، همین سازمان فکری «آرش» را بیست و سه سال سر پا نگاه داشت تا با تصمیم آگاهانه‌ی مبتکر و ناشرش به تاریخ مطبوعات و نشریات ایران از جمله در تبعید بپیوندد.

می‌گوید جهان تغییر کرده، خیلی تغییر کرده. در این میان حتا در فضای مجازی نیز غول‌هایی وجود دارند که کوچک‌ترها را می‌بلعند. جریان اصلی خبررسانی و نشر آگاهی مانند فروشگاه‌های عظیم زنجیره‌ای تولیدکنندگان کوچک را زیر پا خُرد می‌کنند. می‌پرسم: پس چه باید کرد؟! نمی‌شود که کنار کشید! می‌گوید: البته که نه، ولی هر کس باید بداند توان‌اش چیست و تا کجا می‌تواند پیش برود و (باز تأکید می‌کند) هر کسی می‌بایست بداند که کی باید خداحافظی کند.

می‌گویم: حالا پس از «آرش» می‌خواهید چه کنید؟ و صادقانه به او می‌گویم: بیایید، درهای کیهان لندن چهارطاق به روی شما باز است. با خنده تشکر می‌کند و پاسخ می دهد: می‌خواهم خاطراتم را بنویسم. سال هاست این طرح را دارم و تا حالا نتوانستم. شاید در شرایطی که «آرش» دیگر نیست بتوانم آنچه را در زمینه ورزش و سیاست در ذهن دارم سر و سامان بدهم و منتشر کنم. پرویز قلیچ خانی: من بدون آنکه نیمکت نشین شوم و بی هیچ ادعا و بدون بازی خداحافظی با فوتبال وداع کردم

در اینجا به یک نکته دیگر می‌پردازد که در دو روز بعد نیز تکرارش می‌کند. او بر نسل‌های جوان تأکید می‌کند و من هر بار می‌گویم نسل‌های جوان بدون تجربه و پیوند با آنچه نسل‌های پیشین از سر گذراندند، به بیراهه خواهند رفت، درست مانند آن گسستی که بین نسل‌ ما و نسل‌های پس از مشروطه با نسل‌های پیشین وجود داشت و این گسست در سال ۵۷ پیامدهای خود را نشان داد. می‌گویم: تأکید بر نسل‌های جوان، آن هم در شرایطی که بیش از سه دهه رژیمی مانند جمهوری اسلامی را تجربه کرده‌اند، به نظر من یک‌جانبه است. می‌گوید: نه از طریق «آرش» یا نشریه و روزنامه بلکه از طریق کتاب، تجربه‌های خودم را در اختیار آنها قرار می‌دهم.

بحث ما بر سر نقش رسانه‌های چاپی و مجازی ادامه پیدا می‌کند و هم‌زمان او به طرف «مارشه اپوس» یکی از بازارهای معروف پاریس می‌راند تا به غذاخوری ایرانی «پرسپولیس» برویم که نظیرش را در قلب اروپا نمی‌توان تصور کرد: یک غذاخوری کوچک و سنتی و بدون زرق و برق رایج، مشابه آنچه زمانی در بازارهای بزرگ ایران می‌شد مشابه‌اش را یافت. یک غذاخوری ویژه…

ادامه دارد

مطالب مربوط

بخت و فرصت و ملت

تناقض؟ توهم؟ یا هر دو؟!

دشمن ما یکی است!

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر