از همگریزی به همگرایی استراتژیک

تاریخچه مبارزه با جمهوری اسلامی با تاریخ آن همزمان است و این دو ــ مبارزه و جمهوری اسلامی ــ طبعاً در مراحل گوناگون پیوسته بر یکدیگر تأثیر کرده‌اند. در نخستین مرحله بی‌فاصله پس از واقعیت انقلابی که تقریباً همه مردم ایران خود را در پیروزی آن سهیم می‌دانستند مبارزه در بیرون بود. تبعیدیان گروها گروه، همه از وابستگان نظام پیشین، درپی بازگشت زود و آسان و به زیر کشیدن گروهی که بی‌رنج زیاد و تقریباً به‌رایگان به قدرت رسیده بود، گرم نشست‌ها و برپاداشتن سازمان‌ها و راه انداختن نشریات بودند. ولی آن مبارزه با همه سروصدا طنینی میان‌تهی داشت. زمینه چندانی در درون برایش نبود و آنچه بود یا مانند تظاهرات دلیرانه زنان تهرانی در بهار ١٣۵٨/۱۹۷۹ با مخالفت عمومی روبرو شد و یا مانند کودتای نوژه در قهرمانی‌های نسنجیده بر بادرفت. مبارزان بیرون، جز بخش کوچکی گروها گروه و به همان تندی از میدان بیرون رفتند و به باز ساختن زندگی‌های خود پرداختند. یک‌دو سالی بر انقلاب نگذشته موج ضدانقلاب بالا گرفت. آخوندها به‌سرعت لگام قدرت را به چنگ آوردند و هم‌پیمانان و هواداران غیرخودی را یکایک و به کمک خود آن‌ها، هریک بر دیگری، پاک‌سازی کردند تا پایان جنگ عراق که کار به قتل‌عام پیروان و متحدان پیشین رسید. آن سال‌هایی بود که گروه‌ها و لایه‌های سیاسی و اجتماعی در ایران به ضدانقلاب پیوستند و شمار روزافزونی از آنان در بیرون با نخستین موج ایرانیان تبعیدی، نخستین قربانیان انقلاب و بازماندگان رژیم پیشین، پهلوبه‌پهلو زدند و باز بازار مبارزه پیش از انقلاب گرم شد.

این مرحله دوم نزدیک دو دهه کشید. مخالفان در ایران، بیم خورده و روحیه باخته از ناکامی‌های همه‌سویه به فعالیت‌های فرهنگی و مقاومت منفی روی آوردند و مبارزه بیرون نقش برجسته‌تری یافت. در اجتماعات ایرانی اروپا و امریکای شمالی شمار کاهنده‌ای کوشندگان سیاسی، خود را برای به زیر افکندن رژیمی که با اشتباهات و کوتاهی‌ها یا کوشش‌های خودشان بالا رفته بود سازمان دادند؛ اما مبارزه اساساً در میان خودشان بود؛ کمتری با جمهوری اسلامی و بیشتری با یکدیگر. گروه‌ها و گرایش‌های سیاسی در میدانی که همه به جان یکدیگر افتاده بودند به‌دشواری دشمن از دوست بازمی‌شناختند. فضای پرکینه و بی‌منطق پیش از انقلاب برجهان تبعیدی افتاده بود و بار انقلابی که همه را شکست داده بود بر سنگینی آن می‌افزود. دشمنان پیشین که بدبختی انقلاب را هم از چشم یکدیگر می‌دیدند باهم دشمن‌تر شده بودند و پای در زنجیر گذشته در بی‌اثری خود فروتر می‌رفتند. مبارزان در درون نومیدانه به هزاران تنی می‌نگریستند که در آزادی کشورهای دمکراتیک غربی میدانداری می‌کردند ولی وقت و نیرویشان را در توجیه خود و حمله به دیگران می‌گذاشتند.

دوران بسازوبفروشی پس از جنگ که آغاز یک دزد سالاری cleptocracy بی‌سابقه در تاریخ ایران بود با ترور در صورت پوشیده و مشئوم آن (صدها قربانی ناپدید شدن‌ها و آدمکشی‌های فجیع در درون و بیرون ایران) و به‌عنوان یک ابزار دیپلماتیک (خرابکاری‌های پردامنه در کشورهای خلیج‌فارس و اروپا) همراه شد. آن سال‌هایی بود که از سوئی مبارزه حتا در بی‌خطرترین جامه فرهنگی خود خطر مرگ نزدیک را دربر داشت و از سوی دیگر گرایش به کنار آمدن با رژیم را در کشورهای خارجی همان اندازه نیرو بخشید که سازش‌کاری را در مخالفان آن. از آن هنگام یک بخش قابل‌ملاحظه نیروهای مخالف دست در دست جمهوری اسلامی (حال جناح عمل‌گرای آن‌که راه‌حل چینی را برای رژیم می‌خواهد و نمی‌تواند، یا، در دوره بعدی دوم خرداد، جناح اصلاحگر آن‌که اصلاح را بی دگرگونی آرزو می‌کند و نمی‌تواند) عمل کرده است. مبارزات درونی نیروهای مخالف، افزوده شدن مؤلفه جمهوری اسلامی را کم می‌داشت که هر همرائی consensus و همکاری را ناممکن سازد. بر اختلاف میان جمهوری‌خواهان و هواداران پادشاهی مشروطه اختلاف مهم‌تر استراتژی بار شد: اصلاح یا تغییر رژیم؟ با برآمدن دوم خرداد مبارزان درون عموماً به نوید اصلاحات دل‌خوش کردند و در بیرون نیز گروه‌های روزافزونی بهانه بیشتر یافتند که از مخالفت عملی دست‌بردارند. این بهانه تا آنجا رسیده است که حتا پس از ورشکستگی آشکار دوم خرداد در انتخابات و بست‌نشینی مجلس، چپ‌گرایان بسیار با هر راه‌حلی که رژیم را نفی کند مخالفت می‌ورزند. آن‌ها نه‌تنها سرمایه سیاسی خود را پای دوم خرداد نهاده‌اند بقای رژیم اسلامی را درهرصورتش بهترین تضمین می‌شمرند. اگر خودشان ــ با اصرار همیشگی به‌قرار داشتن در طرف عوضی تاریخ ــ آینده‌ای ندارند دست‌کم با دراز کردن بدبختی مردم و کشور نگذارند بختی به دیگران، اگرچه در صورت اصلاح‌شده آنان، داده شود.

در همه این سال‌ها و به‌رغم تصویر کلی نومیدکننده فضای نیروهای مخالف، پیشرفت‌های مهمی صورت گرفت که آثارش به پیکار برای رهایی ایران محدود نخواهد ماند و در بازسازی ایران نیز سهمی بزرگ خواهد داشت. از حاشیه‌های مهتاب زده چپ و راست نیروهای سیاسی که پیوسته باریک‌تر می‌شوند گذشته، منظره سیاسی پاک دگرگون‌شده است. آن انسان مریخی که سی سالی پیش دوربین خود را بااحساسی ناخوشایند از تماشای ایران برگرفت، اگر دوباره بنگرد از تغییراتی که خواهد دید در شگفت خواهد افتاد. سخنان تازه و سخنگویان تازه روزافزونی شنیده و باورهایی که دست نزدنی می‌نمودند دور افکنده، می‌شوند. گفتمان (بحث غالب سیاسی)، همانندی فزاینده‌ای به غرب “بورژوا امپریالیست” می‌یابد. دمکراسی لیبرال و اقتصاد بازار و جهان‌گرائی، همراه ارزش‌های جهانروای حقوق بشر در گفتمان روشنفکری سیاسی، بجای استبداد روشنرای به بن‌بست رسیده و مارکسیسم-لنینیسم همان‌گاه ورشکسته و ملی- مذهبی و سیاسی- مذهبی همیشه ورشکسته می‌نشیند. نگرش فراگیر به امر حیاتی توسعه، بر توسعه فرماندهی و یک‌سویه چیره می‌شود. سازمان‌های سیاسی جدی (و نه گروه‌بندی‌های میان‌تهی)؛ و اندیشه سیاسی بجای شعارهای رایگان، یا سیاست همچون موضوع پرستش و کینه، میدان عمل را فرامی‌گیرند. در میان غوغای سنگر گرفتگان گذشته‌های نابود، جدی‌ترین عناصر در نیروهای سیاسی ایران بیست‌وشش سال گذشته را به یک دوره بازآموزی تاریخ هم روزگار و بازنگری فرهنگ و سیاست ایران درآوردند با نتایجی که امروز در سراسر فضای ایرانی بازتاب می‌یابد. اگر کسی بپرسد دستاوردهای این پرتاب‌شدگان به بیرون که نیمی از هستی‌شان را در ایران می‌زیند چه بوده است بهتر از همه می‌تواند پاسخ خود را در دگرگونی گفتمان در خود ایران بیابد. باآنکه سهم بزرگ روشنفکران درون مرز را که با به جان خریدن خطر مرگ و زندان گفتمان دمکراسی لیبرال را پیش بردند نمی‌توان دست‌کم گرفت، آزادی و دسترسی آسان به منابع و سروکار داشتن هرروزه و در عمل با کارکرد یک نظام لیبرال دمکرات در بیرون، سهم بیشتری در این دگرگشت داشته است. نخست در بیرون بود که مذهب از فرمانروائی بر سیاست به زیر کشیده شد. در خود ایران مدت‌ها کشید تا اندیشه سیاسی، مذهب را کنار بزند. در فضای خفه‌کننده مذهبی ایران هنوز به‌آسانی بیرون نمی‌شود مذهب را از تابو، از امری فراتر از بحث و موشکافی، بدر آورد.

* * *

تأثیرات متقابل بیرون و درون بر یکدیگر فراز و نشیب‌ها داشته است و بیشتر زمان‌ها شکاف بزرگی، چه در احساس و چه در تصور، ویژگی آن بوده است. بیرونیان نه‌تنها هرچه از مردمی که دست‌به‌گریبان هرروزی رژیم‌اند دور‌تر می‌افتادند، هر چه کمتر نیز آنان را به‌حساب می‌آوردند به این معنی که در یک فرافکنی بی‌پایه، نظر خود را نظر مردم در ایران می‌شمردند. چند بار شنیده‌ایم هشتاد و چند در صد مردم موافق یا مخالف فلان امر هستند؟ در درون نیز مردم آن‌ها را ملامت می‌کردند که حتا نمی‌توانند باهم بنشینند چه رسد که کار کنند. تا دوران بسازوبفروشی و اصلاحات بی دگرگونی، در زمان‌هایی که سازمان‌های مبارز، بیشتر در اروپا، بهر در می‌زدند که راهی به درون بجویند و مبارزان درون مرز، گرفتار جنگ و به بهبودهای اینجا و آنجا و نوید اصلاحات بیشتر (پس‌ازآن) خرسند می‌بودند، همه انرژی‌ها که صرف و خون‌ها که ریخته شد از پیوستن دو سر پیکار برنیامد؛ اما پیام عرفیگرائی (سکولاریسم) بجای فقه پویا و روشنفکری اسلامی؛ و دمکراسی لیبرال بجای ملی-مذهبی؛ و استراتژی رهایی (براندازی یا به عبارت مسالمت‌آمیزتر تغییر رژیم) بجای اصلاحات که از بیرون به درون می‌رسید تأثیرات خود را می‌بخشید. آدمکشی‌های زنجیره‌ای نیز چشمان بسیاری را گشود. با این‌همه بی‌میلی عمومی به بریدن کامل از نظم موجود و جهیدن به نامعلوم، جامعه سیاسی را از راه‌حل‌های رادیکال‌تر مبارزان بیرون بری می‌کرد. دو سه ساله اول ریاست جمهوری خاتمی ــ با برملا کردن نقش حکومت در ترورها و پرده‌دری‌های روزنامه‌ها در انفجار یک دوره کوتاه استثنائی مطبوعات آزاداندیش ــ تکانی واقعی به صحنه سیاسی داد تا به خیزش دانشجوئی انجامید که بزرگ‌ترین دستاورد دوم خرداد بود و سنگینی مبارزه را سراسر بر درون گذاشت. دیگر تندروترین مبارزان تبعیدی نیز بهتر آن دیدند که همه نیروی خود را پشت آن خیزش بگذارند؛ اما خیزش دانشجوئی دیری نپایید. مردم همچنان ترسان از دگرگونی ناگهانی و به انتظار رهبری کسی که بیشترین رأی تاریخ ایران را گرفته بود، تماشاگر ضربات سنگینی شدند که بر دانشجویان فرود آمد و دوم خردادیان که همه‌چیز خود را از دانشجویان و جوانان داشتند از پشت‌ورو به جنبش دانشجوئی خنجر زدند.

از دیدگاه مبارزه با جمهوری اسلامی، دوم خرداد را احتمالاً می‌باید مهم‌ترین فصل شمرد. همه مسئله مبارزه کشاندن توده مردم، فعال‌ترین بخش سیاسی آن، به میدان است، به این معنی که به‌طورجدی به رها شدن از رژیم بیندیشند و هر راه‌حل دیگر را رد کنند. تا هنگامی‌که مردم به بهبود وضع خود و اصلاح نظام سیاسی امیدی داشته باشند یا از جایگزین آن بیشتر بترسند یا از آینده نامعلوم به اکنون ناپسند پناه برند مبارزه همان خواهد بود که در پانزده بیست‌ساله نخست پس از انقلاب تجربه کردیم: گروه‌هایی ازخودگذشته و سرسپرده که در حوزه‌های اختصاصی خود در برابر توده تماشاگران بی‌اعتنا با دشمنی نابرابر می‌جنگند. دوم خرداد از این نظر نیز لازم بود که ظرفیت رژیم اسلامی را برای اصلاحات نشان دهد. توده‌های مردم تشنه هر کمترین نشانه بهبود، پیاپی از اصلاحگران پشتیبانی نمودند، فضای بین‌المللی همه همکاری بود، حتا مبارزان بیرون در برابر رأی‌های بیست و چند میلیونی ناگزیر از انتظار کشیدن می‌بودند. هشیارترینشان از دوم خرداد استفاده ابزاری کردند بدین معنی که در پی بهره‌برداری از تضادهای درون رژیم و آزادی نسبی ولی بسیار قابل‌ملاحظه فضای سیاسی برآمدند؛ غیرفعال‌ترینشان زائده‌های بیرونی دوم خرداد شدند. به دوم خرداد این فرصت داده شد که دوره خود را به تمام طی کند. پس از دومین انتخابات ریاست جمهوری و بازهم بیست و دو میلیونی رأی و درحالی‌که مردم مجلس را نیز به آن‌ها داده بودند دیگر هیچ بهانه نمی‌شد آورد که جنبش اصلاحی تنها گذاشته‌شده است و اگر شکست خورد ازآنجا بود که مردم نیمه‌کاره رهایش کردند و ضدانقلاب کارشکنی کرد. با کامل شدن دوره اصلاحات و آنچه دوم خرداد نام‌گرفته است ابهامی که در دست‌های گوناگون به سود وضع موجود کار می‌کرد برطرف شده است. سازشکاران رو به انزوا در میان جمهوری‌خواهان دیگر نمی‌توانند تعهد خود را به جلوگیری از تغییر رژیم، در پوشش دفاع از اصلاحات و جلوگیری از نیرو گرفتن انحصارگران بپوشانند. پوزشگران اروپائی و آمریکایی رژیم نیز نمی‌توانند منافع مالی خود را به نام خدمت به اصلاحات عرضه کنند.

چنان شد که وقتی در انتخابات شوراها رأی‌دهندگان در خانه‌هایشان ماندند و بست‌نشینی نمایندگان مجلس از یک میهمانی خصوصی نمایندگان در محل کار خود فرا‌تر نرفت و پس از آن در انتخابات مجلس باز مردم با پاهایشان رأی دادند کسی گله‌ای از شهیدان زنده و قربانیان ترور مقدس خودساخته‌شان بر صندلی‌های چرخ‌دار نیز نشنید. پابرجا‌ترین دنباله‌های دوم خرداد در بیرون نیز ناچار شدند شکست اصلاحات را از طبیعت رژیم و ناشایستگی خود اصلاحگران بشمرند؛ اما از هیچ‌کدام جز آنچه کردند برنمی‌آمد و مردم بایست به چشم خود می‌دیدند. با پایان اصلاحات که یک چرخش گاه تاریخی در مبارزه با رژیم اسلامی است به‌طورقطع می‌توان گفت که مردم دیگر امیدی به این رژیم ندارند و تنها از آن می‌ترسند. ممکن است بگویند چه تفاوت دارد؟ ولی تا دوم خرداد، هم بیم بود و هم امید. ما هر چه هم نخواهیم می‌باید بپذیریم که شش سالی عموم لایه‌های اجتماعی ایران آماده بودند که هرچند بر ضد امید، به دگرگشت آرام رژیم و اصلاح آن از درون و به دست عناصر یک آب شسته‌تر امیدوار باشند. همه استدلال‌های مخالفان بیرون در برابر این گرایش عمومی به استراتژی کمترین خطر، ناشنیده می‌ماند. تا دوم خرداد خودش را چنین بی‌اعتبار نکرد مخالفت‌های بیرون به مخالف خوانی گروهی که دستی از دور بر آتش دارند تعبیر می‌شد.

امروز جز براندازی، سرنگونی، کنار رفتن، تغییر رژیم، چاره‌ای برای رهایی از این ساختار قدرت و قانون اساسی نمانده است (هر اصطلاحی می‌خواهند بکار برند، منظور آن است که چیز دیگر و بهتری و نه از درون خودش، بجای آن بیاید.) آنچه از مبارزه در ایران میسر باشد ازاین‌پس در این راستا خواهد بود و در بیرون صداهایی که به صبر و سازش فرامی‌خوانند هرچه خاموش‌تر خواهند شد. آن‌ها که در میان مخالفان، سیاست تغییر رژیم را دنبال می‌کردند طبعاً دلگرمی و همراهان بیشتری یافته‌اند. از انتخابات دوره تازه مجلس، استراتژی و گفتمان بیرون دست بالا‌تر را یافته است. تا آن هنگام تأثیر بیرون بیشتر درزمینهٔ فرهنگ سیاسی می‌بود. اندیشندگان و روشنفکران در جمهوری اسلامی دیرتر از بهترین بیرونیان می‌توانستند خود را از جهان‌بینی و فضای فرهنگی آشنای خویش آزاد کنند و هوای تازه‌ای که از دوردست تبعید به ایران می‌رسید جانشین‌ناپذیر می‌بود. اکنون با پایان بی‌شکوه اصلاحات، نفوذ بیرون بر گفتمان درون در استراتژی هم نمودار شده است. نگاه‌ها به‌سوی کسانی برمی‌گردد که از آغاز می‌گفتند رژیم اصلاح‌پذیر نیست و دوم خرداد را می‌باید صرفاً رخنه‌ای در پیکره رژیم تلقی کرد و از آن تا می‌توان بهره گرفت؛ ولی پاسخ مشکل جمهوری اسلامی برداشتن این حکومت و جهان‌بینی از سر راه دمکراسی در ایران است.

جنبش ملی همه‌پرسی، جنبشی از درون و فراخوانی خطاب به همه و نه گرایش‌های سیاسی معین که می‌رود فضای سیاست‌های مخالف را در بیرون و درون روشن کند، از این همگرایی استراتژیک برخاسته است: یک، ما چاره‌ای نداریم که برای جایگزین این رژیم پیکار کنیم. دو، ما به معنی همه ماست و هیچ ایرانی را به هیچ بهانه نمی‌توان حذف کرد، چه در مرحله تلاش برای رسیدن به یک انتخابات آزاد و همه‌پرسی پس‌ازآن و چه شرکت در آن انتخابات و همه‌پرسی. سه، جایگزین این رژیم یک اسلام دیگر، یک دیکتاتوری دیگر بهر نام جمهوری یا پادشاهی نخواهد بود. چهار، بستر سیاست ایران ازاین‌پس جز اعلامیه جهانی حقوق بشر نیست، بر آن می‌باید ساخت و پیش‌تر رفت ولی از آن دور نمی‌توان افتاد. معنای واقعی فراخوان این‌هاست و صرف‌نظر از اینکه چه کسانی به آن بپیوندند یا در برابرش بایستند تکانی را که دهه‌ها منتظرش بودیم به پیکره سیاسی ایران داده است. این توده لخت فسرده که تنها از انفجارهای دیوانه‌وار گاه‌گاهی برآمده است و دشمنی باشعور و عقل سلیم را تا مایه سربلندی بالابرده است ناگزیر می‌شود به جهانی که پیرامونش به‌تندی دگرگونی می‌پذیرد بنگرد. این توده مردمانی که تنها خودشان برایشان اهمیت داشت ناگزیر می‌شوند هرکدام از “خود” نه‌چندان گران‌بهایشان، بیرون آیند و به منظره کلی‌تر بنگرند که از خودهای دیگر پرشده است؛ و می‌باید بیاموزند که آنان را نیز به‌حساب آورند و جهان تنها به کام خودشان نخواهد گشت؛ و در سیاست علاوه بر سرکشی و رویارویی و پابرجائی اصولی، هنرهایی مانند سازش‌compromise و همرائی نیز هست که به خیر عمومی خدمت خواهد کرد. ما سرانجام به یک همگرایی که بیشتر طیف آزادیخواه را دربر می‌گیرد رسیده‌ایم و می‌توانیم از یک جریان اصلی مخالف سخن بگوییم که درون و بیرون نمی‌شناسد. هر دو سوی طیف، مشکلات و محدودیت‌های یکدیگر را می‌فهمند. در درون به آزادی و آشکاری نمی‌توان سخن گفت؛ در بیرون به احتیاط و پوشیدگی.

* * *

این همگرایی تازه با یکی از بزرگ‌ترین بحران‌های سیاست خارجی رژیم همزمان شده است. تصمیم خلل‌ناپذیر جمهوری اسلامی به دست یافتن به سلاح اتمی به رویارویی خطرناکی با امریکا انجامیده است. یا رژیم دست بر خواهد داشت و به صورتی بر راه لیبی خواهد رفت، یا به پنهان‌کاری و وقت‌کشی و دنبال کردن برنامه بمب اتمی خواهد پرداخت و خود و کشور را به خطر خواهد انداخت. سخنانی ازاین‌دست که داشتن بمب اتمی حق ایران است، یا چرا دیگران داشته باشند و ما نداشته باشیم موضوع را ساده می‌کند. دست یازیدن به احساسات ملی ایرانیان در توجیه سیاستی که صرفاً برای ادامه زندگی رژیم است عوام‌فریبی خطرناکی است. درحالی‌که یک سال پس از زمین‌لرزه هنوز مردم بم در چادر زندگی می‌کنند و کودکان و زنان ایران را در بازارهای بیرون می‌فروشند داشتن بمب اتمی چه سربلندی می‌آورد؟ این سخنان ممکن است در محافلی خریدار داشته باشد ولی در محافل دیگری بی‌معنی است و این محافل دومی را بسیار جدی‌تر می‌باید گرفت. هر کس در تله تبلیغات رژیم اسلامی نیفتاده باشد یا سود معینی در دفاع از رژیم نداشته باشد می‌داند که ایران و منافع آن در حساب‌های جمهوری اسلامی جائی ندارد. رژیم اسلامی درست پادرجا پای کره شمالی گذاشته است: خریدن تضمینی برای گروه حکومتگر بی‌توجه به مصالح ملی؛ اما کره شمالی را در آن گوشه جهان و در محاصره روسیه و چین و ژاپن و کره جنوبی می‌توان نگهداشت و خطر آن تنها درفروش تکنولوژی کشتارجمعی به دیگران است. جمهوری اسلامی با طبیعت تروریست و تجاوزکارش در قلب پرآشوب‌ترین منطقه جهان تهدیدی برای همه بشمار می‌رود.

اینکه بحران خارجی رژیم به کجا خواهد کشید بستگی به رفتار آن دارد. اینکه مبارزان از همزمان افتادن بحران خارجی و همگرایی نیروهای مخالف چه بهره‌ای می‌توانند ببرند بستگی به درآمدنشان از آب و گل تجربه سال ١٣٣٢/۱۹۵۳ خواهد داشت.

نیروهای مخالف امکانات محدودی در دور کردن خطر از ایران دارند و اگر بدترین احتمالات پیش آید می‌باید دست‌کم برای کاستن آسیب‌ها آماده باشند. فراخوان ملی همه‌پرسی مقدمه‌ای برای چنان آمادگی نیز هست. همگرایی امروز نیروهای آزادیخواه به‌آسانی بیشتری می‌تواند در شرایط بحرانی، زمینه همکاری‌ها و چاره‌جوئی‌های مشترک را فراهم آورد که در چنان لحظات تاریخی حیاتی است. “پس از جمهوری اسلامی چه؟” پرسشی است که هیچ‌گاه زود نبوده است و اکنون شاید زمانش هم رسیده باشد. فراخوان، پاسخ روشنی به این پرسش می‌دهد که چگونه و با چه تهیه‌هایی می‌باید از چنان مرحله‌ای با کمترین آسیب بدر آمد؟ ما تجربه یک دوجین رژیم استبدادی را از شیلی و نیکاراگوآ گرفته تا افریقای جنوبی و اروپای خاوری داریم که به دلیل چنان همگرایی و آمادگی دربر گرفتن هرکس می‌خواست، با کمترین ویرانی و بی خونریزی سرنگون شدند. نمونه هراس‌انگیز عراق را نیز داریم که ترور و پرهیب (شبح) جنگ داخلی، خلأ سیاسی را پرکرده است. اگر زمان نیروهای سیاسی آزادیخواه ایران برسد ــ که بهر صورت خواهد رسید ــ دورنمای ما روشن‌تر به نظر می‌آید. یک جریان اصلی دمکرات‌منش پدیدار شده است که دارد مشکل سیاسی و اخلاقی خود را می‌گشاید و دیوارهای روانشناسی و تاریخی میان خود را خشت خشت، مانند داستان تشنه و دیوار و جوی مثنوی، کوتاه می‌کند.

مطالب مربوط

بیرون از جهان سوم در تهران

خرافات، سراسر بجای مذهب

پادشاهی و رهبری

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر