لیبرالیسم و آزادی دو مفهوم جدانشدنی از هم هستند. آزادی در لیبرالیسم به این معنا است که فرد در جامعه، هم فرصت انتخاب دارد و هم مسئولیت آن را بر عهده دارد و از همه مهمتر اینکه چنین معنا میدهد که باید پیامدهای اعمال خویش را نیز بر عهده بگیرد. آزادی و مسئولیت باید در کنار یکدیگر وجود داشته باشند. این دو تکمیلکننده همدیگر هستند.
بهراستی شاید تنها از کسانی بتوان انتظار استدلال و فهم آزادی را داشت که بتوانند مسئولیت اعمال خود را بر عهده بگیرند.
شاید سختترین وظیفهای که جامعه آزاد بر دوش شخص میگذارد این است که فرد شخصاً باید برای خود کاری پیدا کند که در حوزه آن سودمند باشد. ولی این امر از آزادی جداییناپذیر است، زیرا هیچکس نمیتواند به یکایک افراد اطمینان دهد که از استعدادهایشان استفاده شایسته خواهد شد مگر دارای آنچنان قدرتی باشد که دیگران را بهزور وادار به استفاده از آن استعدادها کند. از ذاتیات “جامعه آزاد” این است که ارزش و مزد و پاداش شخص نه به توانایی کلی و انتزاعی او، بلکه به توفیقش در تبدیل آن به خدماتی مشخص و ملموس بستگی دارد که به درد دیگران بخورد و بخواهند آن را جبران کنند. هدف بزرگ آزادی فراهم آوردن فرصت و امکان و همچنین عوامل مشوقه بهمنظور تضمین حداکثر استفاده از دانش و شناخت افراد است.
در جامعه آزاد یکی از بزرگترین خدمتهایی که از شخص به آسایش و بهروزی دیگران برمیآید، پی بردن به چگونگی استفاده بهتر از امور و از استعدادهای خویش است. با فراهم آوردن بیشترین فرصت و امکان برای همین کار است که جامعه آزاد میتواند بیش از دیگر جوامع به رونق و نعمت برسد.
توجه به این نکته مهم است که تربیت مردم برای جامعه آزاد به این معنا نیست که تکنسینهایی پرورانده شود که انتظار برود از آنان “استفاده شود” و نمیتوانند شخصاً برای خود جایی درخور بیابند و تضمین استفاده مناسب از توانایی یا مهارتشان را مسئولیت دیگران میدانند. شخص هرقدر هم در زمینهای توانمند باشد، ارزش خدماتش ضرورتاً در جامعه آزاد نازل است مگر آنچنان از این استعداد بهره ببرد که توانایی خویش را به کسانی که قادر به حصول بزرگترین فایده از آن هستند، بشناسند.
ممکن است حس عدالتخواهی خواننده با خواندن این جملات آزرده شود وقتیکه میبیند دو نفر، هر دو برای کسب مهارت و دانش تخصصی یکسانی زحمت برابر کشیدهاند، اما یکی از آنها کامیاب شده و به هدف خود رسیده است و دیگری ناکام مانده است؛ اما باید متوجه این موضوع باشیم که در “جامعه آزاد” آنچه مفید بودن را تعیین میکند، استفاده از فرصتها و امکانات است که فرد باید تربیت، خلقیات و عادات خویش را با آن سازگار کند. اینکه فرد دارای مهارتی باشد و بخواهد در مقابل این مهارت از جامعه مزد و پاداش دریافت کند دلیل موجهی برای دریافت مزد و پاداش نیست بلکه در جامعه آزاد فرد مزد و پاداش را به خاطر داشتن مهارت نمیگیرد بلکه به خاطر استفاده صحیح از آن میگیرد.
جامعه آزاد به فرد این امکان را میدهد که کار و موقعیت شایستهای را برای خود جستجو کند. درست است که این جستجو برای فرد خطرناک و سخت است و در فرد ایجاد بی اطمینانی میکند اما مهم این است که فرد در آخر برحسب استعداد خود شغل مناسب خود را پیدا میکند. البته نباید این موضوع را نادیده گرفت که جامعه آزاد از این حیث بیشتر افراد را زیر فشار میگذارد و اغلب باعث دلتنگی و آزردگی فرد میشود، اما این موضوع نباید باعث شود که فکر کنیم در جوامع دیگر و غیرآزاد این فشار وجود ندارد، اگر در جوامع آزاد فشار مسئولیت برای تسلط بر سرنوشت خویش وجود دارد در دیگر جوامع فشار اطاعت کردن از مقامات بالاتر وجود دارد که بهمراتب زجرآورتر و تبعیضآمیزتر است.
افراد در جوامع آزاد معتقدند که هیچکس جز خود شخص مسئول سرنوشتش نیست. درست است که عقیده فرد بر اینکه همه موفقیتهایش مرهون هوش و ذکاوت و تلاش خودش بوده است، غالباً نادرست است اما همین عقیده باعث میشود بیشترین تأثیر را بر روی فرد در سختکوشی و تلاش برای رسیدن به هدف خود بگذارد. به این نکته دقت کنید؛ شما هم حتماً با اشخاص موفق برخورد داشتهاید، درست است که این افراد در اکثر مواقع از-خود-راضی و تحملناپذیر هستند و این رفتارشان زشت است اما اینکه موفقیتشان کاملاً به خودشان بستگی داشته و دارد مؤثرترین انگیزه برای کامیابی آنها بوده، اما در طرف مقابل افرادی هستند که به هدفهای خود نمیتوانند برسند و همچنین افراد موفقی نیستند، این افراد عامل موفق نشدن خود را دیگران یا شرایط پیشآمده در زندگی خود میدانند و از این شکستها گله میکنند و روز به روز ناخشنودتر میشوند و در این میان توان عمل مؤثر را از دست میدهند.
جرج برناردشاو پیرامون این مسئله چنین عنوان میکند: آزادی به معنای مسئولیت است، به این جهت بیشتر مردم از آن میترسند