بر خلاف جنگ اول و دوم جهانی، «جنگ گرم» در قرن بیست و یکم بسیار دورتر از مرزهای اروپا و بدون مشارکت مستقیم ارتشهای غربی روی میدهد. حتا رویدادهای اوکراین که تصور یک جنگ جهانی دیگر را دامن میزد، به سوی عراق هدایت میشود. ما اهالی خاورمیانه پیشبرد سیاستهای قدرتهای جهانی و درگیری و خونریزی بین ساکنان آن منطقه را «مدیون» حکومتهای مذهبی و فاسد مانند جمهوری اسلامی و عربستان سعودی و هم چنین افراطیون مذهبی هستیم که در پی «مدینه فاضله» خود از سوی همه اینها به بازی گرفته میشوند.
*****
یکی از همکارانم، مردی جاافتاده، نویسندهای تحصیلکردهی زبان و ادبیات آلمانی و رشته تاریخ و خواننده همیشگی روزنامه معتبر «فرانکفورتر آلگماینه»، بریدهای از این روزنامه را در برابرم میگذارد و میپرسد: «نظرت چیست؟ ما مردم عادی از آن سوی دنیا چیز زیادی نمیدانیم. هر چه هست همین است که رسانهها میگویند و مینویسند. وقتی من چنین مطلبی را میخوانم چه باید فکر کنم؟ باور کنم؟ درست است؟»
سالهاست از این تیترها در روزنامهها و رسانههای اینجا فراوان دیده میشود: دعوای شیعه و سنی دلایل تاریخی دارد! البته این مقاله مربوط به عراق و «داعش» بود ولی این مضمون درباره ایران نیز کم مطرح نمیشود و من همیشه از خود میپرسم چگونه است ما که در آن کشور و آن منطقه بزرگ شدهایم، هرگز «عمق» این «دعوا» را که در این سوی جهان دیده و درک میشود، در زندگی واقعی و روزانه جامعه خودمان ندیدیم و درک نکردیم؟! آیا یک دلیلاش این نیست که این «دعوا» یا به طور ساختگی از سوی حاکمان محلی و قدرتهای جهانی به آن منطقه تحمیل شده و میشود و یا اگر افراطیون مذهبی چنین زمینهای را فراهم میآورند، بلافاصله مورد استفاده قدرتمندان قرار میگیرد؟!
به نام مذهب و سیاست
به همکارم برخی از همان توضیحاتی را دادم که در اینجا میخوانید و افزودم غربیها، چه سیاستمدارانشان و چه ژورنالیستهایشان، از واقعیتهای معاصر و کنونی کشورهای مسلماننشین چندان اطلاعی ندارند به طوری که حتا پیامدهای سیاست خودشان را نیز میخواهند به عنوان واقعیت تاریخی به خود آن جوامع برگردانند! متأسفانه افکار عمومی جوامع خود را نیز با همین تحریفها و کژفهمیها هدایت میکنند.
اینکه یک روزنامهنگار آلمانی اوضاع را بر اساس همان اطلاعاتی ببیند که همکار من نیز مشابه آن را از همان طریق دریافت میکند، موضوع عجیبی نیست. ولی ما وقتی پرده «شیعه» و «سنی» و «سلفی» و «وهابی» را از روی قدرت سیاسی در ایران و عراق و عربستان سعودی و کشورهای مشابه کنار میزنیم چه میبینیم؟! تسلط بر اقتصادی که تا اواخر قرن بیستم بر نفت و منابع انرژی متکی بود و در آستانه قرن بیست و یکم به سلطه بر بازار کار و مصرف تبدیل شده چرا که با تغییرات نجومی در تکنولوژی ارتباطات و تعمیق تحرک همیشگی سود و سرمایه، زیر پا نهادن مرزهای ملّی یک ضرورت ناگزیر است.
سیاست «کمربند سبز» و تقویت اسلامگرایان توسط کشورهای غربی و شکلگیری «جمهوریهای اسلامی» که با پاکستان شروع شد و با ایران به نقطه اوج خود رسید، بیش از آنکه سیاستی در برابر یک ایدئولوژی و یک نظام سیاسی باشد، یک آمادگی بود برای مقابله با تحرک احتمالی اقتصاد بلوک شرق و گسترش مناطق نفوذ اقتصادی که البته زنجیرهای «اقتصاد برنامه» چنین اجازهای را به آن نمیداد. اگرچه گفته میشود که حتا غرب نیز در برابر فروپاشی اتحاد شوروی غافلگیر شد اما به نظر نمیرسد اقتصاددانان غرب از کمبودها و ناتوانی «اقتصاد برنامه» و آنچه در بازار تولید و مصرف کشورهای بلوک شرق در جریان بود، خبر نداشتند و بحران آن را پیشبینی نمیکردند. منتها شاید تصوری داشتند مانند تحولات چین، یعنی حفظ سیستم با باز کردن درهای اقتصاد به سوی جهان، و نه اینکه آن سیستم اساسا در هم فرو بریزد.
به هر روی، در پی سیاست «کمربند سبز» در برابر «خطر سرخ» بود که مجاهدین افغانستان و جهاد اسلامی و حماس فلسطین و حزبالله لبنان و طالبان و القاعده شکل گرفتند. اگرچه امروز دلیل اصلی سیاست «کمربند سبز» یعنی «بلوک شرق» و «اتحاد شوروی» وجود ندارد، اما در «جنگ سرد» بین قدرتهای بزرگ بر سر منافع و مناطق نفوذ آنها تغییری پیدا نشده است. فقط بر خلاف جنگ اول و دوم جهانی در قرن بیستم، «جنگ گرم» در قرن بیست و یکم نه در اروپا بلکه بسیار دورتر از مرزهای آن و بدون مشارکت مستقیم ارتشهای اروپایی روی میدهد. آمریکا نیز از این تجربه اروپا سود میبرد و به جای اشتباهی که در افغانستان و عراق مرتکب شد، اینک از همان افراد منطقه سربازگیری میکند! حتا رویدادهای اوکراین که این تصور را به وجود آورده که ممکن است به یک جنگ فراگیر و حتا «جنگ جهانی سوم» تبدیل شود، به سوی عراق هدایت میشود. ما اهالی خاورمیانه پیشبرد سیاستهای قدرتهای جهانی و این همه درگیری و خونریزی بین ساکنان آن منطقه را «مدیون» حکومتهای مذهبی و فاسد مانند جمهوری اسلامی و عربستان سعودی و هم چنین افراطیون مذهبی هستیم که در پی «مدینه فاضله» خود از سوی همه اینها به بازی گرفته میشوند.
شاید بتوان بنیادهای فکری این افراطیون را در «اخوانالمسلمین» مصر و «فداییان اسلام» در ایران پیگیری کرد اما از نظر سیاسی، اسلامگرایی و استفاده از تفاوتهای مذهبی در منطقه خاورمیانه و کشورهای مسلماننشین، چه شیعه و سنی و چه سلفی و وهابی و دیگر فرقهها، یکی از حربههای مؤثر حاکمان مذهبی محلی و کشورهای قدرتمند جهان در بازتقسیم منابع و مناطق نفوذ آنها بوده و هست.
امروز برای جهان اقتصاد، برای کشورهای قدرتمند و برای حکومتهای محلی از جمله در همان منطقه خودمان و همین رژیم آخوندی- نظامی جمهوری اسلامی، صرف نظر از پس پرده سیاست، تسلط بر منابع انرژی (نفت و گاز و معادن و منابع طبیعی) و در دست داشتن انحصار بازار کار و مصرف از اهمیت حیاتی برخوردار است. کار ارزان برای تولیدات دیگران (که البته این یکی به دلیل سیاستهای محدودکننده رژیم ایران از جمله در زمینه سرمایهگذاری از فعالیت باز مانده است چرا که بازار کار ایران برای شرکتهای خارجی جذابیت امنیتی و سودآوری ندارد)، و بازار مصرف تقریبا هشتاد میلیونی ایران مانند همه کشورهای پرجمعیت آسیا و آفریقا برای کشورهای صادرکننده از چین تا اروپا و آمریکا کششی وسوسهکننده حتا بیش از انرژی دارد! حال اگر ایدئولوژی و مذهب مورد تبلیغ این حکومتها را نیز جدی بگیریم، آنگاه برای گسترش آن، آنها به این منابع نیاز حیاتی دارند.
به سود بازار و اقتصاد
گذشته از اینکه عراق و سوریه و عربستان سعودی و… را قدرتهای جهانی وقت باز هم برای تقسیم منابع و مناطق نفوذ خویش ساخته و پرداختهاند، اما اینکه پیروان ادیان گوناگون از جمله شیعه و سنی در طول قرنها در کنار یکدیگر و در کنار پیروان ادیان قدیمی زیستهاند، واقعیتی است که بسی بیش از «دلایل تاریخی دعوای شیعه و سنی» به چشم میخورد! چگونه است که کسی این واقعیت را نمیبیند و از خود نمیپرسد چرا این «دعوا» و این «دلایل تاریخی» پس از قرنها، ناگهان در قرن بیست و یکم آن هم به این شکل خشن و خونریز و بدوی که یادآور همان ۱۴۰۰ سال پیش و هم چنین جنگهای صلیبی است، باید بروز کند؟! دلایل فرهنگی و اقتصادی که برشمرده میشود، همواره وجود داشتهاند. ولی اینها کیستند که مجهزترین و مدرنترین اتومبیلهای صحرایی و تسلیحات و تکنولوژی ارتباطات را به فراوانی در اختیار دارند و در کشوری که «نیروهای متفقین» و در رأس آنها آمریکا هنوز حضور دارند، هزارهزار سربازگیری کنند و از چشمها پنهان میمانند؟!
پشتوانه اینان بسی بیش از «دعوای شیعه و سنی» و ایمان مذهبی است! این در حالیست که حفظ ثبات منقطه نیز به عنوان یکی از دلایل ردّ نقش کشورهای قدرتمند در رویدادهای منطقه مطرح میشود. بله، ثبات منطقه به سود قدرتهای جهان است اما فقط زمانی که معادلات اقتصادی نیز در این ثبات سیاسی به سود آنها عمل کند. آیا ثباتی قویتر از سه دهه پیش از روی کار آمدن جمهوری اسلامی در ایران در منطقه خلیج فارس وجود داشت؟ پس چه معادله و معاملهای به هم خورده بود، یا قرار بود به هم بخورد که غرب حاضر شد آن ثبات را قربانی سازد، مگر آنکه عدم ثبات نیز سودآور باشد؟!
قطعا کودتای روسی یا «انقلاب ثور» در افغانستان که یک سال پیش از انقلاب اسلامی در ایران روی داد، نقشی مؤثر در تحکیم سیاست «کمربند سبز» به دور «خطر سرخ» داشت. اما سیاستهای رژیم شاه که به ویژه در دهه پنجاه تلاش کرده بود با برقراری توازن در سیاست خارجی، روابط خوبی با دو بلوک شرق و غرب داشته باشد، و هم چنین تبدیل ایران به یک قدرت با ثبات در چنان جغرافیای استراتژیک و حساسی، به گمان غرب، بیخطر نبود: کشوری که در شمال اتحاد شوروی و در جنوب خلیج فارس و کشورهای مملو از ذخائر نفت را داشت ، در شرق یک گام فاصله با چین و هند، و در غرب با ترکیه لاییک و همه کشورهای مسئلهساز در جوار اسراییل همسایگی داشت، رابطهاش نیز هم با عربها و ترکها خوب بود و هم با اسراییل و غرب و شرق، چنین کشوری به آسانی میتوانست ادعای اقتدار و اعمال قدرت در منطقه و صحنه بینالمللی کند، همان گونه که در اوپک کرده بود.
این، سیاست خارجی ایران در نیمه دوم دهه هفتاد میلادی بود. «اخوانالمسلمین» در مصر و «فداییان اسلام» در ایران نیرویی نبودند و کسی آنها را نمیشناخت! در کشورهای مسلماننشین نیز «دعوای شیعه و سنی» امری بود به تاریخ سپرده شده و جوامع اسلامی و مسلمانان از هر مذهبی مشکلی از این بابت درون خود نداشتند!
این است که با صدای بلند باید گفت، بر خلاف ادعای بسیاری از رسانههای غربی، این درگیریهای مذهبی که با اهداف خاصی به آنها دامن زده میشود، پیشینه تاریخی ندارد. وجود مذاهب و عقاید گوناگون در ایران، درست مانند تنوع قومی، بر خلاف آنچه امروز و به ویژه، متأسفانه، از سوی سیاست و رسانههای غربی و هم چنین افراطیون مذهبی و قومی تبلیغ میشود، در طول تاریخ نه موجب درگیری بین آنها بلکه اتفاقا سبب بالا رفتن سطح تحمل و بردباری و همزیستی بین آنان شده است. دعوای دو همسایه یا اعتقادات عامیانه و خرافاتی گروههایی از جامعه علیه یکدیگر، که حتا در همین جوامع غربی و باز نیز وجود دارد، و یا سرکوب پیروان ادیان و اقوام مختلف توسط برخی حاکمان را نمیتوان به عنوان پیشینه تاریخی درگیری بین «شیعه و سنی» و یا طرفداران مذاهب مختلف در جوامع منطقه، از جمله در جامعه ایران، جا زد. این، اختلاف بین قدرتها و حکومتها، آن هم نه بر سر «شیعه و سنی» بلکه بر سر سلطه سیاسی و اقتصادی است.
این وظیفه روشنفکران این کشورهاست که درباره دلایل واقعی این درگیریها و به جان هم انداختن مردمان این منطقه روشنگری کنند. در حالی که اروپا و آمریکا با ابزار گوناگون از جمله تشکیل اتحادیه و پیمان و بستن قراردادهای گوناگون، محدودیتهای مرزهای ملی خود را برای اقتدار بیشتر سیاسی و اقتصادی از میان برمیدارند، این روشنفکران خاورمیانه هستند که میبایست سوءاستفاده از احساسات قومی و مذهبی در منطقه خاورمیانه را برای تجزیه و تضعیف و مرزکشیهای بیشتر بین کشورهای این منطقه رنج کشیده برملا کنند و بر این خواست پای بفشارند که اگر واقعا سیاست جهانی به دنبال ثبات در آن منطقه است، باید با پشتیبانی از نیروهای مدافع دمکراسی و حقوق بشر، دست همه گروهها و محافل مذهبی و قومی را از حکومتهای منطقه کوتاه کند تا زمینه امنیت و برابری حقوقی همه اهالی از هر قوم و مذهب و نژاد فراهم آید. آنگاه خواهیم دید به اصطلاح دلایل تاریخی «دعوای شیعه و سنی» چگونه مستندات خود را از دست خواهد داد!