آنچه در ایران و برخی کشورها به عنوان روز کارگر شناخته میشود، در اصل «روز کار» (Labor Day یا Labour Day) است که در گرامیداشت جنبش کارگری برگزار میشود. این روز در بسیاری از کشورها از جمله آلمان که سنت سندیکایی بسیار قدیمی دارد، تعطیل رسمی است. روز کارگر در آمریکا و کانادا اولین دوشنبه ماه سپتامبر است.
از یک جشن به یک روز جهانی
روز کار یا روز کارگر ریشه چپ و سوسیالیستی دارد و به جنبش کارگری در آمریکا و مبارزه آن برای هشت ساعت کار در روز باز میگردد. منابع مختلف روایتهایی متفاوت درباره چگونگی شکلگیری این روز نقل میکنند. اما بر سر اینکه در ماه مه سال ۱۸۸۲ اتحادیه مرکزی کار در آمریکا تصمیم میگیرد یک گردهمایی و جشن کارگری بزرگ بر پا کند اختلافی وجود ندارد. این اتحادیه سازماندهی جشن را شروع کرد و در ماه ژوئن همان سال نزدیک به بیست هزار کارت دعوت برای کارگران فرستاد و آنها را به این جشن در روز ۵ سپتامبر ۱۸۸۲ در نیویورک سیتی فرا خواند. گفته میشود از ده هزار تا سی هزار تن در این گردهمایی شرکت داشتند و شمار آنها در پیک نیک پس از سخنرانی به پنجاه هزار تن رسید و قدرت در خور تأمل کارگران را به نمایش گذاشت. از همان روز پنج سپتامبر به «روز کار» مشهور شد و در سال ۱۸۸۹ در بیش از ۴۰۰ شهر آمریکا جشن گرفته میشد. البته شکلگیری این روز حاصل سالها تلاش تشکلهای کارگری برای هشت ساعت کار در هفته بود.
در سال ۱۸۸۹ بود که کنگره انترناسیونال سوسیالیستی در پاریس روز اول ماه مه را به عنوان روز کار یا روز کارگر در سراسر جهان اعلام کرد.
سالها بعد پس از پیروزی انقلاب اکتبر و آنگاه تشکیل بلوک شرق، روز اول ماه مه در کشورهای کمونیستی روزی برای جشن و مراسم دولتی به شمار میرفت و از سوی دولت و تشکلهایی که مستقل از حزب حاکم و دولت نبودند، برگزار میشد.
در کشورهای دمکراتیک، این روز عمدتا از سوی تشکلهای کارگری و اتحادیههای سراسری برگزار میشود و در کنار گردهمایی و سخنرانیهای سیاسی و اجتماعی، بیشتر شبیه جشن خانوادگی است. احزاب چپ نیز در این روز یا با اتحادیههای کارگری همراه میشوند و یا خود مراسم جداگانه برگزار میکنند.
در کشورهایی که جنبش کارگری در آنها سرکوب میشود، دولتها یا سعی میکنند این روز را اساسا نادیده بگیرند و یا آن را مانند بسیاری از مناسبتهای دیگر «غصب» کرده و با مراسم و تظاهرات فرمایشی زیر رهبری تشکلهای وابسته به حکومت روز کار و کارگر را به ابزاری برای تبلیغ خود تبدیل کنند.
خطر همیشگی نیروی کار
جنبش کارگری در جوامع باز توانست با تأمین و تضمین بسیاری از حقوق انسانی کارگران، سطح زندگی آنها را نسبت به زمانی که «جنبش هشت ساعت کار» در آمریکا به شکلگیری روز کارگر انجامید، به طور بنیادین تغییر دهد.
تا ابد میتوان شعار کارگران یا زحمتکشان جهان متحد شوید! را داد بدون آنکه هیچ فکر و عمل جدی در پس آن قرار داشته باشد و این شعار از یک «اسطوره» یا «نماد» فراتر رود. اما پیشرفت تکنولوژی در همه زمینهها از جمله وسایل رفاه عمومی، مضمون جنبش کارگری را نسبت به یک قرن و نیم پیش به شدت دگرگون ساخت. بر هم خوردن رابطه سنتی کار و سرمایه، کارگر و سرمایهدار، تولید و مصرف، در کنار به وجود آمدن قشرهای نوینی که به سرمایه دانش و آگاهی مجهز بودند، نقش قدرقدرت سرمایه را کاهش داده و آن را به عوامل دیگری وابسته ساخت.
جهانی شدن بازار کار و تولید و مصرف، و سلطه بازارهای مالی و بانکها بر اقتصاد جهان، نقش سرمایهدار و کارگر را در تار و پود طبقه متوسط وسیع و قدرتمندی تنید که در میان آنها از میلیونرهای «خودساخته» تا کسانی که همواره در خطر رانده شدن به زیر خط فقر هستند، میتوان دید.
روز کارگر در جوامع سرمایهداری پیشرفته در واقع یک روز لوکس و مجلل با رهبران سندیکایی و حزبی شیک و ثروتمند است که همواره، پس از آنکه آنها سخنرانیهای خود را ایراد کردند و از صحنه خارج شدند، در محلهای معینی، با درگیری و خشونت از سوی برخی گروههای چپ و راست نیز همراه است.
با این همه، اگرچه گفته میشود که پول، دنیا را میگرداند اما واقعیت این است که پول، بدونِ کار، و بدون کارگر، چه کارگر یدی و چه کارگر فکری، هیچ ارزشی ندارد و قادر به گرداندن هیچ چیز نیست.
در واقع روز کار و کارگر بیش از هر چیز نماد عدالت و عدالتجویی و یادآوری و قدردانی از زحمت بیامان کسانی است که چرخ اقتصاد جهان را میگردانند و ارزشی را تولید میکنند که نیازمندیهای مادی بشر و هم چنین پول نام دارد. پولی که رفاه آنها را در جوامع پیشرفته تأمین میکند. در این کشورها سالهاست که کارگران بسی بیش از زنجیرهایشان برای از دست دادن دارند چرا که سرمایهداری توانست بر اساس همان کشفیات داهیانه مارکس در اقتصاد، آن حدی از رفاه نسبی را برای کارگران تأمین کند که مارکس در سیاست وعده آن را با انقلاب کارگری داده بود.
آنچه زیر عنوان انقلابهای کارگری شناخته میشد و به ثمر میرسید، تنها هنرشان این بود که قدرت دیگری را بر زندگی کارگران و جنبش کارگری که ظاهرا از خودشان بود مسلط ساخت بدون آنکه قادر باشد وعدههایی را که داده بود عملی کند.
جنبش کارگری نه در کشورهایی که ادعای حکومت کارگران داشتند بلکه در کشورهای سرمایهداری، قویترین جنبش اجتماعی باقی ماند تا با وجود رفاه نسبی و بر هم خوردن مناسبات سنتی کار و سرمایه، همچنان از حقوق «زحمتکشان» دفاع کند. حقوقی که اتفاقا در دولتهایی که آمده بودند تا ماشین دولتی را در هم بشکنند، با سلطه تمام و زیر نام کارگر زیر پا نهاده میشد و روز کارگر را نیز به یک مراسم تشریفاتی و حکومتی کاهش داده بود.
برای کشورهایی مانند کشور ما اما جنبش کارگری همچنان نماد مبارزه برای عدالت است. زیر فشار قرار دادن تشکلهای مستقل کارگری و تسلط همه جانبه رژیم اسلامی بر همه حرکات کارگران، جنبش کارگری ایران را با دیگر جنبشهای اجتماعی از جمله جنبش زنان و جنبش دانشجویی همسرنوشت ساخته است.