مبانی اندیشه ارنت

ارنت به سیاق فلاسفه سیاسی قدیم در پی فهم تجربه سیاسی انسان و جایگاه سیاست در حیات انسانی است. از نظر ارنت تجربه سیاسی تجربه‌ای است مستقل که باید در خودش شناخته شود اما در این عصر در علوم اجتماعی رایج مسخ شده است. سیاست به معنای مورد نظر ارنت کنش‌ها و کردارهای عمومی انسان‌هاست که آزادی و اختیار و فاعلیت انسان را در خود نهفته دارند. به عبارت دیگر گرایش اصلی اندیشه سیاسی ارنت بر ضد ساخت‌گرایی رایجی است که انسان را موضوع قوانین کلی ساختاری و تاریخی تلقی می‌کند. از نظر ارنت سیاست همان آزادی و عرصه آزادی انسان است.

آزادی علت همزیستی مردم در سازمان سیاسی است. بدون آن زندگی سیاسی بی‌معنا خواهد بود. علت وجودی سیاست آزادی است. سیاست مهم‌ترین مظهر و جایگاه ظهور آزادی است و از این رو وی از سیاست در برابر ساخت‌گرایی و جبر‌گرایی و عمل‌گرایی دفاع کرده است. بنابر این در اندیشه او گرایشی مخالف علوم اجتماعی رایج در قرن بیستم مشاهده می‌شود. موضوع اندیشه سیاسی نیز همین هستی سیاسی و تجربه و فعالیت حیاتی و جاری ماست، یعنی فعالیت آزاد و سیاسی ذهن آدمی که حیات سیاسی را در می‌یابد.

به نظر ارنت تفکر اساسا تجربه‌ای است فردی میان من و خویشتن من، و از همین رو اندیشه تجربه‌ای ویژه و فردی است. پس تفکر جمعی و همنوا رابطه‌ای با توتالیتاریسم دارد. البته تفکر فردی قابل انتقال و آموزش است. به هر حال تفکر فردی است، هر چند ممکن است برای دیگران هم روشنگر باشد. توانایی اصیل و بی‌نظیر و پیش‌بینی ناپذیر انسان در تفکر از حثیت شرایط پیدایش کاملا واضح نیست، و همواره رمز‌آمیز خواهد ماند. بنابر این هرگونه توضیح جامعه شناختی درباره اندیشه آدمی بر حسب اوضاع تاریخی و اجتماعی به هویت مستقل و آزاد آن اندیشه آسیب می‌رساند.

ارنت عرصه‌‌ای جدیدی از تجربه انسانی را کشف می‌کند، و همراه با آن در شیوه‌های مرسوم نگرش به جهان با عرضه روش‌هایی دیگر تردید ایجاد می‌کند، مثلا آزادی که در اندیشه لیبرالی بیشتر به معنای حراست از عرصه زندگی خصوصی در برابر مداخله و اجبار دیگران تلقی می‌گردد، در اندیشه ارنت مشارکت در اندیشه عمومی تعریف می‌شود و در نتیجه آزادی با زندگی سیاسی یکسان در می‌آید.

در نظر او ازادی فقط در حیات عمومی و سیاسی به دست می‌آید. بدین‌سان از مفهوم قدیمی آزادی، یعنی آزادی منفی، به مفهوم آزادی مثبت ( در معنای کاملا متفاوت با معنای مورد نظر برلین) می‌رسیم.

نمونه دیگر انتقاد ارنت از اندیشه الویت امری طبیعی بر امر مصنوعی در اندیشه سیاسی کلاسیک است. او این اولویت را واژگون می‌سازد. یعنی طبیعت را با ضرورت یا نبودن آزادی یکسان می‌شمارد. و در عوض از توانایی ویژه انسان در خلق جهانی انسانی و آزاد ستایش می‌کند.

فرا رفتن از طبعیت شاخص تمیز انسان از حیوان است. از این رو در اندیشه ارنت عمل سیاسی آزاد، به مثابه آرمان اصلی انسان، بر بهزیستی و رفاه، که آمان غالب عصر مدرن است، الویت می‌یابد. بدین‌سان از دیدگاه او انسان در برابر راه‌های مختلف قرار دارد و می‌باید از میان آنها دست به گزینش بزند. تجربه انسانی تجربه پیچیده و غنی است که همواره بخش عمده‌ای از آن مغفول می‌ماند . و نظریه ارنت معطوف به بازیافت حوزه‌های فراموش شده آن است.

حتیدر زبان روزمره ما لایه‌های پیچیده‌ای از معنا نهفته است که ما از آنها آگاه نیستیم، مثلا واژگانی که ما امروز به صورت مترادف به کار می‌بریم در گذشته به تجارب گوناگون اشاره داشته‌اند. به ویژه در علوم اجتماعی معاصر با ساده و یک دست‌سازی زبان لایه‌های پیچیده معانی آن را نادیده گرفته‌اند. از این رو وی در اثارش مکرر به ریشه واژه‌ها در یونان و روم قدیم باز می‌گردد.

به نظر ارنت در زبان‌های باستانی وجوهی از زندگی نهفته است که اکنون وجود ندارد. در مقابل، تصورات رایج ما در باره معنای زندگی و زندگی بهتر و وسایل رسیدن به آن نو پدید و جدید است. هویتی که ما برای خود در نظر می‌گیریم فراورده‌ای تاریخی و نوظهور است. امروزه ما دستیابی به رفاه را غایت بشر می‌دانیم، در حالی که مثلا در یونان باستان حضور در زندگی عمومی هدف اصلی انسان و رفاه جسمانی و اجتماعی فقط وسیله‌ای برای رسیدن به آن بوده است. در جهان مدرن، با رشد سرطانی بخش فایده‌گرای وجود انسان آدمی از چنان هدفی دور شده و آن را فراموش کرده است و حتی واژه روشنی برای بیان آن تجربه تاریخی ندارد.

تاریخ نیز مخزن تجارب پیچیده انسانی است حال آنکه فرهنگ جاری فقط بخش محدودی از آن را باز می‌نماید و بقیه را به فراموشی می‌سپارد. فرهنگ مدرن صرفا قسمتی کوچک از کلیتی پیچیده و فراگیر است. ارنت سُنت تفکر سیاسی را یکی از عوامل اصلی تحدید تجربه انسانی و فراموشی تجارب گذشته نهفته در زبان می‌داند.

در سُنت فلسفه سیاسی غرب، آزادی یا در قالب سُنتی فلسفی مابعدالطبیعی و ضد سیاسی و یا در سُنت مذهبی مطرح شده است و به همین علت ویژگی اصلی و سیاسی خود را که به عمل در عرصه حیات عمومی مربوط می‌شود، از دست داده است. در نتیجه تجربه عملی آزادی روی هم رفته نادیده مانده است، در حالی که واژه آزادی همچنان به صورتی کلی به کار می‌رود و مصادیق تاریخی خاصی را در بر دارد که هر یک نیازمند واژه‌ای از آن خود است. پس سُنت فلسفه سیاسی غرب با گرایش انتزاعی تجربه سیاسی آزادی را درست باز ننموده و تغییر نکرده است و در نتیجه برای انسان در حیات عمومی گمراه کننده بوده است.

زندگی انسانی با فاصله گرفتن از طبیعت تحقق می‌یابد، و با آزادی عجین است. آزادی نیز مستلزم خودجوشی و عمل پیش‌بینی ناپذیر است. اما امروزه با ظهور رفاه به منزله سعادت و به جای آزادی در عرصه عمل عمومی، اقتصاد به سیاست حمله‌ور گردیده و سیاست جزو زندگی خصوصی و خانوادگی شده است.

مطالب مربوط

ریشه‌های زن‌ستیزی در تاریخ

تمدن بزرگ محمدرضا شاه پهلوی و تمدن جدید جمهوری اسلامی

چپ چیست؟ در باب اختلافات همیشگیِ چپ‌گرایان در آمریکا

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر