نتیجه به اصطلاح “انتخابات” اخیر و پارهای از صحبتهای دوپهلو و زیرکانه “شیخ کلیدی” برای عوامل سازشکار رژیم، در درون و برونمرز، این فرصت را ایجاد کرده است که یکبار دیگر، برای تداوم این رژیم جنایتکار و غارتگر، بر شدت اعمال فریبکارانه خود بیافزایند. اگر رهبران کشورهای غربی یکبار دیگر به علت درماندگیهای اقتصادی و سیاسی خود در انتظار مفّری برای امیدوار نگهداشتن مردم خود بسر میبرند، خوشبختانه پارهای از نمایندگان دو مجلس آمریکا بسیار هوشمندترند. این آنها هستند که به دولت خود نهیب میزنند” فریب روحانی را نخورید. ” در نخستین روز ماه ژوئیه، همزمان با آغاز نوع جدید تحریمها، چهل و سه عضو کنگره آمریکا با ارسال نامهای به کاخ سفید، انتخاب روحانی را برنامهای طراحی شده خواندند و به دولت آمریکا هشدار دادند که به “بهانه نتیجه انتخابات غیر عادلانه اخیر در ایران” فریب نخورد زیرا از حسن روحانی در این رژیم کاری ساخته نیست.
اندکی بیش از سه سال پیش، در چهاردهم آوریل دوهزار و ده، آقای اوباما در پایان جلسه سران چهل و هفت کشور جهان که در واشنگتن برگذار شد و هدف آن محدود کردن تولید سلاحهای هستهای و پیشگیری ازدستیابی خرابکاران به آن بود، در مورد رژیم ایران چنین گفت: “بهتر است جمهوریاسلامی سود و زیان سرپیچی از مقررات بینالمللی را بسنجد” و اظهار امیدواری کرد که وقتی جمهوریاسلامی از زیان تحریمها مطلع گردد تغییر مسیر خواهد داد و راه کنار آمدن با جامعۀ بینالمللی را انتخاب خواهد کرد. مسلماً این چنین برداشتی از یک حکومت، در یک کشور دمکراتیک، برداشتی منطقی است زیرا اگر حکومت جز این کند مورد سؤال شهروندان خود قرار خواهد گرفت و چندان در قدرت باقی نخواهد ماند. گذشت زمان نشان داده است که برداشت پرزیدنت اوباما از ماهیت نظام جمهوریاسلامی و تعهد این رژیم درقبال حفاظت از منافع ملت ایران چگونه به خطا رفته است.
آیا آقای اوباما در آنزمان اعتقاد داشت که جمهوریاسلامی حکومتی است معقول که میتواند سود و زیان خود را بسنجد و منافع ملی ایران معیار سنجش چنین حکومتی است؟ آیا او نمیدانست که جمهوریاسلامی هرگز در هیچ یک از موارد برخورد با غرب و یا دیگر کشورها، منافع ملی ایران را مبنای تصمیمگیری خود قرار نداده است؟ آیا او ماجرای گروگانگیری دیپلماتهای آمریکائی را فراموش کرده بود؟ گروگانگیری از نخستین ساعات و دقایق، عملی بود در جهت خلاف منافع ملی ایران و عقل سالم حکم میکرد که دیر یا زود باید به این غائله خاتمه داد، اما جمهوریاسلامی از تمام فرصتهایی که داشت غفلت ورزید و به خاطر عدم قدرت تصمیمگیری، با بیاعتنائی به موازین و قوانین بینالمللی، و از همه مهمتر احترام نگذاشتن به منافع ملی ایران، آنقدر این مسأله را طولانی کرد که مجبور شد در بدترین شرایط پس از شکست کارتر و از بیم تهدید و تحت تأثیر اولتیماتوم پرزیدنت ریگان در نخستین دقایق ورودی ریگان به کاخ سفید با عجله گروگانها را از مرز ایران بگذراند. با ورود آنها به آمریکا اولین موفقیت سیاسی ریگان رقم خورد. ریگان نظری سوای کارتر نسبت به جمهوریاسلامی داشت و عناد و دشمنی خود را نسبت به خمینی و رژیم اسلامی در طول مبارزات انتخاباتیاش پنهان نکرده بود. این نوع رفتار جمهوریاسلامی آنقدر غیرمنطقی بود و کسی نمیتوانست از طریق عقل و منطق آن را توجیه کند که یکی که از اعضای تیم کارتر به نام گاری سیک در این مورد کتابی نوشت و در آن مدعی شد که یک نوع «ساخت و پاختی» میان طرفداران آقای ریگان و سران جمهوریاسلامی وجود داشته است و آنها به این دلیل گروگانها را تا زمان بر سر کار آمدن ریگان آزاد نکردند. البته تمام تحقیقاتی که در این زمینه صورت گرفت نتیجه منفی داشت و روشن شد که چنین «قرار و مداری» وجود نداشته است و این تنها ناشیگری جمهوریاسلامی بود که ماجرا را به آن صورت و برخلاف منافع ملت ایران و حتی خود رژیم پایان بخشید. برای غربیهای عقلگرا چون چنین رفتاری غیرعاقلانه و غیرمنطقی به نظر میرسید آنها گمان بردند که حتماً زد و بندی در پشت پرده وجود داشته است.
نمونه دیگر شکست این نوع دیپلماسی که میشود آن را دیپلماسی خیانت و یا لااقل حماقت نامید، در مورد جنگ ایران و عراق اتفاق افتاد. جنگی که نمیبایست شروع میشد و بسیار زودتر از آنچه انجام گرفت میبایستی به پایان میرسید، آنقدر به درازا کشید که بعد از صدور قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت، جمهوریاسلامی ناچار شد با شرایطی بسیار خفتآور و دردناک آتشبس را بپذیرد و به قول آقای خمینی جام زهر را سر کشد. این جام زهر دیر هنگام، نوشیدنش برای رژیم آسان بود اما برای ملت ایران صدها هزار قربانی و حداقل صد میلیارد دلار خسارت به جا گذاشت. پس از آزادسازی خرمشهر اگر جنگ خاتمه یافته بود کشورهای عربی حامی صدام حاضر بودند چنین مبلغی را به عنوان غرامت به جمهوریاسلامی بپردازند اما سوءسیاست نظام باعث شد حتی پس از شکست صدام و زمانی که کویت و دیگر مدعیان صدام، همگی توانستند غرامت تجاوزهای رژیم بعثی را باز ستانند، کوچکترین قدمی در جهت حفظ منافع ایران برداشته نشود.
امروز هم ما با چنین وضعی رو به رو هستیم. شکی نیست که جمهوریاسلامی ناچار خواهد شد یکبار دیگر با خفت تمام تسلیم شود. اما زمانی آنها به قطعنامهها و فشار کشورهای خارجی گردن خواهند نهاد که تمام گزینههای قابل قبول را از دست داده باشند و بار دیگر گزینشی جز تسلیم و رضا برایشان باقی نمانده باشد. اشتباه آقای اوباما دقیقاً در همین مورد است. او نمیداند که در برابرش انسانهای عاقل و مدبری وجود ندارند و در عین حال آنها علاقهای هم به منافع ملی کشور خودشان نشان ندادهاند. از سوی دیگر عدم آشنایی و کمبود دانش سیاسی امثال خامنهای و احمدینژاد بر مشکلات این رابطه بسیار افزوده است. زمانی که احمدینژاد در مورد رئیس جمهوری آمریکا و یا دیگر سران کشورهای غربی صحبت میکرد کوچکترین نشانهای از فهم و شعور و نزاکت بینالمللی نشان نمیداد و هر بار که دهان میگشاید دشمن تازهای برای ایران میتراشد. آن چند کشوری که امروز در کنار جمهوریاسلامی باقی ماندهاند جملگی مگسانند دور شیرینی. این کیسه فراخ جمهوریاسلامی که به هر بیگانهای که جواب سلامش را میدهد حاتم بخشی میکند به هزینه ملت ایران است. کشورهای گدامنش در آفریقا و آمریکای لاتین همه گاو شیردهی پیدا کردهاند که خواهند دوشید.
عدم تفاهم دو جانبه که غربیها در مورد شناخت این رژیم از خود نشان داده و میدهند و عدم توانایی جمهوریاسلامی از درک خطری که کشور ما با آن مواجه است امکان دارد با فاجعۀ عظیمی منطقه را دست به گریبان کند. مسلماً امروز دیگر بیش از دو راه برای جمهوریاسلامی باقی نمانده است، یا باید همانند دفعات پیش و بعد از آنکه همۀ امکانات مثبت را از دست داد در مقابل حریف تسلیم شود و یا ایران و ملت بیگناه آن را دستخوش حمله بیگانگان قرار دهد و کشور را به خاک و خون بکشد.
شاید اشتباه آقای اوباما از نظر نتیجه چندان با اشتباهات جمهوریاسلامی متفاوت نباشد. چگونه است که کشوری مانند ایالت متحده آمریکا، که از بهترین متخصصان در رشتههای گوناگون برخوردار است، هنوز بعد از سی و سه سال شناخت درستی از ماهیت جمهوریاسلامی ندارد؟ نمیشود باور کرد که آقای اوباما هنوز هم این خیال را در سر میپروراند که با یک رژیم و رهبرانی معقول سر و کار دارد که سیاستشان بر مبنای عقل و درایت محاسبه میشود. شاید برای غربیها، و به ویژه آمریکائیها که در بسیاری موارد عدم شناخت خود را از فرهنگهای دیگر نشان دادهاند، مشکل باشد که در کوتاه مدت رفتار غیرمنطقی طرف را در محاسبات سیاسی خود منظور کنند. اما پس از سی و سه سال گفت و گوی محرمانه و کشمکش آشکار با این رژیم، آیا آن تجربه کافی را هنوز بدست نیاوردهاند؟ یک احتمال دیگر این است که آمریکائیها دقیقاً ماهیت رژیم جمهوریاسلامی را میشناسند اما این نوع گفتار و رفتار را برای استفاده دیگر کشورها و افکار عمومی مطرح میکنند. اگر چنین باشد باز هم نتیجهای که به دست خواهد آمد متفاوت نخواهد بود.
مسأله هستهای و دیگر مسائل مربوط به ایران آن زمان حل خواهد شد که حکومت ایران توسط ملت ایران تعیین شود. کلید حل مسائل هستهای و دیگر مسائلی که دنیا با رژیم جمهوریاسلامی دارد، از تروریسم گرفته تا پولشویی، از دخالت بیرویه در اختلاف اسرائیل و اعراب تا ماجراجویی در آمریکای جنوبی، همه این مسائل ناشی از آن است که این حکومت با ملت خود و مصالح ملت ایران هیچگونه رابطهای ندارد. آن حکومتهایی به فکر منافع ملی خود هستند که به ملت خود پاسخگو باشند. آیا درک این مسأله آنقدر مشکل است که مشاوران آقای اوباما موفق به حل این معضل نشدهاند و به رئیسجمهور خود نگفتهاند که این حکومت نمایندۀ ملت ایران نیست و از اینرو هزینهای که شما تحمیل میکنید بر ملتی است که هیچ وسیلهای برای انتقال عدم رضایت خود نسبت به این حکومت ندارد؟
اگر سی سال به این واقعیت روی خوش نشان ندادهاند، حوادث تابستان ۲۰۰۹ و موج اعتراض ملت ایران که طنین آن در سراسر جهان انعکاس یافت، میبایستی زنگ خطری باشد برای آنهایی که هنوز این رژیم را نماینده ملت ایران میدانند و به بهبود رابطه با آن دل بستهاند. اشتباه آقای اوباما و دیگر رهبران کشورهای غربی زمانی اصلاح خواهد شد که در عوض تمرکز روی حکومت جمهوریاسلامی، توجه خود را به سوی ملت ایران و خواستههای مردم این کشور برای ایجاد یک حکومت مبتنی بر قانون معطوف دارند. راهی جز پشتیبانی از مبارزات مردم ایران و ایستادگی یکپارچه مردم در برابر این رژیم برای نجات کشور وجود ندارد. چنانچه کشورهای دمکراتیک دنیا زودتر به این واقعیت روی مساعد نشان دهند، مسأله رویاروئی با نظام جمهوریاسلامی زودتر حل خواهد شد. ادامه وضع موجود نه تنها کمکی به حل مسائل سیاسی منطقه نمیکند بلکه این امکان را در اختیار جمهوریاسلامی قرار میدهد که بر میزان فشار و تعدیات خود علیه مردم بیافزاید.
حل مشکلات ایران نه نیازمند جنگ است، نه از طریق مذاکره با جمهوریاسلامی مشکلی حل خواهد شد. پس از بیش از سه دهه تجربه تلخ این واقعیت غیر قابل انکار است که ساختار جمهوری اصلاح پذیر نیست. به شهادت تاریخ و بیش از سه دهه تجربه تلخ، راهی جز پشتیبانی از مردم ایران برای در دست گرفتن سرنوشت خود و استقرار یک حکومت مردمی در این کشور وجود ندارد. دیر یا زود مردم ایران نیز همانند مبارزان مصری علیه حکومت مذهبی قیام خواهند کرد. آیا در آن زمان جهان آزاد این درایت را خواهد داشت که اینبار از مردم دمکرات ایران پشتیبانی کند و نه از جلادان و زندانبانان این ملت؟
پاریس: سوم ژوئیه۲۰۱۳