امروزه لیبرال دموکراسی حرف اول و آخر را در دنیا میزند و کمتر فرهیختهای را میتوان یافت که علناً مبانی انسانی لیبرالیسم را رد کند یا سخن از پایان عصر لیبرالیسم بر زبان براند. اعتقاد به استقلال اراده فرد، عقلانیت انسان، آزادی نوع بشر و باور راسخ به ارزش برابر تمامی انسانها فارغ از نژاد و عقیده و مذهب و زبان، مبارزه با کلیه وجوه استبداد اعم از تودهای، مذهبی، طبقاتی و … از جمله بنیانهای استوار لیبرالیسم است. مگر دموکراسی و حقوق بشر قابل نابودی هستند؟ مگر میشود آزادی را از دایره واژگان حذف کرد؟ مگر میتوان در قرن بیست و یکم حق مالکیت خصوصی را نکوهش کرد؟ مگر میتوان فردیت یک انسان را انکار کرد؟
تغییر و تحولات در ممالک آزاد تنها در چارچوب همان نظم موجود که لیبرال دموکراسی است شکل میگیرد. انتظار فروپاشی نظام مستقر موجود در این کشورها، انتظاری بسیار سادهلوحانه است. ممکن است برخی بحران عالمگیر اقتصادی فعلی را پایان دموکراسی لیبرال قلمداد کرده و سرآغاز سر برآوردن نظمی جدید بدانند. اما در پس این بحران اقتصادی باید به این نکته نیز توجه کرد: هرچند رکود اقتصادی زاییده برخی بیبرنامگیها و ولنگاریهای اقتصادی است، اما با تمام این اوصاف، نگاه از زاویهای دیگر برتری این ایدئولوژی را بر سایرین نشان میدهد؛ چرا که در نظامهای مبتنی بر لیبرالیسم، امکان مخفی نگاه داشتن امراض، فسادها و بحرانهای خطرناک وجود ندارد و این مزیتی است که سایر نظامها از آن بیبهرهاند. در دموکراسی لیبرال کوچکترین نقصانی، به عریانترین وجه نمایان میشود و این امکان فراهم میگردد تا صاحبان اندیشه و نظر در پی چارهجویی برآیند. روزی پیروی از آرای لیبرالهای راستگرایی چون فردریش هایک و میلتون فریدمن در دستور کار قرار میگیرد و زمانی دیگر تمایل به نظرات لاسکی و جان دیوئی فزونی مییابد. این طبیعت آدمی است که با سعی و خطا، بهترینها را در زمانهای گوناگون برگزیند و البته اینها همگی در چارچوب همان نظم لیبرالی صورت میپذیرد. و این هنر خودترمیمی، خاص دموکراسی لیبرال است. به عبارت سادهتر بحران فعلی در چارچوب همین نظم جهانی موجود، قابل حل است، همچنانکه جهان آزاد رکود اقتصادی دهه ۳۰ را به چشم دید و پشت سر گذاشت.
لیبرالیسم -حداقل در ایران- دارای گستردگی مفهومی است، بطوریکه شاید در حال حاضر در کشورمان دو متفکر لیبرال را نتوان یافت که نظری واحد در مورد موضوعی واحد داشته باشند. اما این تفاوت ادراکی آنقدر ریشهای و مبنایی نیست که نتوان فصل مشترک پر رنگی در آنها یافت. یافتن این فصل مشترک از آن جهت حائز اهمیت است که بتوان در پناه آن تمام نیروها و فعالان لیبرال را زیر چتری واحد گرد آورد. تهیه اعلامیه (manifest) لیبرالیسم، امری نو و بدیع است که ابتداییترین و در عین حال اصلیترین موضوع برای متحد نمودن نیروهای همفکر به نظر میرسد.
نگارش مانیفست لیبرالیسم شاید برای برخی غیر لازم و غیر ضروری بنماید. اما در واقع چنین نیست. هدف از تهیه این اعلامیه را حداقل در دو مورد زیر می توان خلاصه کرد:
۱- فعالیت پراتیک بدون پشتوانههای نظری و تئوریک، فاقد انسجام و ثبات عملی است و نتیجه آن جز شکست نمیتواند باشد. امری که در تاریخ یکصد ساله اخیر کشورمان به وضوح شاهد آن بودهایم. کنش سیاسی بدون پشتوانههای فکری لازم، گام نهادن در بیابانی را میماند بدون در دست داشتن نقشه. بنابراین با مدون نمودن این مانیفست، مبانی و فصل مشترک جریان لیبرال را میتوان به عنوان پشتوانه نظری عمل سیاسی به منصه ظهور رسانید. بدیهی است که ورود به جزئیات هر بخش از مانیفست نیازمند مطالعات و بحث و فصح وسیع و دقیق میباشد که نه تنها مطلوب که برای یک فعال سیاسی لیبرال ضروری است.
۲- فعالان سیاسی همفکر ایران – به خصوص جریان لیبرال- در زمان حاضر از پراکندگی در رنجاند. پراکندگی و عدم هماهنگی که شاید سرمنشأ اصلی آن عدم شناخت صحیح فعالان سیاسی از اصول و خط مشی سیاسی یکدیگر باشد. بدین ترتیب دلیل دوم تدوین مانیفست لیبرالیسم در ایران را باید بوجود آوردن چتری – حتیالامکان بزرگ- برای پوشش دادن کلیه فعالان سیاسی که تعلق خاطر به مبانی غنی لیبرالیسم دارند، دانست که در پناه آن بتوانند ضمن نزدیکی هر چه بیشتر به یکدیگر، پایههای تئوریک خود را نیز تقویت نمایند.
دانشجویان و دانشآموختگان لیبرال، با تدوین این مانیفست و ارائه آن به فعالان سیاسی -بطور عام- و فعالان دانشجویی -به طور خاص- این پیام را به روشنی اعلام میدارند که نه تنها مدافع و حامی “جامعه باز” بوده و با “دشمنان آن”، مرزبندی مشخصی دارند، که در راه ترویج اصول جهانشمول لیبرالی، از هیچ تلاشی مضایقه نکرده و دست کلیه فعالان و کوشندگان همفکر را به گرمی میفشارند.
اگر نهال “یوتوپیای مارکسیستی”، با خون، و نهال “جامعه بیطبقه توحیدی”، با گریه آبیاری شدند و هر دو همچون سرابی تشنگانشان را در طلب وصال، به هلاکت کشانیدند، درخت تناور”جامعه مدرن لیبرال” ریشه در “خرد نقاد خودبنیاد” بشری و احترام به “فردیت” و “آزادی” انسان دارد و با تکیه بر این سه اصل کلیدی، دنیایی لذتبخشتر و آرامتر را فراهم آورده است. اصولی که ایران ما بیش از هر زمان دیگری تشنه آن است.