نه تنها از بهار مورد انتظار احمدینژاد خبری نیست بلکه از قرار معلوم مسافرت قافله مورد انتظار مشائی نیز به تأخیرافتاده است. آنچه که از ظواهر امر به نظر میرسد بر خلاف انتظار حضرات اوضاع در جهت معکوس در حرکت است. از سویی با حذف هاشمی رفسنجانی از لیست کاندیداهای ریاست جمهوری امید اصلاحطلبان و وابستگانش برای نجات رژیم تبدیل به یأس شده است و از سوی دیگر شرایط و حوادث به سرعت علیه جمهوریاسلامی در منطقه و در جهان در حال تکوین است.
جالب است که این روند حوادث نه تنها موجب نگرانی مسئولان نظام و مشوق چارهجویی آنها نشده است بلکه بر عکس هر روز بر شتاب یاوهگوییها و دشمنتراشیهای خود میافزایند. طبق گزارش رادیو فردا در روز بیست و دوم اردیبهشت سال جاری آقای خامنهای در دیدار با جمعی از ” زنان حوزوی” و دانشگاهی گفته است: ” غربیها به خصوص نژادهای اروپایی، نژادهای وحشیاند.” این مطالب را سایت دفتر حفظ نشریات آیتالله خامنهای انتشار داده است. از قرار گزارش این مرجع نسبتاً رسمی، رهبر جمهوریاسلامی هنگام سخنرانی در باره مقایسه جایگاه زن در خانوادههای اسلامی و غربی، در مورد غربیها این چنین افاضه فرمودهاند: ” غربیها و به ویژه اروپاییها ظاهرشان اتو کشیده و کراوات و ادوکلن زده است، اما اینها همان باطن وحشیگری که در تاریخ وجود داشته هنوز هم در وجودشان هست.” حضرت آیتالله سپس نژادهای اروپایی را متهم میکنند که “اینها راحت آدم میکشند، خونسرد جنایت میکنند و کتک زدن زن در داخل خانه به وسیله آنها و آمریکاییها بُعدی ندارد.”
این سخنان نغز در مورد مردمان غرب از سوی رهبر کشوری که در مسابقه اعدام با چین رقابت میکند، سنگسار زنان را مجاز و قانونی میداند و دست و پا و انگشت و دیگر اعضای بدن متهمین را قطع میکند، رژیمی که در ملاء عام شلاق میزند و به همه این اعمال با بهانه تعزیر اسلامی مباهات میکند، از عجایب روزگاری است که ما در آن زندگی میکنیم.
با توسعه دامنه اختلاف میان خودیهای نظام که فاقد صلاحیت خواندن رئیس جمهور پیشین که ده سال ریاست مجلسشان را داشته است و ریاست شورای تشخیص مصلحت نظام را هنوز یدک میکشد، کار را به جایی رسانده است که معلوم نیست آیا دیگر کسی برای حذف شدن باقی مانده است؟ سؤالی که بر سر زبانها است این است که چگونه است که با این همه فضاحت این حکومت منفور هنوز پا بر جای است. اگر این فرضیه را مبنای کار خود قرار دهیم که حکومتها بر اساس سه پایه اصلی یعنی مشروعیت، پشتیبانی مردمی و قوه قهریه مداوم هستند، آن وقت این سؤال پیش میآید که این حکومت که نه مشروعیت دارد و نه از پشتوانه مردمی برخوردار است چگونه است که توانسته است تنها با استفاده از نیروی قهریه و کشتار مردم، اعدامهای روزافزون و شکنجه و زندان و تبعید، بر جای استوار بماند. برای ناظران بینالمللی همیشه این سؤال در مورد ایران مطرح بوده است که آیا میشود در دنیای امروز، دنیایی که از همه نظر باز و با یکدیگر مرتبط است، چنین حکومتی که پایه مردمی ندارد و از مشروعیت هم بیبهره است در دراز مدت تنها با استفاده از زور و سرکوب بر جای باقی بماند؟ پاسخ به این پرسش چندان ساده نیست زیرا نیازمند مطالعه عمیق تاریخی و جامعه شناسانه کشور مربوطه است. در دنیای امروز میبینیم که در دیگر کشورها مانند کوبا، کُرهشمالی، زیمبابوه و نظایر آنها چگونه حکومتها تنها با استفاده از زور پا برجا باقی ماندهاند.
نباید فراموش کنیم که کشورها تاریخ و گذشتههای گوناگون دارند. ملت ایران با مردم کوبا و یا کُرهشمالی متفاوت است. ما ایرانیها سابقه نهضت آزادیخواهی و تاریخ مبارزات سیاسی متمایز از این قبیل کشورها داریم. موقعیت جغرافیایی کشور ما متفاوت است و از همه مهمتر هرم جمعیتی ایران نشان میدهد که قریب هفتاد درصد جمعیت این کشور جوان هستند. با در نظر گرفتن تمام جوانب کار بعید به نظر میرسد که رژیم اسلامی با در نظر گرفتن شرایط امروز دنیا و رشد سیاسی ملت ایران بتواند برای مدتی طولانیتر همچنان خود را بر ملت تحمیل کند. معنی این حرف آن نیست که باید کاری نکرد و در انتظار حوادث نشست و یا به پایان عمر این نظام در آینده نزدیک خوشبین بود. نکته قابل توجه این است که در شرایط مشکل کنونی هر نوع پیشامد غیر مترقبهای میتواند همان جرقهای باشد که آتش به دودمان این نظام بزند و درست خطر هم در همینجا نهفته است. اگر این انفجار در چهارچوب مبارزات بدون خشونت هدایت نشود چه بسا که عواقب خطرناک آن برای آینده ایران بسیار گران تمام شود.
در انتظار حرکت مردمی علیه رژیم
آنچه مورد نیاز است و موجب امیدواری مردم در این تلاش مرگ و زندگی خواهد شد آین است که مردم باید ببینند چه آیندهای در انتظار آنهاست. چنین آیندهای باید الزاماً دلپذیر و امیدوار کننده باشد و امکان تحقق آن در ذهن مردم از قابلیت بالایی برخوردار. همزمان با این تصور مثبت از دورنمای آینده که مورد قبول مردم واقع شده، رهنمودهای سیاسی و برنامهریزیهای اقتصادی از ضروریات است. ملت ایران یکبار فریب ناکجا آبادها را خورده است و یکبار دیگر به امید این اتوپیهای فرضی محال است مرتکب اشتباه شود و آنچه را امروز گرفتار آن است به شرایط احتمالاً بدتری مبدل سازد.
ایجاد دو پیش شرط از ضروریات حرکت مردمی علیه این رژیم است، در مرحله اول آن تصویر و تصوری که برای آینده مد نظر است باید به بهترین نحو مورد پذیرش مردم قرار گیرد. آنگاه نقشه راه برای رسیدن به این ایدئالهای ملی باید روشن و باورپذیر باشد. رسیدن به ایدئال ملی از ضروریات هر نوع پیشرفت و امید به آینده است. آنچه امروز مردم را امیدوار نگه داشته تنها امید و دلگرمی مبارزان حاضر در صحنه به شرایط ناپایدار تداوم نظام موجود است. مردم امیدوارند چون میدانند که این نظام ورشکسته اخلاقی و اقتصادی قابل دوام نیست. از نظر تاریخی و جامعه شناسی نظامهای استبدادی همیشه ناپایدارند. یکصد و پنجاه سال پیش (۱۸۶۳ ) آبراهام لینکلن رئیس جمهور آمریکا در بحبوحه جنگ داخلی آن کشور، برای توجیه آن جنگ و در مراسم بزرگداشت “گتیزبرگ،” یکی از جنگهای استقلال آمریکا، بهترین و تأثیرگذارترین سخنرانی خود را ایراد کرد. او در آن سخنرانی سؤالی را مطرح کرد که امروز به نحو دیگری میتواند برای ما ایرانیها تکرار شود. وی گفت: ” هشتاد و هفت سال پیش پدران ما در این قاره ملت نوینی به صحنه آوردند که مبنای آن آزادی و مساوات بود و امروز ما در جنگی درگیر هستیم که آزمایشی است برای آنکه دریابیم آیا ملتی که با چنین امید و ایدئالی متولد شده است خواهد توانست به حیات خود ادامه دهد و پیروز شود و یا تصور آنها اشتباه بوده است.” چنین سؤالی را ما ایرانیان باید امروز از خود بکنیم که آیا افتخار ما به تاریخ چند هزارسالهمان به این معنا نیست که باید لیاقت زیست در چنین سرزمینی را داشته باشیم. سخنرانی لینکلن از ماندنیترین و گویاترین سخنرانیهای سیاسی در تاریخ شناخته شده است زیرا در نهایت کوتاهی در این بیان بسیار فصیح اما ساده، دو سؤال اصلی را که به رسالت تاریخی یک ملت مربوط میشود مطرح کرده و به آن پاسخ داده است. امروز شاید بتوان گفت که همان پرسش به نحو دیگری برای ملت ایران مطرح است و باید پرسید در جهانی که بیشتر کشورهای آن به آزادی و مساوات، به حکومت مردم به مردم رسیدهاند و به استثنای چند مورد ویژه دیگر کشورها نیز در آن مسیر حرکت میکنند، آیا امکانپذیر است در چنین جهانی ملتی با قدمت تاریخی ملت ایران و سابقه آزادی و آزادگی این ملت در یکی از حساسترین مناطق تاریخی، سیاسی و فرهنگی جهان برای مدت مدیدی در چنگال یک حکومت ضدمردمی و قرون وسطایی همچنان اسیر و گرفتار باقی بماند؟ باید پرسید آیا ممکن است نبوغ و استعداد خداداد ایرانی و هوش و ذکاوت یک ملت باستانی اجازه دهد که جملگی آینده و آرزوها و امکانات یک ملت به دست مشتی نادان، متجاوز و فاسد همچنان پایمال و نابود شود؟
توسعه جامعه مدنی و ایجاد شبکههای ارتباطی
حلقه گمشده در این میان ایجاد حس اعتماد، ایمان و مقاومت در میلیونها ایرانی است که از صمیم قلب با تاروپود این نظام در جنگند و آن را بیگانه و متجاوز و ویرانگر میشناسند. اگر تا امروز کسانی بودند که دانسته یا ندانسته سنگ این نظام را به سینه میزدند و از آن دفاع میکردند و مدعی بودند که چون بیش از سه دهه از عمر آن گذشته است و مردم به آن خو گرفتهاند و کم و بیش اگر موافق نباشند لااقل مخالفتی هم نشان نخواهند داد، امروز که تاس رسوایی این نظام از بام فرو افتاده است، امروز که دامنه اعتراضهای مردم از در و دیوار سرازیر است، امروز که دیگر حتی این به مطمئنترین مهرههای خود نیز این رژیم اطمینان نمیکند، چگونه میشود به بهبود و اصلاح آن دل خوش کرد؟ این نظام دیگر نه حرمتی برای این ملت قائل است و نه حتی به نزدیکترین کسان خود وفادار مانده است. همانند چرخهای که از گردونه خارج شده است و هر آن بر شتاب آن افزوده میشود هر روز کسی و جناحی به بیرون پرتاب میشود و سران نظام تنهاتر و واماندهتر از روز پیش به کار خود ادامه میدهند.
هر چه حکومت بر فشار بیقانونی و تعرض به حقوق اساسی مردم بیفزاید مطمئناً نارضایتیها و اعتراضها بیشتر خواهد شد و آنگاه در نخستین فرصت، که میتواند با یک جرقه کوچک اعتراضی آغاز شود، وسائل اعتراض سراسری در کشور فراهم خواهد شد و رژیم حاکم یارای رویارویی گسترده و همه گیر را با آن نخواهد داشت. امروز زمان آن رسیده است که در مسیر گسترش حرکتهای زیرزمینی و توسعه شبکههای ارتباطی بیش از پیش کوشا باشیم، هرچه این شبکهها گستردهتر و ایمنتر باشد بر شانس پیروزی و موفقیت در رویارویی ناگزیر و احتمالاً نهایی با رژیم افزوده خواهد شد. اگر دشمن با تکیه بر خرافات و اراجیف مستمر اندک هواداران خود را تغذیه میکند نقطه اتکا و امید ما باید مبنای عقل و شناخت واقعی از مسیر تحول ملی و بینالمللی باشد. تنها زمانی که دورنمای یک آینده به تمام معنا انسانی، آزاد و مرفه و واقعبینانه در تصور مردم جایگزین شود و مسیر دستیابی به آن مورد توافق قرار گیرد آنگاه میتوان انتظار داشت که خودداری و صبر مردم نیز پایان پذیرد و با مشارکت وسیع و سرنوشتساز تودههای مردم رژیم جمهوریاسلامی را سرنگون سازند. رسیدن به چنین روز افتخارآمیزی در گرو برنامهریزی صحیح، فداکاری، پشتکار و همکاری یکایک ما است.
پاریس
چهارشنبه هشتم خردادماه ۱۳۹۲
۲۹ ماه مه ۲۰۱۳