لیبرالیسم کلاسیک

  لیبرالیسم کلاسیک تکامل دهنده سیاستها و اندیشه‌ها و نگرشهایی بود که با منافع طبقه بورژوازی هماهنگ بود و در عین حال در راه آزادی انسان بسیار پیش رفت. در این نظم جدید، همه انسانها، بدین معنا برابر و آزاد هستند که همگی از حقوق مدنی برابر برخوردارند، اما همه انسانها از حقوق برابر سیاسی برخوردار نیستند.

لیبرالیسم به عنوان یک برنامه سیاسی بیشتر از همه در انگلستان مابین انقلاب سالهای ۱۶۸۸ میلادی و قانون اصلاح سال ۱۸۶۷ میلادی توسعه یافت.
در ابتدا لیبرالیسم صرفا حکومت مشروطه و حقوق فردی را مطالبه می‌کرد، اما به مرور زمان برای بسیاری از گروه‌ها و طبقات به نظریه‌ای مفید درباره اقتصاد و سازمانهای سیاسی و برنامه‌ای سیاسی با مطالبات گسترده ملی تبدیل شد. لیبرالیسم در انگلستان نخست به شکل تقاضاهایی از قبیل، آزادی مذهب و تساهل، مشروطه‌خواهی و حقوق سیاسی بود. گرچه اقتصاددانان لیبرال انگلستان به رهبری آدام اسمیت اولین گروه بر پا کننده نظریه (عدم دخالت دولت) نبودند، نفوذ و تاثیری بسزا در آن داشتند. عقاید مطرح شده در این نظریه از این قرار است:

آزادی قرارداد و حاکمیت قانون، بازار خود تنظیم‌گر، نامحدود بودن انحصار و مداخلات سیاسی و مختار بودن و همدستی برای منافع متقابل. اقتصاددانان کلاسیک معتقدند که آموزه عدم دخالت دولت و روند عملی اقتصاد، لیبرالیسم را مستحکم و پایدار می‌کند. نخست از آن رو که آنها ارزش‌های لیبرالیسم را توسعه داده، دموکراتیزه شده به طبقات بازرگان، تجار و کارگران بسط دادند و دوم به این خاطر که اشکال فعالیت اجتماعی و اقتصادی را که می‌تواند جانشین قواعد تکنیکی بوروکراتیک شود، تشویق نمودند.
در میان جرمی بنتام و جمیز میل، با اعتقاد به جامعیت لذت جویی و اصل برابری، خواهان سود بیشتر برای اکثر افراد شدند و برپایبندی به قوانین عمومی که حق انتخاب و آزادی عمل بیشتری را برای همه فراهم کند و با حداکثر سود عامه هماهنگ باشد، اصرار ورزیدند. در ایالات متحده، لیبرالیسم کلاسیک وجود نداشت، به این خاطر که هنوز محافظه‌کاری به مفهموم اروپایی آن به وجود نیامده بود. آمریکایی‌ها فرمان آزادی‌خواهی انقلاب پورتین، توافق ویگ ۱۶۸۹ میلادی و بعضی از ارزش‌های اقتصادی لیبرال را از اروپا به ارث بردند. آمریکا به میزان زیادی وارث غیر مستقیم لیبرالیسم کلاسیک می‌باشد.
لیبرالیسم کلاسیک نوعا در اروپا به وجود آمد ولی به هیچ وجه کاملا در اروپا نائل نگردید. لیبرالیسم اروپایی به جای ایجاد یک نهضت قدرتمند و گسترده و پیدایش یک حزب سیاسی با نفوذ، به حالت فرقه‌ای و مجزا باقی ماند.
یکی از گونه‌های لیبرالیسم اروپایی، اشرافیت یا اریستوکراسی بود که نه تنها از آزادی بلکه از امتیازات غیر منصفانه محلی و گروه‌های اجتماعی و مذهبی حمایت می‌کرد. استقرار مجدد سلطنت ژولای در فرانسه و طغیان سال ۱۸۴۸ آلمان تراژدی‌های تاریخی این میراث تقسیم شده لیبرالیسم اروپای‌اند.

لیبرالیسم کلاسیک در اروپا به خاطر ضعف و انفکاک درونی‌اش رو به افول نهاد. دهه‌های آخر سده نوزدهم، دوران پایانی لیبرالیسم کلاسیک به شمار می‌آیند.

اندیشه‌های سیاسی لیبرالیسم کلاسیک را شاید بتوان در پنج اصل زیر بیان کرد:

۱. حکومت مشروطه
۲. تساهل یا مدارا
۳. لسه فر
۴. تجارت آزاد
۵. بازار آزاد

لیبرالیسم کلاسیک تکامل دهنده سیاستها و اندیشه‌ها و نگرشهایی بود که با منافع طبقه بورژوازی هماهنگ بود و در عین حال در راه آزادی انسان بسیار پیش رفت. در این نظم جدید، همه انسانها، بدین معنا برابر و آزاد هستند که همگی از حقوق مدنی برابر برخوردارند. اما همه انسانها از حقوق سیاسی برابر برخوردار نبودند. شرط داشتن مال برای رای دادن طبقه کارگر را از حق رای محروم می‌ساخت و بدین ترتیب بورژوازی را به طبقه حاکم تبدیل می‌کرد. در نتیجه، سیاستهایی که در خلال این مرحله از لیبرالیسم کلاسیک دنبال شد در وهله نخست، در جهت پیشبرد طبقه بورژوازی بود.
از میان سیاستهایی که در مرحله لیبرالیسم کلاسیک دنبال شد، سیاستهای مربوط به زندگی اقتصادی از همه مهمتر بود. آنچه (لیبرالیسم اقتصادی) یا (سرمایه داری) نامیده می‌شود، اصولش را از نوشته‌های اقتصاد‌دانان کلاسیک، یا مکتب انگلیس، می‌گیرد که شخصیت‌های برجسته آن عبارت بود از: دیوید ریکاردو و تامس رابرت مالتوس.
آنان قصد داشتند اقتصادی را پایه‌گذاری کنند که در آن فرد با آزادی داد‌وستد و آزادی قرارداد میدان عمل آزادی برای پرورش و توسعه توان و استعدادهایش داشته باشد. آدام اسمیت الهام بخش اصلی آنان بود، اما اقتصاددانان کلاسیک اندیشه‌هایشان را در نظامی یکپارچه و منسجم پرورش دادند که در خلال قرن نوزدهم تفکر و اندیشه اقتصادی را عمیقا تحت تاثیر قرار داد. اصل بنیادی اقتصاددانان کلاسیک از این اندیشه نتیجه می‌شود که قوانین طبیعی بدون خطا و اشتباه معاملات اقتصادی را تنظیم می‌کند. در بازار آزاد قیمت کالاها را قانون طبیعی و اقتصادی عرضه و تقاضا تعیین خواهد کرد. از نظر لیبرالهای بورژوا، دولت نسبت به جامعه موضعی مهم و در عین حال منفی داشت و در زندگی اقتصادی، به جز در مقام نگهبان و مدافع بازار آزاد، مداخله نمی‌کرد. کار دولت به خودی خود عبارت بود از اجرای قراردادها و مجازات کلاهبردارها و حفظ ارزش پول.
تعلیم لسه‌فر ( بگذار بکنند) مداخله حکومت از جانب سرمایه‌دارن را به منزله دخالتی مضر و زیان آور منع می‌کرد، و دخالت حکومت از جانب کارگران را به منزله تلاشی بیهوده برای خنثی کردن نتایج عمل قوانین طبیعی نهی می‌کرد.

منابع:
• لیبرالیسم- بوردو،ژرژ
• لیبرالیسم و منتقدان آن- ساندل مایکل
• نوشتارهای جان سالوین شاپیرو

مطالب مربوط

جهان دستخوش دولت‌های بی ملت

تعریف صلح

چرا «لیبرال» را به‌عنوان صفت به کار می‌برم؟

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر