قریب دوسال پیش در چهاردهم اوریل دوهزار وده، آقای اوباما در پایان جلسه سران چهل و هفت کشور در واشنگتن که با هدف محدود کردن تولید سلاحهای هستهای و دستیابی خرابکاران به آن، گرد هم آمده بودند،دریک مصاحبه مطبوعاتی در مورد رژیم ایران چنین گفت: “بهتر است جمهوری اسلامی سود و زیان سرپیچی از مقررات بینالمللی را بسنجد” و اظهار امیدواری کرد که “وقتی جمهوری اسلامی از زیان تحریمها مطلع گردد تغییر مسیر خواهد داد و راه کنار آمدن با جامعۀ بینالمللی را انتخاب خواهد کرد.” مسلمااین چنین برداشتی از یک حکومت، در یک کشور دمکراتیک، برداشتی منطقی است زیرا اگر حکومت جز این کند مورد سؤال شهروندان خود قرار خواهد گرفت و چندان در قدرت باقی نخواهد ماند.
آیاآقای اوباما در آنزمان اعتقاد داشت که جمهوری اسلامی حکومتی است معقول که میتواند سود و زیان خود را بسنجد ومنافع ملی ایران معیار سنجش این حکومت است؟ آیا او نمیدانست که جمهوری اسلامی هرگز در هیچ یک از موارد برخورد با غرب و یا دیگر کشورها،منافع ملی ایران را مبنای تصمیم گیری خود قرار نداده است؟.آیا او ماجرای گروگانگیری دیپلوماتهای امریکائی را فراموش کرده است؟ گروگانگیری از نخستین ساعات و دقایق، عملی بود در جهت خلاف منافع ملی ایران و عقل سالم حکم میکرد که دیر یا زود باید به این غائله خاتمه داده شود. جمهوری اسلامی از تمام فرصتهایی که داشت غفلت ورزید و به خاطر عدم قدرت تصمیمگیری، با بیاعتنائی به موازین و قوانین بینالمللی، و از همه مهمتر احترام نگذاشتن به منافع ملی ایران، آنقدر این مسأله را طولانی کرد که مجبور شد در بدترین شرایط پس از شکست کارتر و از بیم تهدید و تحت تأثیر اولتیماتم پرزیدنت ریگان در نخستین دقایق ورودریگان به کاخ سفید با عجله گروگانها را از مرز ایران بگذراند. با ورود آنها به آمریکا اولین موفقیت سیاسی ریگان را زمینه سازی کند.ریگان نظری سوای کارتر نسبت به جمهوری اسلامی داشت و عناد و دشمنی خود رانسبت به خمینی ورژیم اسلامی در طول مبارزات انتخاباتی اش پنهان نکرده بود. این نوع رفتار جمهوری اسلامی آنقدر غیرمنطقی بود و کسی نمی توانست طریق عقل و منطق آن را توجیه کند که یکی از کارمندان کاخ سفید در زمان کارتر به نام گاری سیک در این مورد کتابی نوشت و در آن مدعی شد که یک نوع «ساخت و پاختی» میان طرفداران آقای ریگان و سران جمهوری اسلامی وجود داشته است و به این دلیل گروگانها را تا زمان بر سر کار آمدن ریگان آزاد نکردند. البته تمام تحقیقاتی که در این زمینه صورت گرفت نتیجه منفی داشت و روشن شد که چنین «قرار و مداری» وجود نداشته است و این تنهاحماقت و ناشیگری جمهوری اسلامی بود که آن ماجرا را به آن صورت و با آن فضاحت پایان بخشید. برای غربیهای عقلگرا چون چنین رفتار غیرعاقلانه و غیرمنطقی تصور پذیر نبود، گمان بردند که حتماً زد و بندی در پشت پرده وجود داشته است.
نمونه دیگر شکست این نوع دیپلماسی که میشود آن را دیپلماسی حماقت نامید در مورد جنگ ایران و عراق اتفاق افتاد. جنگی که نمیبایست شروع میشد و بسیار زودتر از آنچه انجام گرفت میبایستی به پایان میرسید، آنقدر به درازا کشید که بعد از صدور قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت، جمهوری اسلامی ناچار شد با شرایطی بسیار خفت آور ودردناک آتشبس را بپذیرد و به قول آقای خمینی جام زهر را سر کشد. این جام زهر دیر هنگام خوردنش برای رژیم آسان بود اما برای ملت ایران صدها هزار قربانی و حداقل صد میلیارد دلار خسارت به جا گذاشت. پس از آزادسازی خرمشهر اگر جنگ خاتمه یافته بود کشورهای عربی حامی صدام حاضر بودند چنین مبلغی را به عنوان غرامت به جمهوری اسلامی بپردازند اما سوء سیاست نظام باعث شد حتی پس از شکست صدام و زمانی که کویت و دیگر مدعیان صدام، همگی توانستند غرامت تجاوزهای رژیم بعثی را باز ستانند، کوچکترین قدمی در جهت حفظ منافع ایران برداشته نشد.
امروز هم ما با چنین وضعی رو به رو هستیم. شکی نیست که جمهوری اسلامی ناچار خواهد شد یکبار دیگر با خفت تمام تسلیم شود. اما زمانی آنها به قطعنامهها و فشار کشورهای خارجی گردن خواهند نهاد که تمام گزینههای قابل قبول را از دست داده باشند و بار دیگر گزینشی جز تسلیم و رضا برایشان باقی نمانده باشد. اشتباه آقای اوباما دقیقاً در همین مورد است. او نمیداند که در برابرش انسانهای عاقل و مدبری وجود ندارند و در عین حال آنها علاقهای هم به منافع ملی کشور خودشان نشان ندادهاند. از سوی دیگر عدم آشنایی و کمبود دانش سیاسی امثال خامنه ای واحمدینژاد بر مشکلات این رابطه بسیار افزوده است. زمانی که احمدینژاد در مورد رئیس جمهوری آمریکا و یا دیگر سران کشورهای غربی صحبت میکند. کوچکترین نشانهای از فهم و شعور و نزاکت بینالمللی نشان نمیدهد و هر بار که دهان میگشاید دشمن تازهای برای ایران میتراشد. آن چند کشوری که امروز در کنار جمهوری اسلامی باقی ماندهاند جملگی مگسانند دور شیرینی. این کیسه فراخ آقای احمدینژاد که به هر بیگانهای که جواب سلامش را میدهد حاتم بخشی میکندبه هزینه ملت ایران است. کشورهای گدامنش در آفریقا و آمریکای لاتین همه گاو شیردهای پیدا کردهاند کهتا بتوانند خواهند دوشید.
عدم تفاهم دو جانبه که غربیها در مورد شناخت این رژیم از خود نشان داده و میدهند و عدم توانایی جمهوری اسلامی از درک خطری که کشور ما با آن مواجه است امکان دارد با فاجعۀ عظیمی منطقه را دست به گریبان کند. مسلماً امروز دیگر بیش از دو راه برای جمهوری اسلامی باقی نمانده است، یا باید همانند دفعات پیش و بعد از آنکه همۀ امکانات مثبت را از دست داد در مقابل حریف تسلیم شود و یا ایران و ملت بیگناه آن را دستخوش حمله بیگانگان کند و کشور را به خاک و خون بکشد.
شاید اشتباه آقای اوباما از نظر نتیجه چندان با اشتباهات جمهوری اسلامی متفاوت نباشد. چگونه است که کشوری مانند ایالات متحده آمریکا، که از بهترین متخصصان در رشتههای گوناگون برخورداراست، هنوز بعد از سی وسه سال شناخت درستی از ماهیت جمهوری اسلامی ندارد؟ نمیشود باور کرد که آقای اوباما هنوز هم این خیال را در سر میپروراند که با یک رژیم و رهبرانی معقول سر و کار دارد که سیاستشان بر مبنای عقل و درایت محاسبه میشود. شاید برای غربیها، و به ویژه آمریکائیها که در بسیاری موارد عدم شناخت خود را از فرهنگهای دیگر نشان دادهاند، مشکل باشد که در کوتاه مدت رفتار غیرمنطقی طرف را در محاسبات سیاسی خود منظور کنند. یک امکان دیگر این است که آمریکائیها دقیقاً ماهیت رژیم جمهوری اسلامی را میشناسند اما این نوع برخوردو گفتار را برای استفاده دیگر کشورها و افکار عمومی مطرح میکنند. اگر چنین باشد باز هم نتیجهای که به دست خواهد آمد متفاوت نخواهد بود.
مسأله هستهای و دیگر مسائل مربوط به ایران آن زمان حل خواهد شد که حکومت ایران توسط ملت ایران تعیین شود. کلید حل مسائل هستهای و دیگر مسائلی که دنیا با رژیم جمهوری اسلامی دارد، از تروریسم گرفته تا پولشویی، از دخالت بیرویه در اختلاف اسرائیل و اعراب تا ماجراجویی در آمریکای جنوبی، همه این مسائل ناشی از آن است که این حکومت با ملت خود و مصالح ملت ایران هیچگونه رابطهای ندارد. آن حکومتهایی به فکر منافع ملی خود هستند که به ملت خود پاسخگو باشند. آیا درک این مسأله آنقدر مشکل است که مشاوران آقای اوباما موفق به حل این معضل نشدهاند و به رئیسجمهور خود نگفتهاند که این حکومت نمایندۀ ملت ایران نیست و از اینرو با تحریم های روز افزون هزینهای که تحمیل میکنید بر ملتی است که هیچ وسیلهای برای انتقال عدم رضایت خود به حکومتش ندارد؟ اشتباه آقای اوباما و دیگر رهبران کشورهای غربی زمانی اصلاح خواهد شد که در عوض تمرکز روی حکومت جمهوری اسلامی، توجه خود را به سوی ملت ایران و خواستههای مردم این کشور برای ایجاد یک حکومت مبتنی بر قانون معطوف کنند. راهی جز پشتیبانی از مبارزات مردم ایران و ایستادگی یکپارچه مردم در برابر این رژیم برای نجات کشور وجود ندارد. چنانچه کشورهای دمکراتیک دنیا زودتر به این واقعیت روی مساعد نشان دهند، مسأله رویاروئی با نظام جمهوری اسلامی زودتر حل خواهد شد. ادامه وضع موجود نه تنها کمکی به حل مسائل سیاسی منطقه نمیکند بلکه این امکان را در اختیار جمهوری اسلامی قرار میدهد که بر میزان فشار و تعدیات خود علیه مردم بیافزاید.
امروز دیگر پس از گذشت سی وسه سال و انواع تجارب گوناگون ثابت شده است که حل مشکل ایران نه نیازمند جنگ است، نه از طریق مذاکره با جمهوری اسلامی مشکلی حل خواهد شد. راهی جز پشتیبانی از مردم ایران برای در دست گرفتن سرنوشت خود و استقرار یک حکومت مردمی در این کشور وجود ندارد.استقراریک رژیم دمکراتیک و مردمی در ایران یگانه راه نجات منطقه از یک جنگ خانمانسوز است.
پاریس: چهارده فوریه۲۰۱۲