آنهایی که در این مورد و موارد مشابه زود سرخورده و دلسرد می شوند و آیه یأس میخوانند بسیار کمحوصله و کوته نظرند. آنها غالباً فراموش میکنند که این بار تلاش، تحرک، نهضت، و یا هر نام دیگری برای آن بجوئید در تاریخ کهنسال ایران بینظیر و بیسابقه است و از این رو نیازمند توجه و زمان بیشتر است. همه جنبشهای تاریخی و تلاشهای مردمی که ما تا به امروز در میهنمان شاهد آن بودهایم، از انقلاب مشروطیت تا ملی شدن صنعت نفت و انقلاب پنجاه و هفت، جملگی یا مانند آخرین فاجعه از بیخ و بن مذهبی بودهاند و یا به نوعی از پشتیبانی عوامل و مراجع مذهبی بر خوردار بودهاند. آنچه تا کنون مردم را به خیابانها آورده و بجائی رسیده است، برای اکثریت مطلق آنهائی که در آن سه رویداد تاریخی مشارکت داشتهاند، عامل محرک احساس انجام یک وظیفه مذهبی بوده است و نه یک انگیزه مدنی و سیاسی. این نکته اساسی را نباید فراموش کنیم که این نخستین بار است که ملت نه به خاطر مذهب، بلکه به خاطر آزادی و رهانیدن خود از قید هرگونه استبداد و ظلم بپاخاسته است. برای نخستین بار در تاریخ ایران مردم به خاطر آزادی، دمکراسی و حقوق بشر به میدان آمدهاند نه برای مصالح و منافع فلان آخوند که نمایندگی انحصاری خدا را به ثبت رسانده است. این بار چون گذشته در مسیر فرمان و خواست دیگران قدم به میدان نگذاشتهایم. در این مبارزه تنها به خاطر دستیابی به حقوق “جدائی ناپذیر” انسانی خود به میدان آمدهایم. راه از پیش هموار شدهای در برابر خود نداریم. همزمان راه خود را میجوئیم و تا دستیابی به اهدافمان این راه را با جان و دل خواهیم پیمود. پیروزی ما در گرو پایداری ماست.
به خاطر دستیابی به پیروزی باید در مورد اهداف در ذهن و عمل خود شفاف وصادق باشیم. آشفتگی در تفکر به آشفتگی در عمل میانجامد. این واقعیت هم در مورد افراد و هم در جامعه بسیار مشاهده شده است. به زبان سادهتر اگر ندانیم به کجا میخواهیم برویم و یا با نشانی غلط سفر خود را آغاز کنیم هیچگاه به سرمنزل مقصود نمیرسیم. این روزها یک بار دیگر خاطره شعار معروف انقلاب ۵۷ یعنی «استقلال ـ آزادی ـ جمهوری اسلامی» به وجه دیگری مطرح شده است. یعنی این بار صحبت از استقلال ـ آزادی ـ جمهوری ایرانی مطرح است. اشکال کار در این است که نه کسی در آن روزها تعریف دقیقی از سه عامل مورد تقاضا عرضه کرده بود و نه امروز کسی گفته است که جمهوری ایرانی چه نوع حکومتی است. صرفاً چون رژیم حاکم با ارائه این شعار جدید تلویحاً نفی میشود نمیتوان نتیجه گرفت که شعار جدید بهتر از شعار پیشین است.
منظور از استقلال چیست؟ اگر منظور بیگانه ستیزی و ایجاد آشوب در جهان و به ویژه در منطقه است نتیجۀ آن انزواست یعنی همان چیزی که طی سه دهه گذشته کشورمان گرفتار آن بوده است. در واقع شاید بتوان به جرأت ادعا کرد که هرگز در تاریخ معاصر ایران تا این حد استقلال عمل خود را در صحنه بینالمللی از دست نداده بودیم. معنای واقعی استقلال آزادی در انتخاب است. آزادی عمل در انتخاب بهترین راهکارها در مسیر حفظ و توسعه منافع ملی. امروز جمهوری اسلامی در این زمینه از کوچکترین وسیلهای برخوردار نیست. نه تنها در امور سیاسی، حتی در مسائل اقتصادی نیز آنقدر کشور ما به روسیه و چین وابسته شده است که نمیتواند ضروریترین وسائل یدکی را برای هواپیماهای غیرنظامی خود از دیگر کشورها وارد کند و ناچار باید هر چندگاه صدها تن از هموطنان ما قربانی درماندگی حکومت در سیاست خارجی شوند.
اصولاً استفاده از کلمه «استقلال» در این شعار به اصطلاح انقلابی بیمعنی است زیرا کلمه آزادی آنقدر گستردگی دارد که استقلال را نیز در بر میگیرد. آزادی جوانب گوناگونی دارد و تنها به آزادی فردی، یا آزادیهای سیاسی و اجتماعی منحصر نمیشود. یک کشور آزاد طبعاً مستقل است چون اولویت های خود را تعیین میکند و به دلیل آزاد بودن به دیگران اجازه دخالت در امور ملی و داخلی خود را نخواهد داد. چگونه ممکن است تصور کنیم که یک ملت آزاد اجازه دهد خارجیها مقدراتش را تعیین کنند و یا در نحوه حکومتش تأثیرگذار باشند؟ اما زمانی که مردم آزاد نیستند و در تعیین سرنوشت خود نقشی ندارند، کشورها و سیاستهای خارجی میتوانند نظرهای خود بر حکومت نامشروع و غیرمردمی تحمیل کنند.
بنابراین هرگاه آزادی یک ملت تأمین شود، استقلال آن نیز تأمین شده است. به همین منوال خواسته بعدی یعنی نوع حکومت نیز در کلمه آزادی مستتر است. یک ملت آزاد بدون شک نوع حکومتی را انتخاب خواهد کرد که در مرحله اول از آزادی پاسداری کند و سپس خدمتگزار و وفادار به ملت باشد. ساختار چنین حکومتی که ناشی از اراده ملت است و مشروعیت آن ناشی از جمهور مردم است چه پادشاهی باشد و چه جمهوری، در ماهیت دمکراتیک آن تأثیرگذار نیست. در اتحادیه اروپا تعدادی از کشورها دارای نظام پادشاهی مقید به قانون اساسی هستند و در عمل هیچگونه تفاوتی بین آنها با دیگر کشورهای عضو این اتحادیه که نظام جمهوری دارند وجود ندارد. بنابراین از آنجا که کلمه آزادی خود دربرگیرنده دمکراسی و حکومت ناشی از اراده مردم بر مبنای قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر است، نیازی به تفکیک و تصریح وجود ندارد. در واقع کلمه آزادی به تنهائی دو خواسته دیگر این شعار را در بر میگیرد.
اکنون باید پرسید آیا در شرایط کنونی ایران همه مسائل کشور در صورت دستیابی به آزادی حل خواهد شد؟ در جهان امروز کشورهائی که نتوانند مسائل اقتصادی خود را حل کنند، نخواهند توانست در دراز مدت از آزادی نیز پاسداری کنند. بنابراین یکی ازخواستههای امروزی ما بهبود بخشیدن به اوضاع بی سروسامان اقتصاد کشور است. به اختصار، اگر «آبادی» نباشد آزادی نعمتی بسیار آسیبپذیر خواهد بود و چندان زمانی دوام نخواهد آورد.
رابطه میان جوامع آزاد و دمکراتیک و اقتصاد سالم آنقدر از اهمیت برخوردار است که پارهای از صاحبنظران اعتقاد دارند بدون حضور یک طبقه متوسط توانا و مرفه، ایجاد و تداوم دمکراسی در کشورهای جهان سوم امکانپذیر نیست. پارهای از پژوهشگران در این مورد آنقدر پیش رفتهاند که معتقدند کمتر کشوری که از درآمد سرانه میانگین بیش از ده هزار دلار (به قیمت ثابت) برخوردار نباشد میتواند به دمکراسی واقعی نزدیک شود. البته باید در مورد هندوستان که سالها پیش از آنکه اوضاع اقتصادیش بهبود یابد توانسته است از دمکراسی بهرهمند شود استثناء قائل شد. بحث در مورد این استثنای فاحش را باید به فرصتی دیگر سپرد.
آبادی یا آبادانی کشور برای ایجاد و توسعه آزادی و دمکراسی ضروری است اما در مورد کشوری مثل ایران کافی نیست. آزدای به خاطر آباد شدن کشور یا ایجاد وفور اقتصادی لازم است اما کافی نیست. باید با فقرزدائی و کاستن از اختلاف درآمدهای غیرقابل قبول ثمرههای پیشرفت اقتصادی را همگانی کرد. به عبارت دیگر رفاه اجتماعی یک ضرورت عینی است. آزادی و آبادی به خودی خود و بدون دارا بودن یک برنامه جامع برای فقرزدائی و توسعه رفاه در میان تودههای مردم، نخواهد توانست در حل مسائل ایران کارساز باشد.
یکی از بزرگترین شکستهای نظام جمهوری اسلامی در زمینه اقتصاد به گونه فاحشی در افزایش فقر و عمیقتر شدن فاصله طبقاتی به ثبوت رسیده است. برخوردار نبودن از یک سیاست مشخص، گسترش رانت خواری، فساد، تورم و بیکاری دست به دست هم داده و بیش از نیمی از جمعیت کشور را در زیر خط فقر قرار داده است. در حالی که شعار آزادی برای طبقات متوسط و شهری از ارزش والائی برخوردار است، از نظر اکثریت مردم ایران، آن حکومتی موفق جلوه خواهد کرد که بتواند برای مسائل اقتصادی جامعه راه حلهای مناسبی عرضه کند. مسأله رفاه اجتماعی و اینکه آیا چنین هدفی باید جزو برنامه یک حکومت باشد یا خیر، شاید در کشورهای پیشرفته غربی قابل بحث باشد، ولی در جامعهای مانند ایران برای سالیان دراز نه تنها نباید مورد شک و تردید قرار گیرد بلکه باید از توجه استثنائی برخوردار شود.
تکامل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشورهای غربی از مسیر تاریخی دیگری عبور کرده است. در این کشورها غالباً ازدیاد جمعیت و انباشته شدن سرمایه و استفاده از تکنولوژی با پیشرفتهای اقتصادی همگام و همزمان بوده است. از این رو مباحثی از نوع آنچه ما امروز با آن روبرو هستیم به این صورت وجود نداشته است. در کشوری همانند ایران که هنوز از ابتدائیترین نظام مالیاتی و مالی دولتی برخوردار نیست و حکومت ها به جای وصول مالیات، بر درآمد نفت تکیه زدهاند، تمایز میان بخش خصوصی و بخش دولتی از نخستین ضروریات است. تا زمانی که بخش خصوصی اقتصاد از وابستگی به حکومت رها نشود، آبادانی کشور امکانپذیر نخوهد بود اما تا آن زمان نقش حکومت در ایجاد شرایط لازم برای آباد کردن کشور و ایجاد رفاه اجتماعی اجتنابناپذیر است.
در زمان دیگری و برای نسلهای آینده اولویتهای ملی ما تغییر خواهد کرد اما آنچه در شرایط کنونی لازم است، در مرحله اول بحث و تبادل نظر درباره این اولویت هاست. دیر یا زود نظام جمهوری اسلامی یا فرو خواهد ریخت و یا ناچار خواهد شد به تغییرات بنیانی که ماهیت حکومت را دگرگون خواهد کرد تن در دهد. برای چنین روزی باید آمادگی فکری و عملی داشت. همانگونه که آشتفگی در تفکر به آشفتگی در عمل منجر میشود، روشن بودن هدف و نحوه دستیابی به آن مسیر آینده را مشخص خواهد کرد. از آنجا که آزادی، استقلال و نوع دمکراتیک حکومت را تضمین میکند، بهتر است تا فرصتی باقی است به دیگر مسائل اساسی امروز و آینده کشور بیندیشیم.
همانگونه که آبادی و رفاه اجتماعی تنها در یک حکومت برخوردار از آزادی تامین خوهد شد، بدون آبادی و رفاه اجتماعی، آزادی و دمکراسی پایدار نخواهد ماند. باید از شعاردادن احتراز کنیم و به جای آن اندیشیدن وبرنامه ریزی راجانشین سازیم.