صد سال اندیشه ‏های ایرانی (۱۶)

میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی و تعدیل فکری در سیاست اجرایی

یکی‌ دیگر از منورالفکران‌ ایرانی‌ که‌ حلقه‌ی‌ واسط‌ میان‌ پیش‏زمینه‌های‌ مشروطه‌ و تثبیت‌ آن‌ در جامعه‌ی‌ ایران‌ است‌، میرزا عبدالرحیم‌ طالبوف‌ تبریزی‌ است‌؛ وی‌ جنبه‌هایی‌ از مدرنیته‌ی‌ فرهنگی‌ و سیاسی‌ را برای‌ فرهنگ‌ ایران‌ به‌ ارمغان‌ آورد؛ میرزا عبدالرحیم طالبوف به سال ۱۲۵۰قمری در تبریز متولد و به اوان جوانی همراه خانواده راهی تفلیس شد. تحصیلات اولیه در دانش‏های جدید را در آن جا آموخت؛ به سالیانی دیگر و موقعی که میرزا عبدالرحیم به زمانه پختگی رسید، به ترجمه و نگارش روی آورده و به ترویج ایده‏های مدرن پرداخت. کارنامه علمی طالبوف تبریزی عبارتند از: «نخبه سپهری». «کتاب احمد یا سفینه طالبی». «مسالک المحسنین». «ایضاحات در آزادی». «ترجمه فیزیک یا حکمت طبیعیه». «ترجمه هیئت جدید». «ترجمه پندنامه مارکوس قیصر روم». «سیاست طالبی» و اشعاری در زمینه‏های اجتماعی و سیاسی. میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی در دوره اول مجلس شورای ملی از تبریز به نمایندگی انتخاب و به دلیل مخالفت خوانی عده‏ای متشرعان موفق به حضور در پارلمان نشد. وی در سال ۱۳۲۹ قمری درگذشت.
به‌ تحقیق‌ فصلی‌ از اندیشه‌های‌ جدید در ایران‌ عصر مشروطه‌ به‌ میرزا عبدالرحیم‌ طالبوف‌ تبریزی‌ اختصاص‌ دارد؛ او که‌ از پیشگامان‌ سیاست‌ مشروطه‌خواهی‌ بود، در عرصه‌ی‌ اندیشه‌ورزی‌ نیز جزو مدرن‌های‌ کلاسیک‌ ایرانی‌ به‌ شمار می‌رود و ایده‌هایی‌ که‌ در رابطه‌ با مسائل‌ فرهنگی‌ ـ اجتماعی‌ ـ سیاسی‌ و اقتصادی‌ پرورش‌ داده‌، در گسست‌ از علوم‌ و معارف‌ سنتی‌ قرار می‌گیرند؛ آموزه‌های‌ علمی‌ و انگاره‌های‌ فلسفی‌ جهان‌ مدرن‌ اصلی‌ترین‌ پایه‌ی‌ اندیشگی‌ طالبوف‌ را تشکیل‌ می‌دهند. وی‌ نیز به‌ مانند آخوندزاده‌، آقا خان‌ کرمانی‌ و ملکم‌ خان‌ بر اساس‌ آموخته‌هایش‌ از مدرنیته‌، به‌ اظهار نظر در مسائل‌ سیاسی‌ پرداخت‌ و ایده‌های‌ جدیدی‌ در مسائل‌ فرهنگی‌ ـ اجتماعی‌ پدید آورد. طالبوف‌ در زمانی‌ به‌ طرح‌ این‌ ایده‌ها و نظریات‌ پرداخت‌ که‌ جنبش‌ مشروطیت‌ به‌ بار نشسته‌ و نهادهای‌ سیاسی‌ نوین‌ در ایران‌ پایه‌گذاری‌ شده‌ بودند؛ او برای‌ استحکام‌ این‌ نهادها و گسترش‌ مدنیت‌ تازه‌، اندیشه‌های‌ مدرن‌ خود را در تجربه‌ای‌ عینی‌ و سرنوشت‌ساز می‌دید و طالبوف‌ به‌ واقع‌ توانست‌ این‌ تجربیات‌ را با موفقیت‌ از سر بگذراند.
با این‌ که‌ طالبوف‌ در بیان‌ برخی‌ از مفردات‌ اندیشه‌ی‌ خود با شدت‌ و ضعف‌ تئوریک‌ درگیر است‌، اما در دریافت‌ واقع‌بینانه‌ از روح‌ زمانه‌ و شناخت‌ نیازهای‌ جامعه‌ی‌ دگرگون‌ شده‌ی‌ ایران‌ موفق‌ است‌؛ به‌ همین‌ خاطر طالبوف‌ فرزند زمانه‌ی‌ خود است‌ و آئینه‌ی‌ تمام‌ نمای‌ حقایق‌ عصری‌ است‌ که‌ جنبش‌ مشروطیت‌ را تجربه‌ کرده‌ و پذیرای‌ ایده‌های‌ مدرن‌ اجتماعی‌ ـ سیاسی‌ و فرهنگی‌ است‌؛ آموخته‌های‌ طالبوف‌ از شرایط‌ فرهنگی‌ روسیه‌ و آگاهی‌ که‌ از دانش‌های‌ مدرن‌ به‌ دست‌ آورده‌ بود، او را متوجه‌ جایگاه‌ محوری‌ عقل‌ در نظام‌ اندیشگی‌ کرد و طالبوف‌ به‌ دنبال‌ پیشگامان‌ روشنفکری‌ ایران‌، با تکیه‌ بر علوم‌ تجربی‌ و فلسفه‌ی‌ غیرمتافیزیکی‌، به‌ کنکاش‌ و اظهارنظر در امور سیاسی‌ و مسائل‌ اجتماعی‌ پرداخت‌. آثار و تالیفاتی‌ که‌ طالبوف‌ در نشر و پخش‌ ایده‌های‌ مدرنیته‌ به‌ رشته‌ تحریر کشید، آکنده‌ از عقل‌باوری‌، تجربه‌ مسلکی‌ و سیاست‌ مشروطه‌ است‌؛ مسالک‌المحسنین‌ در بردارنده‌ی‌ انتقاد اجتماعی‌ است‌؛ ایضاحات‌ در خصوص‌ آزادی‌ که‌ بیانگر لیبرالیسم‌ قرن‌ هیجدهمی‌ است‌. کتاب‌ احمد که‌ روح‌ آموزش‌ و پرورش‌ دنیای‌ مدرن‌ را در خود جای‌ داده‌ است‌، همه‌ ناظر به‌ ذهنیت‌ روشنگرانه‌ای‌ است‌ که‌ طالبوف‌ در طی‌ مراحل‌ مختلف‌ زندگی‌ خود آن‌ها را کسب‌ کرده‌ بود.
طالبوف‌ حال‌ که‌ ایده‌های‌ تجربی‌ را در کنار عقلانیت‌ مدرن‌ پذیرفته‌، به‌ مواجهه‌ با نظام‌ متافیزیک‌ سنتی‌ می‌رود و بر خلاف‌ خردورزی‌ متافیزیکی‌ و انتزاعی‌ قدما، بر عقل‌ انتقادی‌ و مادی‌ جدید استناد می‌کند. بی‌تردید طالبوف‌ متوجه‌ گسستی‌ بود که‌ در خردورزی‌ انسان‌ها رخ‌ داده‌ بود و از زمینه‌های‌ معرفتی‌ و بسترهای‌ اجتماعی‌ شکل‌گیری‌ سوژه‌باوری‌ آگاهی‌ کافی‌ داشت‌؛ به‌ همین‌ خاطر مسائل‌ وجودی‌ را در تفکر تجربه‌باوری‌ قرائت‌ می‌کرد و از ایده‌های‌ انسانی‌ اسطوره‌زدایی‌ می‌کرد، ایده‌های‌ فلسفه‌ی‌ مدرن‌ را طالبوف‌ تا مسائل‌ دینی‌ نیز گسترش‌ می‌دهد و بر خلاف‌ پیشینیان‌، دین‌ را به‌ روایت‌ عقلانیت‌ می‌فهمد؛ در حقیقت‌ طالبوف‌ نیز دین‌ را به‌ ابژه‌ی‌ معرفتی‌ تبدیل‌ می‌کند و آن‌ را به‌ شکل‌ تاریخی‌ و غیر از مؤلفه‌های‌ ایمانی‌ دریافت‌ می‌کند. به‌ همین‌ خاطر حاق‌ واقع‌ دین‌ را بیرون‌ از سنت‌های‌ عرفی‌ دینی‌ و جغرافیای‌ زمینی‌ آن‌، امری‌ فراتاریخی‌ و هماهنگ‌ می‌داند؛ دقت‌ در آموزه‌های‌ اندیشگی‌ مدرنیته‌، طالبوف‌ را به‌ یکی‌ از اساسی‌ترین‌ پایه‌های‌ دنیای‌ جدید رهنمون‌ می‌شود؛ خردباوری‌ و اعتقاد به‌ آزادی‌ و اختیار ذاتی‌ انسان‌ مفهومی‌ است‌ که‌ طالبوف‌ را در گذار از جهان‌ بسته‌ و تقدیرباور سنتی‌، در جریان‌ روشنفکری‌ ایرانی‌ قرار می‌دهد. وی‌ بر پایه‌ی‌ این‌ دیدگاه‌ به‌ اهمیت‌ وجودی‌ انسان‌ می‌رسد و بر خلاف‌ پیشینیان‌ که‌ از انسان‌ کامل‌ و متافیزیکی‌ خارج‌ از واقعیت‌ و تاریخ‌ بحث‌ می‌کردند، به‌ انسان‌ حاضر در اجتماع‌ و صاحب‌ اراده‌ و شایسته‌ی‌ تربیت‌ و بهره‌مند از خرد و تجربه‌ تاکید می‌کند.
اگر در منظومه‌ی‌ معرفتی‌ طالبوف‌، انسان‌ صاحب‌ اختیار و آکنده‌ از عقلانیت‌ و تجربه‌ورزی‌ است‌، پس‌ آموزش‌ این‌ موجود از حساسیت‌ محوری‌ و مرکزی‌ برخوردار است‌؛ به‌ همین‌ خاطر طالبوف‌ به‌ درستی‌ بر امر آموزش‌ در تحقق‌ امنیت‌ و رفاه‌ اجتماعی‌ و تامین‌ ارزش‌های‌ ذاتی‌ انسان‌ها می‌رسد و آن‌ را یکی‌ از راه‌کارهای‌ مهم‌ و حیاتی‌ در گذار از جهان‌ سنتی‌ و پیشاانسانی‌ قرار می‌دهد.
طالبوف‌ که‌ یافته‌های‌ خود را از اندیشه‌های‌ مدرن‌ در زمینه‌های‌ دین‌ پژوهی‌، متافیزیک‌زدایی‌، تجربه‌باوری‌ به‌ کار گرفته‌ است‌، در تاریخ‌نگاری‌ نیز به‌ اندیشمندان‌ غربی‌ استناد می‌کند و بر پایه‌ی‌ آن‌ها به‌ کالبدشکافی‌ از حوادث‌ تاریخی‌ و جریانات‌ عصری‌ می‌پردازد؛ ایده‌های‌ تاریخ‌‏نگرانه‌، طالبوف‌ را به‌ پیگیری‌ از راز و رمز تحقق‌ مدنیت‌ و کاوش‌ از علل‌ و عوامل‌ ظهور تمدن‌ انسانی‌ راهبر می‌شود؛ وی‌ در مسالک‌المحسنین‌ می‌نویسد: «اگر ایرانیان‌ به‌ راز مدنیت‌ پی‌ نبرند، و قدرت‌ محرکی‌ که‌ آنان‌ را به‌ ترقی‌ رهنمون‌ گردد در خود ایران‌ تولید نگردد، وطن‌ ما راه‌ انقراض‌ در پیش‌ خواهد گرفت‌.»(مسالک‌المحسنین‌ ۱۳۵۶،ص‌۲۳۱) طالبوف‌ از یک‌ طرف‌ الگوی‌ دستیابی‌ به‌ مدنیت‌ را در مدرنیته‌ می‌داند و از طرف‌ دیگر سودای‌ درون‌زایی‌ آن‌ را در سر می‌پروراند؛ ایده‌ای‌ که‌ در میان‌ جریان‌ روشنفکری‌ ایران‌ کمتر مورد توجه‌ قرار گرفت‌ و در انحرافات‌ تفریط‌گرایانه‌ی‌ غرب‌گرایان‌ مقلد و افراط‌گرایی‌ غرب‌ ستیزانه‌ به‌ بن‌بست‌ معرفتی‌ محتوم‌ خود رسید.
طالبوف‌ نیز مانند برخی‌ از منورالفکران‌ عصر ناصری‌ برای‌ باززایی‌ مدنیت‌ ایرانی‌ به‌ ژاپن‌ و پیشرفت‌هایی‌ که‌ در راه‌ تمدن‌ مدرن‌ سپری‌ می‌کرد، توجه‌ دارد. سیاست‌ و تبیین‌ عقلانی‌ آن‌ یکی‌ از دغدغه‌های‌ اصلی‌ طالبوف‌ است‌؛ در شرایطی‌ که‌ طالبوف‌ به‌ پی‌ریزی‌ اندیشه‌های‌ خود مشغول‌ بود، هم‌ سیاست‌ عملی‌ که‌ در ایران‌ جاری‌ بود و هم‌ فلسفه‌ی‌ سیاسی‌ که‌ در میان‌ دانش‌آموختگان‌ جریان‌ داشت‌، در سراشیبی‌ انحطاط‌ و زوال‌ قرار داشتند. مردان‌ سیاست‌ در صحنه‌ی‌ کشورداری‌ آلوده‌ به‌ استبداد قبیله‌ای‌ در پی‌ چپاول‌ و دست‌اندازی‌ به‌ کرامت‌ انسانی‌ رعیت‌ بودند و میراث‌ چندین‌ هزار ساله‌ی‌ استبداد ایرانی‌، توش‌ و توان‌ ابراز وجود را از زیردستان‌ گرفته‌ بود؛ شاهنشاهی‌ قاجاریه‌ در مواجهه‌ با دنیای‌ جدید و ساختارهای‌ نوین‌ کشورداری‌، در تقلای‌ بی‌فرجام‌ استمرار حاکمیت‌ خود بودند. فلسفه‌ی‌ سیاسی‌ نیز با رانده‌ شدن‌ به‌ کج‌راهه‌ی‌ عرفان‌ گرایی‌ و شریعت‌باوری‌، به‌ اندرزنامه‌های‌ اخلاقی‌ و دستورات‌ کلی‌ متافیزیکی‌ میل‌ نموده‌ بودند؛ در زوال‌ اندیشگی‌ سیاست‌باوری‌ همین‌ بس‌ که‌ حادثه‌ی‌ دوران‌سازی‌ چون‌ مشروطیت‌ و پیش‌ زمینه‌های‌ آن‌ را هیچ‌ کدام‌ از دانش‌ آموختگان‌ سنتی‌ نتوانستند به‌ تحلیل‌ عقلانی‌ ببرند و تنها موردی‌ که‌ توسط‌ میرزا محمد حسین‌ نائینی‌ در رساله‌ی‌ تنبیه‌الامه‌ و تنزیه‌ المله‌ به‌ رشته‌ تحریر کشیده‌ شد، با ناسازه‌های‌ معرفتی‌ جدی‌ و بنیان‌های‌ فکری‌ اساسی‌ درگیر شد و به‌ همان‌ سرنوشت‌ محتوم‌ دیگر رساله‌ها دچار شد.(قدرت‌ سیاسی‌ در اندیشه‌ ایرانی‌ از فارابی‌ تا نائینی‌۱۳۸۱،ص‌۱۳۵)
در این‌ اوضاع‌ و احوال‌ سیاسی‌ و فرهنگی‌ بود که‌ میرزا عبدالرحیم‌ طالبوف‌ تبریزی‌ به‌ باورهای‌ سیاسی‌ مدرنیته‌ روی‌ کرد و اندیشه‌های‌ سیاسی‌ را بر پایه‌ی‌ ایده‌های‌ لیبرالیستی‌ و سوسیالیسم‌ در گسست‌ از اندیشه‌ی‌ سیاسی‌ سنت‌ بنیان‌ گذاشت‌؛ طالبوف‌ در استفاده‌ از اندیشه‌ی‌ سیاسی‌ مدرن‌ به‌ اصول‌ اساسی‌ آن‌ استناد کرده‌ و مفاهیمی‌ چون‌: حقوق‌ طبیعی‌ ـ قرارداد اجتماعی‌ و آزادی‌ را در منظومه‌ی‌ فکری‌ خود به‌ بحث‌ می‌گذارد؛ «اگر ایرانی بخواهد بداند که چرا اقدامات وطن‏پرستان از پیش نمی‏رود، چرا تخم ترقی ما نروئیده خشک می شود، چرا بشارت‏های جرائد ما بعد از دو روز مبدل به یأس و سوء خسارت می‏گردد، چرا احکام اکیده دولت روز دیگر فراموش یا از اجزایش پنبه در گوش می‏ماند… به جهت آن که خانه‏ای که در تزیینات او می‏کوشیم بی‏بنا است.. و این بنا همان کلمه واحده‏ای است که او را قانون می‏گویند و ما نداریم. و تا قانون نداریم، ملت و دولت و وطن و استقلال در معنی وجود نخواهد داشت.»(سیاست طالبی، ص ۱۵۰) همان‏طور که‌ آدمیت‌ هم اشاره‌ می‌کند طالبوف‌ از مکتب‌ سوسیالیستی‌ نیز بهره‌مند است‌ و از آن‌ مقوله‌ی‌ برابری‌ و عدالت‌ اجتماعی‌ را در کنار آزادیخواهی‌ انتخاب‌ می‌کند؛ رویکرد طالبوف‌ به‌ آزادی‌ و برابری‌ در پاسخگویی‌ به‌ واقعیات‌ جامعه‌ی‌ ایرانی‌، رویکردی‌ واقع‌بینانه‌ است‌؛ جامعه‌ای‌ که‌ هم‌ از نابرابریها رنج‌ می‌برد و هم‌ از آزادی‌ خالی‌ است‌. طالبوف‌ آزادی‌ را در پارادایم‌ مدرنیته‌ به‌ معنای‌ حقوقی‌ و اجتماعی‌ می‌داند و برابری‌ را نیز خارج‌ از نرم‌های‌ متافیزیکی‌ فرهنگ‌ سنتی‌ می‌پذیرد. وی‌ این‌ همه‌ را برآمده‌ از حقوق‌ طبیعی‌ انسانی‌ و امری‌ ذاتی‌ برای‌ تمدن‌ و مدنیت‌ می‌داند.
با این‌ که‌ طالبوف‌ در برخی‌ از بنیادها گرفتار تداوم‌ میان‌ سنت‌ و مدرنیته‌ شده‌ است‌، اما در توابع‌ و الزامات‌ آزادیخواهی‌، ایده‌های‌ لیبرالیستی‌ را در آزادی‌ عقاید و دیگر آزادیهای‌ اجتماعی‌ و حقوقی‌ مورد توجه‌ قرار می‌دهد؛ «درباره‌ عناصر اصلی‌ آزادی‌ از «آزادی‌ هویت‌» (یعنی‌ آزادی‌ شخصی‌) و «آزادی‌ عقاید» و «آزاد قول‌» یا آزادی‌ بیان‌ نام‌ می‌برد و از شقوق‌ آن‌ آزادی‌ انتخابات‌، آزادی‌ مطبوعات‌ و آزادی‌ اجتماع‌ را می‌شمارد.»(اندیشه‌های‌ طالبوف‌ تبریزی‌۱۳۶۳،ص‌۳۴)
بحث‌ از لوازم‌ و توابع‌ آزادی‌ در مکتب‌ لیبرالیسم‌، طالبوف‌ را به‌ طرف‌ ضرورت‌ و جایگاه‌ حقوق‌ در مدنیت‌ و پویایی‌ انسان‌ها می‌کشاند؛ در این‌ بحث‌ طالبوف‌ بنیان‌ کار خود را بر حقوق‌ طبیعی‌ و ذاتی‌ انسان‌ می‌گذارد. حقوقی‌ که‌ همذات‌ با حضور فیزیکی‌ انسان‌ در دنیا، متولد می‌شود و با هیچ‌ ابزار ـ عقیده‌ و ساختاری‌ قابل‌ چشم‌پوشی‌ و گذشت‌ نیست‌. این‌ ایده‌ در سرآغاز مدرنیته‌ به‌ یکی‌ از اصول‌ اساسی‌ آن‌ تبدیل‌ شد و برای‌ اولین‌ بار در تاریخ‌ فرهنگ‌ و تمدن‌ انسانی‌، سخن‌ از حقوق‌ بشر و حقوق‌ اجتماعی‌ انسان‌ها به‌ میان‌ آمد. طالبوف‌ در تکمیل‌ ایده‌های‌ لیبرالیستی‌ خود به‌ حق‌ مالکیت‌ نیز پرداخته‌ و آن‌ را در رابطه‌ با نظام‌ ملاکی‌ جاری‌ در ایران‌ به‌ بحث‌ می‌گذارد؛ وی‌ در این‌ خصوص‌ گوشه‌چشمی‌ هم‌ به‌ ایده‌های‌ سوسیالیستی‌ داشته‌ و در واقع‌ در پرورش‌ ایده‌های‌ خود از سوسیال‌دموکراسی‌ الهام‌ می‌گیرد.
بحث‌ از اجتماع‌، طالبوف‌ را به‌ بحث‌ از دولت‌ راهبر می‌شود. وی‌ در این‌ زمینه‌ نیز تحت‌ تاثیر مکتب‌ لیبرالیسم‌ است‌ و دولت‌ را به‌ عنوان‌ نهادی‌ حافظ‌ امنیت‌ جان‌ و مال‌ و آزادی‌ شهروندان‌ تعریف‌ می‌کند؛ اگر دولت‌ را به‌ این‌ معنا بفهمیم‌ از یک‌ طرف‌ بر حاکمیت‌ مطلقه‌ خط‌ بطلان‌ کشیده‌ایم‌ و دولت‌ را در معنای‌ مشروطه‌ی‌ آن‌ می‌فهمیم‌ و از طرف‌ دیگر پدیده‌ی‌ دولت‌ را برآمده‌ از قرارداد اجتماعی‌ و خارج‌ از حاکمیت‌های‌ متافیزیکی‌ دوران‌ سنت‌ تعبیر کرده‌ایم‌. طالبوف‌ که‌ از دولت‌ بحث‌ می‌کند، به‌ تفصیل‌ به‌ تفاوت‌ دولت‌ مطلقه‌ و مشروطه‌ توجه‌ دارد و نظام‌ مطلقه‌ را به‌ لحاظ‌ این‌ که‌ مانع‌ پرورش‌ قوه‌های‌ انسانی‌ و نافی‌ آزادیهای‌ اجتماعی‌ و از بین‌ برنده‌ی‌ عدالت‌ است‌، به‌ شدت‌ محکوم‌ می‌کند.(کتاب‌ احمد۱۳۵۶،ص‌۸۰/۲) و جا به‌ جا در آثار و تالیفات‌ خود آثار استبداد را نکوهش‌ می‌کند.(اندیشه‌های‌ طالبوف‌ تبریزی‌۱۳۶۳،ص‌۴۰) طالبوف‌ در تبیین‌ دولت‌ مدرن‌ مشروطه‌، به‌ الزامات‌ قانونی‌ و حقوقی‌ آن‌ نیز پرداخته‌ و حاکمیت‌ ملی‌ را به‌ مساله‌ی‌ اندیشه‌ی‌ سیاسی‌ تبدیل‌ می‌کند. «اصول‌ حکومت‌ ملی‌ محور بحث‌ طالبوف‌ در فلسفه‌ سیاسی‌ جدید است‌. دانستیم‌ که‌ مشروطیت‌ را همه‌ جا به‌ معنی‌ قانون‌ اساسی‌ (کنستیتوسیون‌) استعمال‌ می‌کنند، اعم‌ از اینکه‌ سلطنت‌ مشروطه‌ موروثی‌ باشد یا دولت‌ جمهوری‌ انتخابی‌. تصریح‌ دارد که‌ مقصودش‌ از لغت‌ «مشروطه‌» همان‌ «مشروطی‌ بودن‌» قدرت‌ حکومت‌ است‌. به‌ عبارت‌ دیگر کلمات‌ «مشروطه‌» و «مشروطی‌ بودن‌» (و «کنستیتوسیون‌» و «کندسیونل‌») را به‌ یک‌ معنی‌ و در واقع‌ مترادف‌ یکدیگر به‌ کار می‌برد.»(اندیشه‌های‌ طالبوف‌ تبریزی‌۱۳۶۳،ص‌۴۱)
حال‌ که‌ اصول‌ اولیه‌ دولت‌ مدرن‌ ملی‌ را طالبوف‌ مشخص‌ نموده‌ است‌، به‌ پدیده‌ی‌ قانون‌ می‌پردازد و با واقع‌بینی‌ در شرایط‌ ایران‌ عصر قاجاریه‌، به‌ تفصیل‌ از لوازم‌ قانون‌خواهی‌ و لزوم‌ اجرای‌ آن‌ در کشور سخن‌ می‌گوید. طالبوف‌ که‌ قانون‌ را عبارت‌ از «فصول‌ مرتب‌ احکام‌ مشخص‌ حقوق‌ و حدود مدنی‌ و سیاسی‌ متعلق‌ به‌ فرد و جماعت‌ نوع‌» می‌داند، بر اساس‌ اجرای‌ آن‌ بر این‌ باور است‌ که‌ «هر فرد کاملاً از مال‌ و جان‌ خود مطمئن‌ و از حرکات‌ خلاف‌ خود مسئول‌ بالسویه‌ می‌باشد.»
در گستره‌ی‌ اندیشه‌ی‌ سیاسی‌، طالبوف‌ به‌ زیرساخت‌های‌ اجتماعی‌ قانون‌ گذاری‌ می‌رسد و آن‌ را بر خلاف‌ پیشینیان‌ نه‌ در احکام‌ آسمانی‌ و نه‌ در اقتدار موروثی‌، بلکه‌ در اراده‌ جمعی‌ ملت‌ می‌داند؛ ثبت‌ مفهوم‌ ملت‌، نگره‌ی‌ مدرن‌ طالبوف‌ را در امور سیاسی‌ تکمیل‌ می‌کند. این‌ مفهوم‌ که‌ برآمده‌ از ظهور گفتمان‌ سیاسی‌ مدرنیته‌ است‌، ناظر بر شکل‌گیری‌ فردیت‌ و تحقق‌ حقوق‌ شهروندی‌ و تامین‌ قرارداد اجتماعی‌ است‌؛ بنابراین‌ «می‌رسد به‌ منبع‌ اقتدار قانونگذاری‌ و آن‌ اراده‌ ملت‌ است‌.
منظورش‌ اینکه‌ قانونی‌ که‌ سعادت‌ گروه‌ محدودی‌ را تأمین‌ نماید، مطرود است‌. اینجا هم‌ به‌ آرای‌ بنتام‌ توجه‌ دارد که‌ معیار قانونگذاری‌ نیکو را تأمین‌ بیشترین‌ سعادت‌ برای‌ بزرگ‌ترین‌ اکثریت‌ جامعه‌ می‌شناخت‌.»(اندیشه‌های‌ طالبوف‌ تبریزی‌۱۳۶۳،ص‌۴۵)
بعد از بحث‌ در لایه‌های‌ دولتی‌ و ملت‌، طالبوف‌ در پی‌ریزی‌ جامعه‌ای‌ سعادتمند و رفاهی‌، به‌ امر آموزش‌ و پرورش‌ پرداخته‌ و آن‌ را چونان‌ اصلی‌ اساسی‌ و محوری‌ برای‌ تامین‌ روحیه‌ی‌ وطن‌خواهی‌، ملیت‌ پرستی‌ و قانون‌گرایی‌ می‌داند.
طالبوف‌ در بخش‌ دیگری‌ از اندیشه‌های‌ سیاسی‌ خود، به‌ تاسی‌ از جان‌ لاک‌ حق‌ طغیان‌ را نیز برای‌ ابنای‌ ملت‌ و افراد اجتماع‌ در مقابل‌ انحراف‌ حاکمیت‌ از وظایف‌ قانونی‌ و حقوقی‌ خود، تجویز می‌کند. جان‌ لاک‌ در بحث‌ از اصول‌ قرارداد اجتماعی‌ و بنیان‌ جامعه‌ی‌ مدنی‌ و شکل‌گیری‌ دموکراسی‌ سیاسی‌، در کنار حقوق‌ مربوط‌ به‌ جان‌ و مال‌ و آزادی‌، از حق‌ انقلاب‌ و اعتراض‌ شهروندان‌ نیز سخن‌ گفته‌ است‌.
طالبوف‌ که‌ در اندیشه‌های‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌، از مدرنیته‌ و صاحب‌نظران‌ لیبرال‌ آن‌ الهام‌ گرفته‌ بود، در فلسفه‌ی‌ تاریخ‌ نیز وام‌دار این‌ نظام‌ اندیشگی‌ است‌ و در سخن‌ از سیر تاریخ‌ به‌ ایده‌های‌ ترقی‌خواهانه‌ و پیشرفت‌گرایانه‌ تاکید دارد. نگرش‌ فلسفی‌ به‌ تاریخ‌ و تحلیل‌ علل‌ و عوامل‌ پیشرفت‌ تاریخی‌، طالبوف‌ را به‌ تاریخ‌ ایران‌ زمین‌ و سیر منحنی‌ آن‌ متوجه‌ می‌کند؛ طالبوف‌ در این‌ رابطه‌ از استبداد فردی‌ و نقشی‌ که‌ در گرایش‌ ایران‌ به‌ انحطاط‌ بر عهده‌ داشت‌، به‌ همراه‌ عوامل‌ فرهنگی‌ و اقتصادی‌ بحث‌ می‌کند. طالبوف‌ برای‌ خروج‌ از وضعیت‌ انحطاطی‌ که‌ دامنگیر ایران‌ زمین‌ شده‌ بود، در عرصه‌های‌ سیاسی‌، به‌ حکومت‌ مشروطه‌ روی‌ می‌کند. در فرهنگ‌، علم‌ آموزی‌ و دانش‌ورزی‌ همگانی‌ را تجویز می‌کند. در اقتصاد به‌ آموخته‌هایش‌ از اقتصاد مدرن‌ بازار آزاد اشاره‌ دارد؛ با این‌ حال‌ محور اندیشه‌های‌ جدید طالبوف‌ را آزادی‌ تشکیل‌ می‌دهند و وی‌ به‌ این‌ امر می‌پردازد که‌ بدون‌ آزادی‌ فردی‌، هیچ‌ کدام‌ از تحولات‌ سیاسی‌ ـ اقتصادی‌ و دگرگونی‌ فرهنگی‌ به‌ دست‌ نخواهند آمد.
طالبوف‌ در ادامه‌ تشریح‌ و توضیح‌ ضرورت‌ آزادی‌ در ایران‌ عصر مشروطه‌، به‌ موانع‌ و آفاتی‌ که‌ متوجه‌ آزادی‌ است‌ پرداخته‌ و حرکت‌های‌ احساسی‌ انقلابیون‌ و بازگشت‌ استبداد سنتی‌ را از دشمنان‌ آزادی‌ می‌داند؛ انگار طالبوف‌ با زمینه‌های‌ عقلانی‌ پرورش‌ فکری‌ خود، دوران‌ استبداد صغیر و لطماتی‌ که‌ انقلابیون‌ احساسی‌ بر مشروطیت‌ نوپای‌ ایران‌ وارد ساختند را پیش‌ از وقوع‌ تشخیص‌ داده‌ بود. از طرف‌ دیگر طالبوف‌ به‌ درایت‌ دریافته‌ بود که‌ اگر نتوان‌ آزادی‌ را با مکانیسم‌ و عوامل‌ مربوط‌ به‌ آن‌ در جامعه‌ نهادینه‌ کرد و راهکارهای‌ لازم‌ را برای‌ رشد و گسترش‌ آن‌ انجام‌ داد، بی‌تردید آزادی‌ مورد تهدید یا سرنگونی‌ قرار خواهد گرفت‌.
بنابر آن‌ چه‌ در نوشته‌های‌ طالبوف‌ راجع‌ به‌ آزادی‌ ثبت‌ شده‌ است‌، و حاکی‌ از واقع‌ بینی‌ او نسبت‌ به‌ استمرار آزادی‌ در جامعه‌ است‌، برخی‌ کنش‌هایی‌ که‌ طالبوف‌ در مقابل‌ انقلابیون‌ و بعضی‌ از اقدامات‌ نسجیده‌ آن‌ها از خود بروز می‌داد، نه‌ از روی‌ استیصال‌ بوده‌ و نه‌ از سرخوردگی‌ وی‌ نسبت‌ به‌ انقلاب‌ مشروطه‌ ناشی‌ می‌شود؛ بلکه‌ طالبوف‌ در مقام‌ اندیشمندی‌ که‌ امر سیاسی‌ و جریانات‌ اجتماعی‌ را به‌ تحلیل‌ می‌گذاشت‌، به‌ این‌ مساله‌ آگاهی‌ داشت‌ که‌ بدون‌ پشتوانه‌های‌ نظری‌ و نهاد سازی‌ لازم‌ در امر آزادیخواهی‌ و قانون‌گرایی‌، پروژه‌ی‌ مشروطیت‌ با بن‌ بست‌ مواجه‌ خواهد شد. طالبوف‌ برای‌ این‌ که‌ متهم‌ به‌ بریدن‌ از اصول‌ مشروطیت‌ نشود، در توجیه‌ ایده‌های‌ خود به‌ عملکرد مجاهدین‌ قفقازی‌ و مقایسه‌ی‌ آن‌ با وضعیت‌ انجمن‌های‌ عثمانی‌ اشاره‌ می‌کند؛ انقلابیونی‌ که‌ با پیروی‌ از توده‌ عوام‌ و رواج‌ ایده‌های‌ پوپولیستی‌، نخبگان‌ را که‌ عامل‌ اصلی‌ ترقی‌ و پیشرفت‌ جامعه‌ هستند و وظیفه‌ی‌ فرهنگ‌سازی‌ را در تمدن‌ انسانی‌ بر عهده‌ دارند، از دایره‌ فعالیت‌ خارج‌ کردند؛ همین‌ ایده‌های‌ عوام‌گرایانه‌ بود که‌ در مجلس‌ دوم‌ و… سر از افراط‌کاری‌ درآورد و ترورهای‌ کور را در دستور کار بخشی‌ از مشروطه‌خواهان‌ تعریف‌ کرد.
افراط‌کاری‌ و عوام‌گرایی‌، اصول‌ مشروطیت‌ را به‌ پستوی‌ اذهان‌ برد و مجلس‌ که‌ از ثمرات‌ اصلی‌ جنبش‌ مشروطه‌خواهی‌ بود، عده‌ای‌ را در خود جای‌ داد که‌ بر پایه‌ی‌ ایده‌های‌ پوپولیستی‌، جبهه‌سازی‌ را باب‌ کردند و به‌ جای‌ ایجاد ساختارهای‌ مدنی‌ و قانونی‌، مناطقی‌ از کشور را به‌ هرج‌ ومرج‌ کشانده‌ و راه‌ را برای‌ بازگشت‌ استبداد و دست‌اندازی‌ بیگانگان‌ هموار نمودند؛ میرزا عبدالرحیم‌ طالبوف‌ تبریزی‌ در بحث‌ از مسائل‌ اقتصادی‌، به‌ ایده‌های‌ سوسیالیستی‌ روی‌ می‌کند و آن‌ را در کنار ایده‌های‌ لیبرالیسم‌ سیاسی‌ خود جای‌ می‌دهد؛ در مباحث‌ اقتصادی‌، طالبوف‌ بیشترین‌ توجه‌ خود را معطوف‌ به‌ نابرابریهای‌ اجتماعی‌ و اختلاف‌ طبقاتی‌ می‌کند که‌ در جامعه‌ جریان‌ دارد؛ تفاوتی‌ که‌ میان‌ اربابان‌ و رعیت‌ محروم‌ ایرانی‌ در طی‌ سالیان‌ دراز بوده‌، عالی‌ترین‌ فاکت‌ را برای‌ ایده‌های‌ سوسیالیستی‌ در اختیار طالبوف‌ قرار می‌دهد و نظام‌ اندیشه‌های‌ وی‌ را در جمع‌ بین‌ لیبرالیسم‌ و جمع‌باوری‌ دچار پارادوکس‌ جدی‌ می‌گرداند؛ طالبوف‌ بدون‌ توجه‌ به‌ همبستگی‌ ارگانیک‌ آزادی‌ سیاسی‌ و بازار آزاد و هماهنگی‌ که‌ میان‌ آزادی‌ اقتصادی‌ و حقوق‌ سیاسی‌ است‌، اندیشه‌های‌ خود را با ناسازه‌های‌ حاد معرفتی‌ و واقعی‌ مواجه‌ می‌کند. همین‌ ناسازه‌ طالبوف‌ را به‌ سوی‌ طرح‌ نقشه‌ای‌ برای‌ اصلاح‌ اقتصاد معیشتی‌ و قبیله‌ای‌ رهنمون‌ شده‌ و او را از پی‌ریزی‌ اقتصاد نوین‌ مبتنی‌ بر ایده‌های‌ آزادیخواهانه‌ و قانونمدارانه‌ و در ارتباط‌ با نظام‌ جهانی‌ اقتصاد مدرن‌ دور می‌کند؛ حال‌ که‌ طالبوف‌ در داخل‌ منظومه‌ی‌ معرفتی‌ خود به‌ اقتصاد سوسیالیستی‌ روی‌ کرده‌ است‌، به‌ توضیح‌ ارکان‌ فکری‌ آن‌ پرداخته‌ و همراه‌ با سوسیالیست‌های‌ تخیلی‌ همزمان‌ خود، سخن‌ از سوسیالیسم‌ علمی‌ می‌راند.
همان‌ طور که‌ آدمیت‌ نیز اشاره‌ می‌کند، طالبوف‌ ایده‌های‌ سوسیالیستی‌ خود را وام‌دار حرکات‌ سوسیال‌ دموکراسی‌ قفقاز بود؛ بلافاصله‌ باید اضافه‌ کرد طالبوف‌ در عین‌ حالی‌ که‌ حدود عملی‌ خود را با آنان‌ حفظ‌ می‌کرد، از ایده‌های‌ برابریخواهی‌ آنان‌ بی‌تاثیر نبوده‌ است‌؛ شاید یکی‌ از علل‌ این‌ تاثیرپذیری‌، واقعیات‌ اجتماعی‌ بود که‌ طالبوف‌ در زندگی‌ روزانه‌ و توام‌ با تبعیض‌ اقشار فرودست‌ جامعه‌ی‌ ایرانی‌ و قفقاز به‌ عینه‌ ناظر بود و از حقایق‌ فاصله‌ طبقاتی‌ و نبود عدالت‌ اجتماعی‌ آگاهی‌ کافی‌ داشت‌؛ ایده‌های‌ سوسیالیستی‌ که‌ در نظام‌ فکری‌ طالبوف‌ جای‌ گرفته‌ بود، او را به‌ انتقاد از نظام‌ اقتصادی‌ سرمایه‌داری‌ رهنمون‌ شد و وی‌ به‌ اصلی‌ترین‌ مظاهر آن‌ که‌ در مصرف‌زدگی‌ و کالاوارگی‌ نمود یافته‌ بود، واقع‌بینانه‌ تاخت‌.
نگاه‌ منتقدانه‌ طالبوف‌ به‌ اقتصاد سرمایه‌داری‌، او را متوجه‌ ادغام‌ ایران‌ در روابط‌ بین‌المللی‌ اقتصاد و اثراتی‌ که‌ بر نظام‌ ملی‌ خواهد گذاشت‌ می‌گرداند؛ یکی‌ از شواهد این‌ نگرش‌ را جنگ‌ جهانی‌ اول‌ در اختیار طالبوف‌ قرار می‌دهد؛ جنگی‌ برای‌ سرمایه‌ در میان‌ دول‌ اروپایی‌ و برای‌ تعریف‌ مجدد مرزهای‌ جغرافیایی‌ و تقسیم‌ جهان‌ درگرفت‌ و ایران‌ را در حین‌ بی‌طرفی‌، در عوارض‌ و تاثیرات‌ مخرب‌ خود گرفتار کرد.
حال‌ که‌ طالبوف‌ ایده‌های‌ سوسیالیستی‌ را در افکار خود پذیرفته‌ است‌، در رویکرد به‌ مسائل‌ عملی‌ و شناختی‌ که‌ از شرایط‌ عینی‌ جامعه‌ی‌ ایرانی‌ دارد، تقسیم‌ اراضی‌ و نفی‌ نظام‌ ارباب‌ و رعیتی‌ را در اولویت‌ کاری‌ خود قرار می‌دهد؛ اگر چه‌ دریافت‌ طالبوف‌ از واقعیات‌ اجتماعی‌ جای‌ بحث‌ ندارد و سیطره‌ی‌ نظام‌ شبه‌ فئودالی‌ در ایران‌ اثرات‌ زیانباری‌ هم‌ بر اقتصاد و سیاست‌ و هم‌ بر فرهنگ‌ این‌ سرزمین‌ داشته‌ است‌؛ و از طرفی‌ با تحولاتی‌ که‌ در نظام‌ اقتصاد جهانی‌ و جابجایی‌ طلا با نقره‌ در پایه‌ کالا به‌ وقوع‌ پیوسته‌ بود، اقتصاد سنتی‌ ایران‌ نیز به‌ سرانجام‌ محتوم‌ خود رسید. از این‌ نظر طالبوف‌ به‌ درستی‌ دریافته‌ بود که‌ برای‌ حضور در روابط‌ بین‌المللی‌ جدید، اقتصاد ایران‌ نیز نیاز به‌ بدیل‌ و جانشینی‌ کارآمد دارد، اما در طرح‌ بدیل‌ سوسیالیستی‌، طالبوف‌ راه‌ به‌ خطا برده‌ بود؛ از طرفی‌ وی‌ متوجه‌ ارتباط‌ ارگانیک‌ میان‌ اقتصاد ـ سیاست‌ و فرهنگ‌ در دنیای‌ مدرن‌ نبود و بر پایه‌ی‌ معلومات‌ زمانه‌اش‌، در پی‌ چفت‌ و بست‌ لیبرالیسم‌ با سوسیالیسم‌ در جامعه‌ای‌ قبیله‌ای‌ بود؛ با این‌ حال‌ نباید از واقع‌ بینی‌ طالبوف‌ در طرح‌ مسائلی‌ چون‌ برقراری‌ عدالت‌ اجتماعی‌ و پشت‌ سر گذاشتن‌ نظام‌ تیول‌داری‌ و نفی‌ معیشت‌خواهی‌ روستایی‌، نیز غافل‌ شد؛ طرفه‌ آن‌ که‌ طالبوف‌ در دورانی‌ به‌ این‌ گونه‌ از افکار و ایده‌ها رسیده‌ بود که‌ انقلابات‌ سیاسی‌ در عصر جایگزینی‌ نظام‌ بورژوازی‌ سوداگرانه‌ با فئودالیسم‌ سنتی‌، آوای‌ عدالت‌ خواهانه‌ و برابری‌ سر می‌داد و شور انقلابی‌ راه‌ را بر شعور عقلانی‌ بسته‌ بود، طالبوف‌ بر اساس‌ تلقی‌ که‌ از ایده‌های‌ سوسیالیستی‌ و نقشه‌ی‌ عملی‌ رفع‌ تبعیض‌ در جامعه‌ برای‌ خود ترسیم‌ کرده‌ بود، اقدامات‌ امیرکبیر را نمونه‌ای‌ از نقشه‌ی‌ ترقی‌ ایران‌ عرضه‌ می‌کند.
بخش‌ دیگری‌ از فعالیت‌ قلمی‌ و ایده‌پروری‌ طالبوف‌ معطوف‌ به‌ مسائل‌ اجتماعی‌ و انتقاد از فرهنگ‌ ایرانی‌ است‌؛ وی‌ در این‌ رابطه‌ و بر پایه‌ی‌ نقش‌ محوری‌ که‌ به‌ دانش‌آموزی‌ و آموزش‌ همگانی‌ قائل‌ است‌، به‌ مؤلفه‌های‌ فرهنگی‌ انحطاط‌ ایران‌ پرداخته‌ و مصادیق‌ آن‌ را در فساد اهل‌ سیاست‌ ـ زوال‌ اندیشه‌ و ناهنجاریهای‌ اخلاقی‌ می‌داند؛ طالبوف‌ برای‌ گذار از انحطاط‌ به‌ مفهوم‌ فرهنگ‌ توجه‌ دارد و نظریه‌ای‌ تمدنی‌ را پی‌ می‌افکند؛ وی‌ سیر فرهنگ‌ و تمدن‌ انسانی‌ را رو به‌ تعالی‌ و پیشرفت‌ می‌داند و بر عنصر عقلانی‌ ترقی‌ و تجدد تاکید دارد؛ همین‌ مساله‌ طالبوف‌ را به‌ دوگانگی‌ انحطاط‌ ایرانی‌/پیشرفت‌ جهانی‌ رهنمون‌ می‌شود تا بر اساس‌ آن‌، تجدید مطلع‌ در فرهنگ‌ ایرانی‌ و گذار از انحطاط‌ و زوال‌ را شاهد باشیم‌.
طالبوف‌ در بخشی‌ از آسیب‌شناسی‌ فرهنگ‌ ایرانی‌ و انحطاط‌ آگاهی‌ به‌ عنصر دینی‌ اشاره‌ دارد و نقش‌ بازدارنده‌ی‌ ایده‌های‌ شریعت‌ را در تمدن‌ سازی‌ و ترقی‌ بخشی‌ به‌ فرهنگ‌ با واقع‌ بینی‌ به‌ بحث‌ می‌گذارد؛ شاید نظر طالبوف‌ در این‌ زمینه‌ متوجه‌ به‌ اصلاح‌ دینی‌ و لزوم‌ بازخوانی‌ در نقش‌ و کارکرد دین‌ در جامعه‌ باشد؛ نقشی‌ که‌ توسط‌ مفسران‌ رسمی‌ به‌ شکلی‌ غیر معقول‌ و غیر انسانی‌ درآمده‌ و به‌ سخن‌ کواکبی‌ و دیگر منورالفکران‌ عصر قاجار به‌ شکل‌ استبداد دینی‌ ظاهر شده‌ است‌؛ طالبوف‌ به‌ درستی‌ دریافته‌ است‌ کسانی‌ که‌ باید مفسر باورها و متصدی‌ امور اخروی‌ متدینان‌ باشند، در امور ملکی‌ و مسایل‌ دنیوی‌ درگیر شده‌ و دینداری‌ را از احوالات‌ شخصی‌ به‌ رتق‌ و فتق‌ دنیوی‌ آلوده‌ کرده‌اند، طالبوف‌ که‌ پروژه‌ی‌ تجدد در ایران‌ را به‌ امر معرفتی‌ ـ تاریخی‌ تبدیل‌ نموده‌ است‌، به‌ مساله‌ی‌ تغییر خط‌ و اصلاح‌ الفبا نیز اشاره‌ دارد و به‌ تبع‌ آخوندزاده‌، ملکم‌ خان‌ و… آن‌ را برای‌ تجدید حیات‌ فرهنگی‌ ایران‌ و تکمیل‌ باززایی‌ فکری‌ ـ سیاسی‌، ضروری‌ می‌شمارد. طالبوف‌ در این‌ مساله‌ بر اصلاح‌ خط‌ با حفظ‌ الفبا تاکید داشت‌ و با این‌ ایده‌ی‌ خود توانست‌، افکار و نظریات‌ پیش‌کسوتان‌ اصلاح‌ خط‌ را به‌ روشنفکران‌ بعدی‌ که‌ در پی‌ بازسازی‌ زبان‌ فارسی‌ و کارآمد کردن‌ آن‌ مطابق‌ با نیازهای‌ فرهنگی‌ زمان‌ اهتمام‌ داشتند، پیوند زند.
فکر تجدد که‌ به‌ این‌ کشور وارد شد از همان‌ سرآغازهای‌ خود عنصری‌ از ملیت‌ خواهی‌ و ایده‌های‌ ناسیونالیستی‌ را نیز به‌ همراه‌ داشت‌؛ ضربات‌ روحی‌ که‌ از دست‌ دادن‌ مناطقی‌ از ایران‌ زمین‌ در جنگ‌های‌ روسیه‌ بر ذهن‌ و زبان‌ نخبگان‌ و مردان‌ سیاسی‌ بر جای‌ گذاشت‌، جای‌ را بر ایده‌های‌ وطن‌خواهانه‌ باز نمود و آنان‌ را به‌ وجه‌ مدرن‌ ناسیونالیسم‌ آشنا ساخت‌؛ روشنفکران‌ در ایده‌های‌ ملیت‌خواهی‌ از یک‌ طرف‌ خواستار عظمت‌ ایرانی‌ بودند و در این‌ زمینه‌ آرمانشهر خود را در دوران‌ باستان‌ می‌جستند و از طرف‌ دیگر در پی‌ ایجاد هویت‌ ملی‌ بر پایه‌ی‌ مولفه‌های‌ تعریف‌ شده‌ی‌ مدرن‌ برای‌ ایران‌ زمین‌ بودند؛ مؤلفه‌هایی‌ که‌ جغرافیا ـ ارزش‌های‌ فرهنگی‌ و ساختارهای‌ سیاسی‌ و مدنی‌ را برای‌ دولت‌ ـ ملت‌ ایران‌ تعریف‌ و مشخص‌ می‌کرد؛ طالبوف‌ نیز بر این‌ اساس‌ ناسیونالیسم‌ را به‌ ایده‌های‌ دوگانگی‌ غرب‌/ شرق‌ پیوند زد و در نظام‌ اندیشگی‌ خود از هویت‌ ملی‌ ایرانی‌ سخن‌ گفت‌؛ در منظومه‌ تفکر سیاسی‌ طالبوف‌، ناسیونالیسم‌ عنصر بسیار نیرومندی‌ است‌. او از روشن‌اندیشان‌ دوره‌ بلافصل‌ حرکت‌ مشروطه‌خواهی‌ است‌ که‌ در نشر و گسترش‌ اندیشه‌ ملی‌ سهم‌ بسزایی‌ دارد. علاوه‌ بر پایه‌های‌ سیاسی‌ فلسفه‌ ناسیونالیسم‌، شاید روزگار هجرت‌ غربت‌ خاصه‌ زندگی‌ اندوهبار مهاجران‌ ایرانی‌ (که‌ بارها به‌ آن‌ اشاره‌ دارد) عامل‌ عاطفی‌ در وجهه‌ نظر کلی‌ او باشد یا دست‌ کم‌ تأثیری‌ در ذهن‌ او بخشیده‌ است‌. در عین‌ حال‌، چنانکه‌ خواهیم‌ شناخت‌ جهان‌بینی‌ او فراسوی‌ افکار ملی‌ صرف‌ است‌؛ به‌ جهان‌ آسیا می‌اندیشد و به‌ کل‌ جهان‌ انسانیت‌. این‌ نشانه‌ فراخ‌اندیشی‌ وسعه‌ ذهن‌ و منش‌ اوست‌ که‌ خصلت‌ هر نویسنده‌ اجتماعی‌ شایسته‌ای‌ می‌باشد.
طالبوف‌ همه‌ جا «وطن‌» و «ملت‌» را در ربط‌ اصول‌ ناسیونالیسم‌ به‌ کار می‌برد. الفاظ‌: ملیت‌، ملت‌خواهی‌، ترقی‌ ملتی‌، منافع‌ ملی‌، جسم‌ ملی‌، تنسیج‌ ملیه‌، حب‌ وطن‌ از اصلاحات‌ متعارفی‌ بلکه‌ ورد زبان‌ او باشند. شعر سیاسی‌ ملی‌ هم‌ سروده‌ است‌.»(اندیشه‌های‌ طالبوف‌ تبریزی‌۱۳۶۳،ص‌۹۰)
با طالبوف‌ برهه‌ای‌ از جریان‌ اندیشه‌های‌ مدرن‌ در ایران‌ پایان‌ یافته‌ و مقطع‌ تازه‌ای‌ شروع‌ می‌شود که‌ بیشترین‌ حجم‌ اندیشگی‌ را از استقرار نظام‌ مشروطه‌ گرفته‌ و بیشترین‌ اهتمام‌ را در ادغام‌ فرهنگ‌ ایرانی‌ در نظام‌ مدرن‌ جهانی‌ می‌فهمد؛ کسانی‌ چون‌ احمد کسروی‌ ـ محمد علی‌ فروغی‌ و… از روشنفکرانی‌ هستند که‌ فاز دوم‌ جریان‌ اندیشه‌های‌ مدرن‌ را به‌ خود اختصاص‌ داده‌اند.

مطالب مربوط

نزول «سازمان مجاهدین خلق» و دگردیسی «حزب چپ ایران»

صدسال اندیشه‌های ایرانی (۲۲) مشروطیت عرفی در پایگان دینی

صد سال اندیشه‌های ایرانی (۱۳)

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر