نتیجۀ انتخابات در کشورهای مهم در آینده اوضاع سیاسی ایران چه تأثیری خواهد داشت؟ این سؤالی است که هم اکنون با درپیش بودن انتخابات در آمریکا بیش از پیش مطرح می شود.
مسلم است که تغییر جّو سیاسی در یک یا چند کشور مهم اثرات خود را در سایر کشورها کم و بیش نشان خواهدداد. در دنیای امروز بیش از همیشه سرنوشت اکثر کشورها کم و بیش با هم مرتبط است و نمی توان منکر این واقعیت شد که در پاره ای موارد، یا بر حسب تصادف و یا به عللی دیگر، تغییرات سیاسی در یک کشور در سرنوشت کشور دیگری نقش اساسی را بازی کرده است. به عنوان مثال انقلاب هزار و هفتصد و هشتاد و نه در فرانسه و یا انقلاب بلشویکی روسیه در هزار و نهصد و هفده جغرافیای سیاسی کشورهای مجاور خود را بیگمان متغیر ساختند. نوید آزادی و گذار از جامعه سنتی در فرانسه با حضور ناپلئو ن در صحنه سیاسی می رفت تا نقشه اروپا را برای همیشه تغییر دهد. اگرچه سرانجام تلاش های ناپلئون با شکست پایان پذیرفت اما آثار باقی مانده از آن روندی را ایجاد کرد که سرانجام به تغییر فضای سیاسی و اجتماعی اروپا منجر شد. حوادث روسیه که خود معلول شکست آلمان در جنگ بین الملل اول بود سرانجام نیمی از جهان را به اسارت کشید.
این تأثیرگذاری ها در مورد کشورهای جهان سوم در گذشته بسیار محسوس تر بوده است و در مواردی هم که الزاماً حوادث و تغییرات سیاسی در کشورهای غربی مستقیماً دخالتی در سرنوشت کشورهای شرق نداشته است تصور عمومی پیرامون این تأثیر گذاری در مقیاس بسیار بزرگتری خود نمایی کرده است. در دنیای معاصر نیز با آنکه شرایط استعماری و ارتباط مستقیم قدرت های بزرگ در امور دیگر کشورها کاملاً تضعیف شده است باز هم تصور عمومی همچنان به اهمیت این عامل پایبند مانده است. آنچه مهم است همان باورها و تصورات عمومی مردم است که متأسفانه حتی زمانی که کوچکترین رابطه ای با واقعیات ندارد همچنان سرنوشت ساز و تأثیر گذار به ایفای نقش خود می پردازد.
این احساس عدم توانایی و وابستگی به تصمیم دیگران در مورد کشور ما با آنکه هرگز مستقیماً مستعمره هیچ کشور خارجی نبوده ایم از واقعیات است. آنچه به نام “دایی جان ناپلئون” در اعماق ذهن و باور ما ریشه دوانده و جایگزین شده متأسفانه تغییر دادنش آسان نیست. طی سه دهه گذشته به شیوه ای بیمارگونه پاره ای از هموطنان ما سرنوشت ایران و نجات کشور را در ارتباط مستقیم با نتایج انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا مرتبط تصور نموده اند. این انتظار عبث و تجربه تلخ از آنجا آغاز شد که پاره ای از مفسران بدون در نظر گرفتن پیچیدگی های سیاسی – اقتصادی و اجتماعی جامعه پیش از انقلاب ایران یکسره سقوط نظام پادشاهی و استقرار حکومت آخوندی را با سیاست آمریکا و شخص کارتر مرتبط تصور کردند. عبارت عامیانه” خودشان اینها راآورده اند، خودشان خواهند برد” به باور عمومی بخش کثیری از هموطنان ما مبدل شد.
با شکست کارتر و پیروزی ریگان نیز همه در انتظار معجزه تغییر رژیم بودند، طی هشت سال زمامداری ریگان، چهار سال بوش (پدر) و هشت سال حکومت کلینتون و حتی هشت سال ریاست جمهوری بوش دوم توجه این جمع به سیاست آمریکا معطوف بود. با اشغال افغانستان و عراق یکبار دیگر این باور در اذهان تقویت شد که سرنوشت کشورهای خاورمیانه در گرو تصمیم رهبران ایالات متحده است. آخرین صورت این تصور و باور جمعی و قَدر قدرت بودن آمریکا در تظاهرات جنبش سبز با شعار “اوباما اوباما، یا با آن ها یا با ما” جلوه گر شد.
خرافات سیاسی در همه کشورهای جهان کم و بیش وجود دارد و مثلاً پاره ای از آمریکایی ها معتقدند که سازمان ملل یک توطئه است برای از میان بردن استقلال آمریکا و یا پاره ای از سیاست مداران عقب مانده در خاورمیانه سال ها سعی می کنند با پناه بردن به بهانه نفوذ صهیونیسم عدم کارایی و بی لیاقتی خود را پرده پوشی کنند. این توهمات سیاسی واجتماعی تا جایی که در حد فولکلر و اعتقادات فانتزی از نوع اعتقاد به حضور ارواح و اجنه در زندگی روزمره مردم جاری باشد لطمه چندانی به پیشرفت و توسعه جامعه نمی زند اما زمانی که این تصورات موهوم موجب پیشگیری از یافتن راه حل های اساسی برای رفع مشکلات مملکت گردد بسیار زیان بخش خواهد بود. این نوع برخورد با مسائل بین المللی دقیقاً همان تسلیم در برابر قضا و قدر است. چنین رویکردی به واقعیت های زندگی نه تنها نتیجه ای در مسیر نجات کشور به بار نخواهد آورد بلکه برعکس، هرروز بر اثر این انفعال و ناامیدی بر مسائل و گرفتاری های جامعه افزوده خواهد شد.
تمنای ازبیگانه
تجربه حداقل سی و چند سال گذشته باید برای همه ما آموزنده باشد. در انتظار تصمیم دیگران نشستن و دل به امید تغییرات سیاسی در کشورهای دیگر بستن نه تنها کمکی به حل مسائل ماایرانی ها نخواهد کرد بلکه باعث خواهد شد که جامعه از تمرکز فکر و نیرو برای یافتن راه نجات خود غافل شود. به جای در انتظار بروز معجزه در ماورای دریا ها نشستن، نیازمند اعتماد به نفس و روشنبینی برای درک واقعیات جو بین المللی هستیم. امروز همانند سال های پیشین هر ملت و مملکتی جز خود یار و یاوری ندارد. تمنای از بیگانه راهی به نجات ایران نمی برد.با آنکه باید هشیارانه تحولات و تغییرات منطقه خود و جهان را مورد توجه قرار دهیم و سعی کنیم از هر فرصت و امکانی به سود منافع ملی خود بهره برداری کنیم نباید امید خود را به تصمیمات دیگران وابسته کرد. تجربه تلخ دهه های گذشته باید این درس را به ما آموخته باشد که جزاعتماد به نفس خود و توانایی ملی پشت و پناه دیگری نداریم. راه نجات ایران از مسیر تصمیمات رهبران کشورهای بزرگ نمیگذرد.
آنچه در دستور کار روز باید قرار گیرد جلب اعتماد و پشتیبانی مردم است. هیچ حرکت، قیام و مبارزه ای که نتواند چشم اندازی معتبر از آینده به مردم نشان دهد از پشتیبانی ملی برخوردار نخواهد شد. آنچه ما امروز به آن نیازمندیم تکوین و تکمیل یک طرح و پروژه ملی است که در پرتو آن مردم بتوانند نتیجه و سرانجام مبارزات خود را مشاهده کنند. نه تنها باید نشان داده شود که به کجا خواهیم رفت و چه نوع آینده ای در انتظار کشور ما است بلکه باید هموطنان خود را متقاعد کنیم که از عهده این مهم بر می آییم. همانگونه که نباید مردم برای نجات ایران در انتظار تصمیمات بیگانگان روزشماری کنند نباید انتظار داشت که بدون عرضه یک طرح جامع برای نجات کشور و بازسازی آن بتوان نیروی کافی بسیج کرد.
جلب اعتماد مردم با حرف،وعده و وعید امکان پذیر نیست. همانگونه که یک سفر هزار فرسنگی با گام نخستین آغاز می شود، نجات ایران نیز زمانی میسر خواهد بود که اکثریتی از مردم نه تنها نظام کنونی را مردود سازند بلکه اطمینان حاصل نمایند که این بار می دانند به کجا می روند و چگونه می خواهند به اهداف خود نایل گردند.
پاریس
چهار شنبه، ۲۰۱۲/۰۵/۰۹