بخشی از کتاب در دست انتشار:
به جرئت می توان فروغ فرخزاد را یکی از چند زن ایرانی دانست که با زبان شاعری، آموخته ها و اندوخته هایش را از دنیای مدرن به تصویر کشیده و لایه ای نوین از زندگی انسان معاصر را ارائه داده است؛ وجود مفاهیم و مقولات مدرن ادبی و فرهنگی، فروغ را در تاریخ نگاری اندیشه های مدرن ایرانی جای می دهد و جایگاه قابل تأمل او را در اندیشه شناسی تاریخ مدرنیته در ایران روشن می گرداند.
شعر فروغ را در پنج دگردیسی بررسی می کنم:
۱-سیر به رهایی از الف) فرهنگ پدرسالارانه،ب)باورهای مردسالارانه و ج) قالب های روزمره در موارد۱- رادیکالیسم سیاسی و ۲- مصرف زدگی.
۲-سیر از شعر هیجانی به عمق فکری.
۳-گذار از فرهنگ سنتی به جهان مدرن.
۴-تغییر الگوهای جنسیتی به معیارهای انسانی.
۵-تحول از زبان همگانی به زبان زنانه.
در تمامی این دگردیسی ها که در سایه تحول فکری و رشد فرهنگی فروغ قرار دارند، ایده و منش مدرنیستی از اشعار فروغ نمایان است؛ این دگرگونی را با خوانشی از دیدگاه تاریخ نگاری اندیشه های مدرنیستی که در اشعار فروغ گام به گام و از دیرافت های ابتدائی تا غنای آن ها در انسان گرایی مدرن ثبت شده اند، پی گیری می کنم.
فروع اولین مجموعه شعری خود را با نام «اسیر» در سال ۱۳۳۱ منتشر کرد؛ اشعار این دفتر اولین تکانه های دگرگونی اندیشگی و شخصیتی را از ذهن فروغ به قلم اش جاری می کند؛ زن/شاعری که در خوابگردی خودش را مورد خطاب قرار می دهد و مثل صادق هدایت، برای سایه اش که ردی واقعی از هویت زنانه اش است، می سراید:«سایه یی روی سایه یی خم شد/در نهانگاه رازپرور شب/نفسی روی گونه ای لغزید/بوسه ای شعله زد میان دو لب.» تفاوت نگارش فروغی برای سایه با نوشتاری هدایت برای سایه اش، به تفاوت عوالم زنانه و مردانه ای برمی گردد که هر کدام از آن ها در پی بیان واقعی آن بودند و به خاطر فراهم نبودن زمینه های عینی و واقعی، مجازگویانه، احساسات شان را به سایه هایشان روایت می کردند. خواب برای فروغ در اولین اشعارش، بدیلی برای معشوق واقعی است؛ بدیلی که با شکسته شدن قالب های تبعیض آمیز، متولد خواهد شد و در جای واقعی اش، مورد خطاب شاعر/فروغ قرار خواهد گرفت. «من غتچه شکفته مهتابست/باید که موج نور بیفشاند/بر سبزه زار شب زده چشمی/کاو را به خوابگه گنه خواند.» سرگردانی فروغ از دوگانگی است که او میان حس درونی اش در رسیدن به معشوق واقعی و زبان شعری اش در ستایش بدیل او، کشیده است. این آغاز شکفتن شک اندیشی در معیارهای احساساتی است که فروغ را در لایه های فردی-خانوادگی و اجتماعی گرفتار کرده اند. شعر «رمیده» در این دفتر، حکایت تکانه های اولیه ای است که ذهن و زبان فروغ را در پرسش از هستی اش و هویت جنسی اش، به بند کشیده است.
فروغ برای رهائی از تبعیضات و برخوردهای غلط با شعرش، به خاطراتش پناه می برد و با مروری بر آن ها در گذر عمر، عمری که در یک اشتباه کودکانه به فاجعه کشید، راه را برای رسیدن به رویدادی تازه و از آن خود، طی می کند؛ دغدغه های اصلی فروغ در شعر «خاطرات»، که یه دنبال دست یابی به تنهایی و رمیدگی از اطرافیان حاصل شده، ابراز هویت زنانه ای است که زیر بار سنگین فرهنگ مردسالارانه قرار دارد و فروغ با تمرکز بر حس انسانی اش آن را از خاطره به حضور حال می کشاند. با چشیدن شیرینی خاطرات، فروغ به وادی رویا می رسد؛ مکانی که روزآمدی از خاطرات را در خود جای می دهد و از اختیار و خواستن درونی انسان ناشی می شود. به تعبیر فرویدی رویا مکمل بیداری و نشانی از ناخودآگاهی است که فرصت بروز می طلبد. فرصتی که فروغ آن را در شعرش به رویا می بخشد؛ رویابینی فروغ، او را به اشتباهاتش آگاه می سازد؛ اشتباهاتی که با گذر از آن ها می تواند به خواسته دلش و معشوق واقعی اش در تشخص هویتی و جنسی اش برسد.
در این دفتر، فروغ هنوز گرفتار نوستالوژی و غم غربتی است که از دوره جوانی اش با خود به دوران آغاز تحولات شخصیتی اش همراه آورده است.
بنیان های ساختارشکنانه فروغ از اخلاقیات مردسالارانه و روآوری به بیان شفاف و جسارت آمیز جنسیتی را می توان در ابیات این دفتر شعری فروغ دید؛ اندیشه هایی که پیش از آگاهی فکری، نشات گرفته از نیازهای انسانی و اخلاقی است که فروغ با زندگی در شرایط پدرسالارانه خانه پدری و مردسالارانه زندگی مشترک اش، با تمامی وجودش تجربه کرده است.
دفتر «اسیر» آکنده از احساسات زنانه و بیان جسارت آمیز آنان است؛ احساساتی که رنگ و خصلت طبیعی دارند و هنوز تا ارتقا به دانایی مدرنیستی و فرهنگ زنورانه، سالیانی زمان دارد؛ «تا کی زدرد عشق سخن گویی/گر بوسه می خواهی از لب من بستان.» طرفه آن که احساسات بیان شده در شعر فروغ، به دور از معیارهای انتزاعی و متافیزیکی است و خصلتی عینی و زمینی دارد؛ «من صفای عشق می خواهم از او/تا فدا سازم وجود خویش را/او تنی می خواهد از من آتشین/تا بسوزاند در او تشویش را.» همین خواستن های انسانی و جسمانی است که فروغ در زمانه اش به وادی «حسرت» می کشاند؛ وادی که از ابتذالات موقتی و تبعیضات جنسی سنتی، فراتر می رود و عشق تنانه را می طلبد؛ «ای مرد ای فریب مجسم بیا که باز/بر سینه پر آتش خود می فشارمت.» با این احساسات است که فروغ به «عصیان» می رسد؛ عصیانی زودهنگام که تا نهادینه شدنش در ذهن و زبانش، راهی باید پیمود و با گذار از آن، به «تولدی دیگر» رسید؛ گذاری از «اسیر»ی که ته مانده باورهای قدمائی را به دور می افکند و زنانه به بیان عوالم انسانی می رسد. «به لبهایم مزن قفل خموشی/که در دل قصه ای ناگفته دارم/زپایم باز کن بند گران را/کزین سودا دلی آشفته دارم/بیا ای مرد ای موج خودخواه/بیا بگشای قفس را/اگر عمری به زندانم کشیدی/رهایم کن دیگر این یک نفس را/منم آن مرغ آن مرغی که دیریست/به سر اندیشه پرواز دارم/سرودم ناله شد در سینه تنگ/به حسرتها سرآمد روزگارم.»
در تنهایی وجودی و حسرت باری که فروغ از شکستن معیارهای اخلاق سنتی و روابط جسمانی تبعیض آمیز به دست آورده است، باز به درون خود پناه می برد و می گساری را پیش می سازد برای سیری که از دیروز به امروز و کشاندنش به فردایی انسانی و غیرتبعیض آمیز برای شعر و زندگی اش تعریف کرده است؛ «نیست یاری تا بگویم راز خویش/ناله پنهان کرده ام در ساز خویش/چنگ اندوهم خدا را زخمه ای/زخمه ای تا برکشم آواز خویش.»
با پشتوانه های رهائی فروغ از عرفیات است که درد دلهایش رنگ و صفایی دیگر می یابند و احساس شاعرانه اش در بیان زندگی اجتماعی اش، به فاش گویی و راززدایی می رسد؛ درد دل هایی که خطاب به مردان است و در سایه سار سخان زنانه ای که هر چقدر پیش می رودف پخته تر می شود و نابرابری ها را به سخره می گیرد و حس جنسی زنان را عیان می کند، در هم آغوشی هوس بازانه و به سخره گرفتن معیارهای مردانه در زمان های عشق بازی. «آه ای مردی که لبهای مرا/از شرار بوسه ها سوزانده ای/این کتابی بی سرانجامست و تو/صفحه کوتاهی از آن خوانده ای.»
دومین دفتر اشعار فروغ «دیوار» نام دارد که در سال ۱۳۳۴ منتشر شده است؛ فروغ در این مجموعه به عمق ایده هایی می پردازد که در دفتر نخستین اشعارش آن ها را سروده است؛ ایده هایی که در واقعیت زندگی او جای دارند و با فراروی از احساس گرایی صرف، به خردمندی می رسند که ساختارشکنی های اخلاقی و جنسیتی را در مراحل پختگی انسانی و آرمانی فروغ عرضه خواهند کرد.
اعتراضات فروغ بر اخلاقیات سنتی و عرفیات مردانه، با شعر گناه در این دفتر پایه های اصلی رشد فکری و اخلاقی فروغ است تا به ساحت فراجنسیتی و شیوع احساسات زنانه در فرهنگ ایرانی و ادبیات مدرنیستی؛ گذار از باورهای ارزشی و اعتقادات دینی با افتخار به گناه در شعر فروغ شکل می گیرد؛ گناه مفهومی دینی است که ارزیابی اخلاقیات را در تقابل آن با ثواب بر عهده دارد و فروغ با ارزش گذاری دوباره ارزش ها، آن را به زیر سنجش اخلاقی و بیان زنورانه می کشد. از سویی فروغ نقش حوا در کشاندن آدم به سوی شناخت هویت خود را هم از نظر دور نمی دارد؛ کاری که آدم را از خدا دور و به سوی هویت زمینی و انسانی در واقعیت زندگی راهبر شد. بازهم می توان قرائتی دیگر از گناه عصیان گرانه حوا/زن/فروغ را مورد تأمل قرار داد؛ زن هم چون منشاء زندگی و شروع تاریخ که با باروری خویش، با آگاهی ذاتی اش که با وسوسه های تنانه به آن دست یافته، به واقعیت غیرلاهوتی می کشاند و شهرزادوار، تاریخ انسانیت را پایه گذاری می کند؛این روایت از شعر فروغ و بقیه ابیاتی که او در پای فشاری بر گناه و خواستن آن بمثابه نیاز طبیعی انسان می سراید، در نقطه مقابل باورهای دینی قرار می گیرد که زن از هویت مردانه آفرینده می شود و به واسطه وجود مرد است که وجود پیدا می کند. شعر فروغ اصالت را به زن می دهد و هویت یابی آن را پیش از هویت یابی-به معنای دستیابی به آگاهی- مرد قرار می دهد. اشعار اولیه فروغ که در پسین دفترهایش تعالی می یابند و به اوج دانایی فراجنسیتی می رسند، زن را با گذراندن از عرصه های جنسی، به اروتیک عاشقانه و انسانی می رسانند که در تاریخ هزار ساله ایران سابقه ای نداشته است؛ می دانیم که تاریخ جنسی ایران، سرزمین بی موضوعی است که بهره ای از کنش و منش انسانی نبرده و همیشه تاریخ آمیخته به تبعیضات جنسیتی و مردسالارانه بوده است؛ پنهانی معشوق و عاشق و پیدایی سه گانه همسر-فاحشه-کنیز، حکایتی دردبار از نابودگی زنان و عشق در تاریخ ایران زمین است تا به دوران مدرن که شروع دستیابی زنان ایرانی به حضور اجتماعی-مشارکت سیاسی و هویت جنسی است. فروغ با گسستی از آن گذشته و پیوستی مدرنیستی به شروع هویت یابی زنان-ثمره ای تأخیر افتاده از آشنایی ایرانیان با مدرنیته و استقرار ناتمام پروژه مشروطیت- ایده های تساوی طلبانه را به نکات ارزنده ای می رساند و در این تلاش اش، به درستی از پایه های زیستی به زمینه های اخلاقی می گذرد و با عرف زمانه در می افتد و سکون و ثبات اخلاقیات را در پای تغییر و تحول اخلاق و بنیان های فردی آن، از گردونه ذهن و زبان بیرون می ریزد.
رویا بینی و توقف در مفاهیم پیشین در این دفتر هم از موضوعیت برخوردار است؛ «با امیدی گرم و شادی بخش/با نگاهی مست و رویایی/دخترک افسانه می خواند/نیمه شب در گنج تنهایی.»
«عصیان» سومین دفتر اشعاری است که فروغ در سال ۱۳۳۶ آن را منتشر کرده است؛ در این دفتر فروغ ایده های مدرنیستی اش را از اخلاق فردی به زمینه های اجتماعی می کشاند و با دگردیسی مفاهیم احساسی، به مصادیق انسانی می پردارد؛ اگر در دفترهای پیشین، فروغ از بی هودگی گناه اجتماعی و جنسی می نوشته، در این دفتر از متافیزیک باوری دینی به انسان گرایی عرفی می سراید؛ «عصیان بندگی» از مواجه خردمندانه شاعر با باورهای دینی می پرسد؛ پدیده ای که در فرهنگ دینی بدعت، مذموم و گناه است. پرسش پایه اساسی ذهنیتی است که از اطاعت و بندگی خارج و در زمان و مکان اندیشیدگی قرار می گیرد. «بر لبانم سایه ای از پرسشی مرموز/در دلم دردیست بی آرام و هستی سوز/راز سرگردانی این روح عاصی را/با تو خواهم در میان گذاردن امروز.» در این اشعار فروغ گذاری از اسطوره آفرینش به خردمندی تاریخی قرار دارد.
ابیات آخرین دفتر پیشین-اسیر- با طرح کردن پرسش هایی بی پایان به پایان آمد؛ فروغ در سیر تحولی خود، جویای پاسخ به پرسش هایی است که بر ذهن و جانش جاری شده اند و او را به گذار از وادی حسرت و حیرت به مکان شک می رانند؛ آغاز این دفتر نیز با پرسش هایی است که فروغ را رها نکرده اند؛ «بر لبانم سایه ای از پرسشس مرموز/در دلم دردیست بی آرام و هستی سوز/راز سرگردانی این روح عاصی را/با تو خواهم در میان بگذاردن امروز.» سئوالات فروغ انگاره های وجودی است و مخاطب خود را نماد متافیزیکی و سنتی خدا قرار می دهد و از مقام بنده ای پرسنده او را خطاب می کند؛ مجموعه پرسش و پاسخ که با گستاخی و بی پروایی پیش می رود، در واقع از ساحت سنتی بیرون است؛ در سنت و سنت دینی، پرسش جایی ندارد و بنده آفریده در یک ناارتباط یک سویه، فقط باید به دستورات ارسال شده عمل کند و اعتقاد ورزد. اما فروغ سودای پرسش دارد و با پرسش بر طرح از پیش داده و متافیزیکی عصیان می کند.
بیشترین ابیات این دفتر با زبان سئوال گونه ای تمامی ارزش های دینی و تاریخ اسطوره ای و آموزه های آخرتی را به مسلخ شیدایی و جسارت شاعرانه ای می کشاند که در پایان، همه ساختگی های متافیزیکی را از بیخ و بن، افسانه ای ساخته ذهن انسانی و دوره ای خاتمه یافته در بی اختیاری انسان و جبرباوری کنش و عقیده می پروراند.
این دفتر شروع انسان واره ای است که در دفترهای پسین فروغ، پخته تر و آگاهانه تر به فراسوی متافیزیک و خوب و بد قدمائی راه می باید تا در سایه سار آن، انسان را به مرکز و محور شعرهای فروغ برکشاند.
فروغ در سرایش اشعار این دفتر هر چقدر پیش می رود، بیشتر و عمیق تر بر روایت های سنتی خداباوری نهیب می زند؛ اشعار فروغ چالشی با آموزه های عرفان سنتی و اعتقادات شریعت قدمائی است؛ دو رکنی که اندیشه را به کوران خمود و جمود می کشانند و راه را بر پرسش گری و انسانی باوری می بندند.
فروغ که از دو عصیان انسانی و خدایی گذشته، اکنون «عصیان خدا» را طرح می اندازد تا از مأمن آن به جایگاه مرکزی انسان گرایی برسد.
فروغ فرخزاد در بیان روحیه عصیانگرش چنان می سراید که واژگان رئالیستی را قدرت بیان آن ها نیست و شعر فروغ در کنار تصویر ناتورالیستی از وضعیت انسان/شاعر عاصی، در بیان چهره پردازانه از مفاهیم متافیزیکی چون بهشت و دروخ، فرشتگان و فضای روحانی، به کرانه های سوررئالیستی می رسد؛ «ز دل فریاد کرم کای خداوند/من او را دوست دارم دوست دارم/صدایم رفت تا اعماق ظلمت/بهم زد خواب شوم اختران را/غبارآلوده و بی تاب کوبید/در زرین قصر آسمان را/ملائک با هزاران دست کوچک/کلون سخت سنگین را کشیدند.»
چهارمین دفتر اشعار فروغ با نام «تولدی دیگر» که به سال ۱۳۴۱ منتشر شد، گذار شاعر را از معیارهای ادبی و ماهوی پیشین خود نشان می دهد؛ با این که ذهن و زبان فروغ از دفتری به دفتر دیگر و از شعری به شعر دیگری، جایگاه تغییرات فکری و تحولات اخلاقی است، اما غم غربت گذشته و نگاه حسرت بار به گذشته آرام و از پیش تعیین شده و دایره متافیزیکی اخلاق، احساس و باورها، هم چنان بر جرئت فروغ سنگینی می کند؛ سنگینی که از زمختی و همه گیری سنت ناشی می شود و بردن از آن و پی افکنی اخلاق و فرهنگ پساسنتی جرئت دانستن و به کار گرفتن خرد را می طلبد. جرئت دانستنی که کانت آن را سرآغاز مدرن شدن خوانده است.
در این دفتر با مفاهیم و دغدغه های تازه فروغ آشنا می شویم.
ورود فروغ به دوره ای از روابط عاشقانه که بعد از آن تجریه کودکانه اش در امر ازدواج به آن رسیده است از یک طرف و سفر به دنیای مدرن و تنفس در فضای آزاد آن جا از طرف دیگر به همراهی غنا بخشی به آموخته هایش و حضور در فضای سینمایی، تمامی زیست فرهنگی و شعری فروغ را از پایه و اساس به دگرگونی فرهنگی و اخلاقی کشاند و فروغ را در مقام شاعری نوگرانه و ادیبی زنورانه تثبیت کرد؛ شعر «روی خاک» از این جنبه گویای وضع و حال فروغ است. سفر واقعی فروغ در این دفتر به مرحله کمال می رسد تا پس از آن به فصل تازه ای راه پیدا کند؛ «شعر سفر» با این حال دلهره زندگی در جهان مدرن و ناآشنای فروغ در شعر «باد ما را خواهد برد» بهتر نمایانده می شود. گسترده این آگاهی مدرن فروغ از احساسات شخصی گذشته و مسائل اجتماعی و تلاطم های سیاسی را هم در برمی گیرد و در اشعاری دیگر از این دفتر، نگاهی زیبایی شناختی و انسان مدارانه به ثبت می رسد.
در شعرهای این دفتر و دفتر بعدی، فروغ از بیان حالات اروتیک گذشته و پای در مکان عشقی می گذارد که در کنار سکس، حکایت دلدادگی صمیمانه و برابر را بر زبان شعری او زندگی شخصی اش جاری می کند. شهر «وصل» در کنار زدگی عشق افلاطونی صوفیان، به این عشق مدرن می پردازد که جسم و جان را در میعادگاه عاشقانه به تصویر کشیده است. تصویری در نهایت عریانی در بیان هیجانات ارگاسم و به هم پیچیدگی دو تن عاشق و معشوق. در اتمام ضیافت سکسی که گذشت، فروغ به «عاشقانه» می رسد؛ حسی به غایت مدرن و البته انسانی.
تأملات تنهایی فروغ در در شعر «عروسک کوکی» رشد ذهنیت او را در مسائل وجودی به عرصه های اجتماعی می کشاند؛اما در کنار مسائل اجتماعی، ساختارشکنی مفاهیم سنتی هم در شعر فروغ نمایان است.
شعر «معشوق من» از بارزترین سروده های عشقی و جنسیتی فروغ است؛ معشوق فروغ که وجودش کمال بخش وجود فروغ است، او را چنان شادمانه می گرداند که شاعر را به بازخوانی تجربه عشقی اش و زمان بعد از هم آغوشی شان می کشاند؛ «در خیابان های سر شب» حکایت شادخواری فروغ است از پس سکسی اوج گیرنده و تعلی بخش؛ بعد از این مراحل است که به یکی از شاخص های شعری فروغ در «آیه های زمینی» می رسیم.
به همریختگی پیرامون فروغ هم در شعرش نمایان است؛ «هدیه» که بیش از ۶ سطر نیست، حکایت بازگشت ناامیدی به شاعر است.
«ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» آخرین و ششمین دفتر اشعار فروغ فرخزاد است که در سال ۱۳۴۲ منتشر و اوج شاعرانگی او را هم در محتوا و هم در قالب های شعری در خود جای داده است؛ فروغ در این دفتر با زمینه های اجتماعی و سیاسی پیرامونش، به ساحت زیبایی شناختی ادبیات مدرنیستی در دلمشغولی هایش به انسان و انسان گرایی فراتر از جنسیت خواهانه گذر می کند؛…فروغ در این دفتر و دفتر پیش از آن-تولدی دیگر- در شعر زنانه و شعر مدرن ایران، گسستی از پیشینیانش به ثبت می رساند.