ماه اوت در فرانسه از دیگر ماههای سال متفاوت است. این امردر پاریس بیش از دیگر شهرهای فرانسه ملموس است. اکثرساکنان این شهر در آخرین روزهای ماه ژوئیه که تصادفاً امسال باپایان هفته، شنبه و یکشنبه، مصادف بود، باهجوم به جاده ها از شهرپاریس فرار کردند. با این کوچ جمعی و قبیله ای پاریسی ها قیافه شهر به کلی متغیّر میشود. خیابانهامثل اینکه قرق شده باشند خلوت است. در جایگاههای توقف اتومبیلها که معمولاً در سایر فصول برای هر یکی از آنها چندین اتومبیل در انتظار دور میزنند، و از اول ماه اوت امسال جریمه توقف غیر مجاز در آنها پنجاه در صد بالا رفته است، مگس پرواز نمیکند. بیشتر مغازههای غیر توریستی بستهاند. شهرداری پاریس هم در ماه اوت یعنی زمانی که تقاضا برای این توقفگاههای خیابانی تقریباً به صفر نزدیک میشود، با کمال سخاوت آنها را مجانی اعلام کرده است. البته نه در همه جای پاریس.
آقای دلا نوئه، شهردار سوسیالیست این شهرسعی بسیار دارد که نه تنها مقام خود را حفظ کند، بلکه اگر بشود همانند سلف خود، ژاک شیراک ، روزی به کاخ الیزه یعنی مقر ریاست جمهوری راه یابد. از این رو حزبگرائی را رها کرده سعی فراوان دارد مردم شهر را اعم از دست چپی و دست راستی راضی نگه دارد. یکی از کارهای ابداعی او ایجاد «پاری پلاژ» است؛ یعنی بستن یکی از دو جاده اتومبیل رو کنار رودخانه «سن» برای مدت یک ماه و اختصاص دادن آن به کسانی که نتوانستهاند برای استفاده از دریا به جنوب، غرب و یا شمال فرانسه سفر کنند. البته کسی نمیتواند در رودخانه سن شنا کند چون میزان آلودگی آن بیش از حد تحمل است، ولی میتوان در کنار سن حمام آفتاب گرفت. زمانی که شیراک شهردار پاریس بود، قول داده بود پس از تعبیه فیلترهای لازم روزی شخصا در این رودخانه شنا کند. متاسفانه این وعده او همانند بسیاری از وعدههای سیاستمداران بسیار زود به فراموشی سپرده شد و دیگر کسی دلش به آلودگی غم انگیز رودخانه سن نمی سوزد.
این آقای شهردارفعلی و تیم او باحضور اتومبیلهای شخصی در سطح شهر شدیداً مخالفند و از این رو هر روز به نوع تازه ای زندگی را برای اتومبیل سوارانی که میخواهند با اتومبیل درشهرجولان بدهند میانه خوبی ندارد. مثلاً نصف اغلب خیابانهای شهر را انحصاراً در اختیار اتوبوس و تاکسی نهاده است (ابتکاری که دردیگر شهرهای بزرگ هم به نو عی تقلید شده شده است) . ابداع دیگر آقای شهردار ایجاد دوچرخه آزاد یا «ولو لیبر» است. اگرچه نظائر آن در دیگر شهرهای اروپا نیز وجود دارد، اما با درنظر گرفتن میزان آلودگی هوای پاریس و ازدحام ترافیک ایجاد این وسیله نقلیه بسیار ارزان همه را خوشحال کرده است. ایستگاه های این دوچرخهها در اکثر خیابان های پاریس ایجاد شده است و هر کسی که عضو شده باشد و یا دارای یک کارت اعتباری باشد، میتواند از آن استفاده کند. این دوچرخه هابرای مدت نیم ساعت اول مجانی هستند و سپس برای هر نیم ساعت اضافی مبلغ نسبتاً ناچیزی باید پرداخت. این نوآوری نه تنها تا حدود زیادی نقل و انتقال افراد را در شهر سادهتر کرده بلکه از نظر حفظ سلامتی محیط زیست و مبارزه با آلودگی هوا نیز بسیار مؤثر بوده است. البته در ماه اوت این دوچرخهها نیز زیاد مورد استفاده قرار نمیگیرند چون توریست ها هنوز با چگونگی استفاده از آن آشنا نیستند و با کوچه پس کوچههای پاریس نیز مأنوس نمیباشند. آخرین اقدام او که داد و فریاد رانندگان اتومبیلهای شخصی را به اَرش رسانده مجاز شناختن حرکت در جهت معکوس دوچرخه سوارها در خیابان های یکطرفه است!
برای آنهائی که به علت مشغله یا به هر دلیل دیگر قادر به سفر نیستند، ماه اوت در پاریس بسیار ماه جالبی است. اگر از گرمای طاقت فرسای این ماه که امسال تا کنون از آن خبری نیست بگذریم، ماه اوت بهترین ماه برای زندگی در این شهر و یا دیدار از آن است. در واقع باید گفت پاریس بدون پاریسیها بهشت روی زمین است. نه دیگر مجبورید در خیابانها با ازدحام سواره و پیاده روبرو شوید و نه هوای آلوده شهر شلوغ را استشمام کنید.
گذشته از این مباحث، در ماه اوت بهتر میشود فکر کرد چون فشار کار بسیار کم است و در نتیجه بهترین زمان برای خواندن و فکر کردن ماه اوت است. با به پایان نزدیکتر شدن این ماه، به تدریج آنهائی که نیمی از ماه ژوئیه را برای شروع تعطیلات انتخاب کرده بودند به پاریس بر میگردند و از هفته اول ماه سپتامبر با آغاز سال تحصیلی زندگی در این شهر به حالت اولیه خود بازمیگردد. باز هم یک سال مردم کار میکنند به امید تابستان بعد و ماه اوت دیگر. این تسلسل کار و استراحت تا دوران بازنشستگی برای فرانسویها ادامه دارد. با نزدیکتر شدن دوران بازنشستگی که فرانسویها برخلاف آمریکائیها با اشتیاق به آن میاندیشند، نحوه زندگی عوض میشود و زندگی در پاریس به دلائل اقتصادی برای اکثر مردم امکانپذیر نیست. از این رو برای دوران بازنشستگی اغلب شهرهای کوچکتر و مناطق خوش آب و هواتر را انتخاب می کنند. این گذر از طفولیت به دوران کار و و «وکانس» و سپس بازنشستگی و گوشهنشینی برای فرانسویها و احتمالاً اغلب مردم کشورهای پیشرفته یکسان است.
دستیابی به این زندگی آرام و قابل پیشبینی در فرانسه و دیگر کشورهای غرب، اگرچه در ظاهر تُهی، تکراری و بیمحتوا جلوه میکند، اما در حقیقت ایدهآل بشر امروزی است. بشری که به دنیا آمدن را یک تصادف ولی مرگ را به عنوان یک واقعیت پذیرا شده است. بشری که چشم و گوشش تا حدود بسیار زیادی باز شده است و دیگر حاضر نیست دستخوش و بازیچه فریبکاران مذهبی و ایدئولوژیک شود. بشری که دیگر حاضر نیست در انتظار بهشت برای خودش و دیگران جهنمهای گوناگون در این جهان برپا کند. بشری که فریب فدا کردن یک یا چندین نسل را برای ایجاد آرمانشهر (Utopia) نخواهد خورد و نمیخواهد و حاضر نیست آنچه را که به عقل سلیم او درست به نظر نمیرسد باور کند. رسیدن به این مرحله از رشد سیاسی و اجتماعی کار سادهای نیست. در واقع امروز بیش از نیمی از بشریت هنوز یا گرفتار اوهام و اراجیف دین فروشان و ایدئولوگ های خیالباف است یا آنقدر گرفتار تلاش برای زنده ماندن که فرصت فکر کردن ندارد.
آنهائی که به این مرحله از رشد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی رسیدهاند که فرصت فکر کردن درباره زندگی و مرگ را دور از افسانه پردازیهای مذهبی و ایدئولوژیک مورد مطالعه قرار دهند، امروز به زندگی انسانها در قرن بیست و یکم فکر میکنند. همان زندگی بهظاهر تکراری و ملالتبار مردم فرانسه یا دیگر کشورهای پیشرفته، و از خود میپرسند آیا این مردم راضی هستند؟ اگر چه هنوز کسی پاسخی برای این سؤال عرضه نکرده است ولی آنقدر روشن است که نه تنها این زندگی نسبت به همه انواع دیگر پیشنهادی ارجح است بلکه نباید انتظار داشت که پاسخی بسیار متفاوت از آنچه امروز میدانیم در راه باشد.
آنچه در ماورای تلاش انسان در قرون متمادی درخشیده است احتیاج مبرم بشر به آزادی است. شاید ما ایرانیها از بسیاری دیگر ملت ها بیشتر به این گونه مسائل پرداختهایم. فرهنگ ملی ما همیشه این سؤالهای بنیادی را درباره زندگی و مرگ و هدف زندگانی زودتر و بیشتر از دیگران مطرح کرده است. شاید یکی از دلائل فراموش کردن و به کار نبستن معرفت سنتی ایران فقر و عقب ماندگی اقتصادی بوده است. امروز میبینیم که پس از آنکه مسأله فقر و تنگدستی تا حدودی در کشورهای غربی حل شده است، چگونه مردم این کشورها به همان نقطه از شعور و معرفت انسانی رسیدهاند که همانند بزرگان فرهنگ ایران ماهیت فانی زندگی را شناختهاند و چون به درستی نمیدانند از کجا آمدهاند و به کجا میروند، در کمال آسایش فکر، حال را چسبیدهاند و سعی میکنند تا زنده هستند از زندگی لذت ببرند.
این زندگی بهظاهر تکراری و معمولی مردم فرانسه و دیگر کشورهای پیشرفته را نمیتوان بیحاصل و بینتیجه تصور کرد. هر یک از این کشورها قرنها کوشیدهاند تا خود را از زنجیر تزویر رها سازند تا بتوانند سرنوشت خود را در دست گیرند. این همان مسیری است که با وجود فرهنگ دیرینه کشورمان ما هنوز در مراحل اولیه آن هستیم. تابستان امسال در ایران تابستانی غم انگیزتر از گذشته، زیر فشارحکومتی قرون وسطائی که حتی تعین نوع پوشش مردم را از وظائف خود می داند هموطنان ما گرفتار و اسیر باقی مانده اند. آخرین نمونه عکس العمل های رژییم عقب مانده در ایران حادثه ایست که در هفته پیش در تهران روی داد. حدود هشتصد جوان تهرانی بر اساس یک فراخوان فیسبوکی گرد هم آمدند تا با ریختن آب بر روی یکدیگر در گرمای نفس گیر مرداد ماه لحظات شادی را بسازند. همه ماجرا به ظاهر فقط یک شوخی بود، عدهای در صفحات اجتماعی مثل فیس بوک با هم قرار میگذارند تا با استفاده از کمترین امکانات و حداقل روزنههای موجود، دور هم باشند و به بهانههای گوناگون به شادی بپردازند. به این فراخوان حدود هشتصد دختر و پسر جوان پاسخ مثبت دادند و بعد از تجمع در پارک آب و آتش، هر کس با هر وسیلهای که دستش رسید دیگری را خیس کرد. ایسنا خبرگزاری دانشجوبان ایران به نقل از رییس پلیس پاییخت خبردستگیری تعداد زیادی را به جرم این” توطئه” خطرناک انتشار داد تا همه بدانند که در جمهوری اسلامی خنده، شوخی، بازی، عشق، خوشی، و همه دیگرمظاهر خوشبختی و انسانیت ممنوع است!
اما باید به خاطر سپرد که همه آنهائی که امروز موفق شدهاند به عنوان افراد آزاد نحوۀ زندگانی خود را انتخاب کنند کم و بیش از همین مسیر گذشتهاند. سرنوشت ناگزیر بشر سرانجام دستیابی به آزادی فردی و حق انتخاب شیوه زندگی است اما حصول این سرنوشت نیازمند تلاش است. متاسفانه تلاش ما ایرانیهادر این مسیرتاکنون به نتیجه مطلوب نرسیده است ولی این تلاش مثل ضرورت نفس کشیدن، به قول فرنگی مآب ها تلاشی “اگزیتنشیال” است که تا دسترسی به آن توقفی امکان پذیر نیست.
پاریس: سوم اوت ۲۰۱۱