اگر قصد بهم رسیدن باشد در سده بیست و یکم و شصت سالی پس از منشور ملل متحد و اعلامیه جهانی، زمینه ای بهتر از همان دو سند نمی توان نشان داد. اگر دو سوی بحث می خواهند در جائی که اختلاف بر نمی دارد بهم برسند بهتر است از آنجا آغاز کنند.
واکنش متین ولی سخت بسیاری شخصیت های سیاسی و فرهنگی ایران به نغمه های تجزیه طلبانه که به آسانی به رنگ فاشیستی و شوونیستی می آلاید و از زنگ کینه و دشمنی به فارسی زبانان پاک نیست، تند و تیزی غوغای چند ماهه گذشته را ندارد. از آن گذشته اعلام آمادگی وزیر خارجه امریکا به گفتگو با جمهوری اسلامی بود ــ با شرطی که برای آن گذاشته اند ــ که سبب فروکش کردن آتش آرزومندانی در اینجا و آنجا شد. با اینهمه نمی باید موضوع را پایان یافته انگاشت و از هشدار دادن ها کوتاه آمد. سازمان ها و شخصیت های سیاسی بویژه می باید در سخنان خود و بکار بردن اصطلاحات هشیار باشند که اکنون در مرحله جنگ بر سر اصطلاحات هستیم ــ تا زمانی که ملت سازان احساس کنند اوضاع جهانی به حالشان مساعد است. سخت ترین اعتراض به وزیر امور خارجه امریکا از سوی یک سازمان عضو ” کنگره ملل ایران “شد که با دیگر نمایندگان آن کنگره به واشینگتن رفته بود. (پس از آن کنفرانس نافرجام بود که یک مجله نظامی امریکا نقشه تازه ای از ایران تکه پاره پنج ملیتی سروران چاپ کرد.)
در گفتگو ها بر سر تمرکز زدائی و حقوق فرهنگی و اجنماعی اقوام (“حقوق ملی “ملت سازان، و “حقوق سیاسی اقوام” جایگزین سازان) ایده ها و راه حل ها بسیار و پراکنده بود، به اندازه ای که رسیدن به همرائی را دشوار می ساخت. در چنین آشفتگی همه سویه از اصطلاحات گرفته تا سیاست ها و هدف ها یک چاره بیشتر نمی ماند: ساختن بر واقعیات و مفاهیم پذیرفته شده بین المللی، بر واقعیات و مفاهیمی که از پسند و ناپسند های گروهی دور است و همه نظام حقوقی و سیاسی بین المللی بر آن استوار است ــ از سیصد و پنجاه سال پیش.
نخستین واقعیت، وجود ملتی تاریخی و کهن سال به نام ملت ایران است که جز با جنگ و به یاری نیروهای برتری که در اختیار هیچ گروه تجزیه طلبی نیست و نخواهد بود نمی توان آن را شکست. ده ها میلیون مردم، خود را ملت ایران می نامند و می خواهند همان بمانند و شش میلیارد و بیشتر دیگران نیز آنان را به همین نام می شناسند. سه هزار سال دستاورد و مبارزه ــ مبارزه بهر وسیله و بهر بها ــ پشت سر این ملت است و هیچ دروغپردازی و جعل تاریخی نمی تواند آثار آن سه هزار سال را پاک کند. حقوق بین الملل و سازمان ملل متحد که در بحث های چند ماهه گذشته پاک غایب بوده است، و نه به تصادف، پشت این ملت است و هیچ کدام را نمی توان نادیده گرفت.
دومین واقعیت، ترکیب متنوع قومی ملت ایران است ــ فرا آمد هجوم ها و مهاجرت های همان تاریخ سه هزار ساله ــ که با خود و در خود مشکلات و تنش هائی دارد و می باید بدانها پاسخ گفت. مردمان بیشماری که فارسی زبان تاریخی و فرهنگی شان است ولی زبان مادری شان نیست از دیرباز در این سرزمین بود و باش کرده اند. این مردمان حقوقی دارند که از واقعیت سومی برمی خیزد: از اعتبار اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های پیوست آن. دولت ها ممکن است با همه امضائی که پای این اسناد گذاشته اند اعتنائی به مفاد آنها نکنند ولی هیچ چاره جوئی جدی برای مشکل تمرکز زدائی و حقوق فرهنگی و اجتماعی نمی توان کرد مگر آنکه در چهارچوب اعلامیه جهانی و میثاق های آن باشد.
چهارمین واقعیت، خیر عمومی است. اگر نیروی ایرانیان امروز بجای دفاع از یگانگی و یکپارچگی ملی صرف پیکار با جمهوری اسلامی شود؛ و فردا بجای پاکشوئی قومی و جنگ داخلی با مداخلات خارجی، برای ساختن جامعه ای مدرن بکار افتد زندگی فرد فرد مردم ایران بهتر خواهد شد. همه ما در همه این سرزمین، قدرت بیمانندی در سرتاسر این منطقه هستیم. دریغ است که انرژی ملی ما در مرز کشی های خون آلود و جابجائی های اجباری دسته جمعی یا برای خنثی کردن نیرو هائی که به هیچ منطق و مصلحتی گردن نمی گذارند هدر رود. تجربه یوگوسلاوی و عراق و آنچه از نابسامانی و ناروائی در سرزمین های آرزوئی تجزیه طلبان در شمال و شمال باختری ایران می گذرد، پیش چشم ماست، و این واقعیت پنجمی است.
** *
اکنون در کجا می توان بهم رسید ــ البته اگر قصد بهم رسیدن باشد؟ واقعیاتی که اشاره شد برای رسیدن به یک همرایی اهمیت دارد ولی در سده بیست و یکم و شصت سالی پس از منشور ملل متحد و اعلامیه جهانی، زمینه ای بهتر از همان دو سند نمی توان نشان داد. اگر دو سوی بحث می خواهند در جائی که اختلاف بر نمی دارد بهم برسند بهتر است از آنجا آغاز کنند. نخستین سند به حقوق و تکلیف های ملت ها می پردازد و دومین به حقوق افراد و گروه ها. ما چه در تعریف ملت و قوم، و چه حقوق و جایگاه آنها و افراد جامعه بطور کلی، بیش از این دو سند نمی توانیم بگوئیم و اگر آنها را هم زیر پا بگذاریم معنایش این خواهد بود که جز به تحمیل خود نمی اندیشیم. منشور ملل متحد و اعلامیه جهانی و میثاق های آن متن هائی روشن و همه جا در دسترس است. در هیچ کدام این متن ها جای قوم با ملت عوض نشده است. به گروه های زبانی، قوم و اقلیت قومی گفته می شود، نه ملت و ملیت؛ و حق تعیین سرنوشت برای اقوام نمی شناسند. حقوق مدنی و فرهنگی اقوام و اقلیت های مذهبی و حقوق سیاسی برابر افراد ملت از جمله افراد متعلق به اقوام جای مهمی در این اسناد دارد ولی هیچ اشاره ای به حقوق سیاسی اقوام یا فدرالیسم نیست.
در منشور ملل متحد سخن از حقوق برابر دولت-ملت هاست. لوگزامبورگ چند صد هزار نفری و چین هزار و دویست میلیونی؛ و فرانسه یک زبانی غیر فدرال و سویس سه زبانی فدرال همه زیر عنوان دولت-ملت می آیند. “ملیت “های سویسی در آن سند نیامده است ولی حق اهل هر زبان به سخن گفتن و آموزش دیدن و انتشار دادن به زبان مادری تصریح شده است ــ همچنانکه حق مردم در هر جا به اداره امور خود از طریق مقامات انتخابی. منشور ملل متحد در بیش از یک جا بر حاکمیت ملی دولت ها به معنی غیر قابل تعرض بودن مرز های بین المللی تاکید ورزیده است.
افراد و گروه ها آزادند عقاید و آرزو های خود را داشته باشند؛ ولی اگر قرار نیست زور و خشونت، مناسبات آنها را انتظام دهد می باید به هنجار (نرم) های پذیرفته شده تن در دهند. سازمان های قومی و نویسندگانی که زمین و آسمان را بهم می بافند تا دعاوی خود را به کرسی بنشانند اگر حوصله خواندن تاریخ ندارنند دست کم اسناد بین المللی را بخوانند و آنگاه ببینند در سوی دیگر بحث آیا جز موافقت بر مفاد آن اسناد چیز دیگری می توان یافت؟ ما آن هنجار ها را می پذیریم و تا آنجا که به حقوق شهروندی با تاکید بر حقوق افراد متعلق به اقوام ــ همچنان که حقوق زنان و اقلیت های مذهبی ــ و تمرکز زدائی ارتباط می یابد هیچ مشکلی با هم نداریم. اما هر حرکتی بسوی درهم شکستن یگانگی ملی ایران و تجزیه ملت به اقوام دارای حقوق سیاسی، و ملیت های دارای حق تعیین سرنوشت، که نهایت آن حقوق سیاسی است، ناچار با واکنش های سزاوار چنان حرکت هائی روبرو خواهد شد. ایرانیان بسیار کم و کاستی ها دارند ولی دربرابر مداخلات بیگانه، و در دفاع از موجودیت ملی کوتاه نمی آیند.