تلاشهای ستودنی برای بر پا کردن جایگزینی برای جمهوری اسلامی بالاتر گرفته است ــ از کنگره و مجمع و نشست ــ تا جایی که بیم کمبود نام میرود. دستکم دو یا سه گروه در تدارک چنین گردهمائیها هستند و هیچ معلوم نیست به همینها پایان یابد. در همه موارد نیز تکیهبر نشاندن عناصر دگراندیش در کنار هم است که جای خوشنودی بیشتر دارد. سرانجام پس از یک ربع قرن، اصرار همگان به اینکه مخالفان رژیم بجای یکدیگر به جمهوری اسلامی بپردازند با چنین استقبالی روبرو شده است. در میدان تهی گذاشتهء دههها ناگهان چنان ازدحامی است که بازیگران احتمال دارد راه حرکت را بر یکدیگر ببندند. هر چه باشد ایرانیان در پیشی گرفتن بر یکدیگر، چه درحرکت و چه بیحرکتی کوتاه نمیآیند.
اکنون از هیچکس نمیتوان انتظار داشت که با در شرایطی که دماغها «بوی تغییر ز اوضاع جهان» میشنوند در بیحرکتی بماند؛ اما شاید چند یادآوری بد نباشد، بهویژه هنگامیکه آرزوها برای کسانی تا امیدواری و امیدها تا قطعیت بالا میرود. پیش از همه درباره سرعتبالا گرفتن انتظارات میباید هشدار داد. در فضاهای هیجانی مانند این روزها از امیدواری واقعگرا تا آرزو پروری wishful thinking را میتوان بهتندی طی کرد. در این تردید نیست که شرایط روانشناسی و سیاسی برای افزایش همکاری دگراندیشان و برقراری ارتباط میان مبارزان درون و بیرون، بیش از گذشته است. حکومت اسلامی زمام خود را به افرادی سپرده است که دیوانهوار و پشت داده به چاه جمکران به شکستناپذیری خود اطمینان دارند و درگیری نظامی با امریکا را به سود خود دانسته روزبهروز اجتنابناپذیرتر میسازند. بحران پیوسته نزدیکتر میشود و همه گونه افراد با همه گونه انگیزهها خود را آماده رویارویی یا بهرهبرداری از احتمالات میکنند.
احتمالات هست و چهبسا در بحرانی که در پیش است بتوان نقشی در کاستن از آسیبهایی که در انتظار میهن ماست بر عهده گرفت. منتها نمیباید پنداشت که هر گردهمائی بتواند بهاندازه انتظاراتی که از آن دارند برسد و هر گروه متنوعی که درجایی گرد آمد و منشوری نوشت جایگزین یا آلترناتیو جمهوری اسلامی خواهد شد. داوطلبان شرکت در چنین گردهمائیها بهاندازهای زیادند ــ تا تأمین هزینه سفر و هتل اجازه دهد ــ که شمارهها هیچ معنی خاصی ندارد؛ اما سختگیری در کیفیت شرکتکنندگان نیز نشانی بر کامیابی نیست. آیا میتوان حضور چند ده یا چند صد تن را درجایی جایگزین رژیم بشمار آورد و کمتر یا بیشتر از آن را در جای دیگر بیاثر خواند؟ در آنچه به بیانیهها یا منشورهای این گروهبندیها مربوط میشود باز نمیتوان تفاوتهای میان آنها را دارای نقشی تعیینکننده دانست. (هرچند در مسئله یکپارچگی ایران بهعنوان یک کشور و یک ملت مسئله اهمیتی حیاتی مییابد و میتواند شخصیتها و گروههایی را بهکلی بیاعتبار سازد.) در هردو مورد، چه ترکیب افراد و چه منشورها، بیشترینهای که میتوان گفت برتری یکی بر دیگری است ولی این برتری چنانکه اشاره شد تعیینکننده نیست.
بهآسانی میتوان پذیرفت که نه زودتر و دیرتر بودن، نه ترکیب افراد و نه محتوای منشورهای کنگرهها و مجمعها و نشستهایی که در پیش است هیچیک را جایگزین رژیم نمیکند ــ ادعا یا انتظار دست در کارانش هرچه باشد. آنها برگزار خواهند شد و «پانزده دقیقه» ضربالمثلی خود را در زیر نورافکن تبلیغات خواهند داشت و بعد در گیرودار کارهای اجرائی و برخوردهای افراد و ناسازگاریها و سستیهای ناگزیر به روزمرگی خواهند افتاد، اگر اصلاً بپایند. از میان این ترتیبات برای همکاری نیروهای سیاسی دگراندیش، جنبش رفراندم از همه قدیمیتر و با پشتیبانی بسیار گستردهتر بهویژه در ایران که گمان نمیرود جنبش دیگری به پایش برسد و با پیام روشن و یک ساختار اجرائی است. ولی دست در کاران آن نیز خود را جایگزین رژیم نمیدانند و اگر بتوانند مبارزه برای فراهم کردن شرایط برگزاری انتخابات آزاد مجلس مؤسسان و همهپرسی قانون اساسی دمکراسی لیبرال آینده را مؤثرتر سازند و جنبش را زنده نگهدارند خرسند خواهند بود. جنبش رفراندم در بهترین صورت خود زمینه همرائی و احتمالاً همکاری نیروهایی است که آینده ایران بی شرکت آنان نمیباید ساخته شود.
جایگزین جمهوری اسلامی را با دادن القاب و عناوین به خود و گردآوردن کسانی در یکجا، آنهم با تلاش و اصرارهایی که معمول است نمیتوان ساخت. چنان جایگزینی را برجستهترین نیروهای پشتیبان دمکراسی و حقوق بشر و یکپارچگی ملت و سرزمین ایران بهویژه در درون میتوانند بسازند. آن نیروها هنوز نیاز به روبرو شدن با جهان سراسر متفاوت امروز و فاصله گرفتن از دیروز خوددارند. آنها میباید بر پایه برابر و هر یک با درک ضرورت وجود و بهروزی دیگری چه برای سلامت سیاسی آینده ایران و چه سلامت خودشان به هم نزدیک شوند.
تغییر موضع چند تن در اینجاوآنجا بس نیست. ما نیاز به یک مهاجرت جمعی دوم داریم؛ این بار از جهانهای آشنایمان، از چهار دهه گذشتهای که رویارویی و آشتیناپذیری را صفت اصلی سیاست ایران گردانید. جایگزین از پائین و اساساً از ایران و به دنبال آن مهاجرت که نخستین نشانههایش در فراخوان رفراندم آشکار شد، خواهد جوشید.
زحمات کسانی را که در ترتیب دادن گردهمائیها میکوشند و از وقت و پول خود مایه میگذارند میباید قدر شناخت. ولی اگر میپندارند که حاضران در چنین گردهمائیها در آنجا که دیگران نتوانستند یا اصلاً ادعایش را نکردند کامیاب خواهند شد، جز چند ماهی دلخوشی نخواهند داشت. شرکت نجستن کسان در گردهمائیهایی که در پیش است از بیعلاقگی یا دشمنی نیست. هواداران جنبش رفراندم بهویژه از هر حرکتی که به صورتی بر پیام فراخوان رفراندم تأکید کند شادمان میشوند ولی میباید به آنها حق داد که در نگهداری جنبشی که اینهمه انرژی در آن رفته است و چنین دورنمای روشنی در پیش دارد سختگیر باشند.