زمانی بود تا همین نزدیکیها که همرای شدن افرادی از گرایشهای گوناگون به تصور نمیگنجید. اکنون در چرخشی که ناگهانی مینماید، ولی مانند همه امور ناگهانی تهیههای فراوان در آن رفته است، از هر جا فراخوان است که همه باهم گرد آیند و همکاری کنند. حتا «پاریا»های بهحق سیاست و جامعه ایران، مجاهدین خلق، نیز بهعنوان بخشی از یک گروهبندی بزرگ پیشنهاد میشوند. منطق فراخوان رخنه ناپذیر مینماید: ما همه یک دشمنداریم و تا آنوقت جای پیش کشیدن اختلافات نیست. نیکخواهانی برای آنکه قوت بیشتری به فراخوان خود بدهند توافق بر چند اصل کلی، مانند دمکراسی و حقوق بشر را هم زمینه مثبت، بهاصطلاح ایجابی، چنان همکاری پیشنهاد میکنند.
پیش کشیدن موانعی که بر سر چنین ترتیباتی هست بهاندازه کافی شخص را منفیباف و اشکالتراش جلوه میدهد. اکنون اگر کسانی نهتنها آن موانع را بشناسند بلکه لازم بدانند دربارهشان چه میتوان گفت؟ ولی در وضعی که ایران است و باتجربهای که خود ما کردهایم و درجاهایی مانند عراق میبینیم، همهچیز بستگی به این دارد که از کجا آغاز کنیم. این تجربهها به ما میآموزد که همیشه بدتری هست و پیش از پایان دادن به یک موقعیت بد میباید آنچه بتوان برای بدتر نشدنش انجام داد؛ از همه مهمتر دوری جستن از عناصری است که نشان دادهاند در هیچ طرح سالمی نمیگنجند. به زبان دیگر اولویت ما دشمنی با جمهوری اسلامی نیست؛ ساختن جامعه و نظامی است که از خشونت و استبداد و واپسماندگی آزاد باشد. از میان برداشتن رژیم بدین ترتیب شرط اولویت است نه خود اولویت.
جمهوری اسلامی دشمن بزرگ ایران است ولی همه نیروهای واپسماندگی و استبداد، به درجات و در زمانهای گوناگون دشمنان ایراناند، هرچند بدترین مبارزه را نیز با جمهوری اسلامی بکنند. نبرد ما با افراد و نامها نیست، باروحیهها و طرز تفکرهاست، در جمهوری اسلامی و بیرون از آن. نمیتوان به نام رهانیدن ایران از چنگال حزباللهی و بسیجی با مجاهدی که روی حزباللهی و بسیجی را از هماکنون سفید کرده است، یا با سازمانهای قومی که در پایان راه به تجزیه ایران میاندیشند دست همکاری داد؛ و نمیتوان از استبداد آخوندی به استبدادهای راست و چپ دیگر پناه برد. مصلحتگرائی صرف برای کارزاری که درگیر آنیم بس نیست زیرا ما برای درانداختن طرح نوی پیکار میکنیم و در چنان طرحی اداره جامعه با موهبت الهی یا از درون مسجد و خانقاه یا به نام پرولتاریا جایی ندارد. نمایندگان چنان روحیهها و طرز تفکرهایی حقدارند مبارزه خود را بکنند ولی میباید دنبال رسیدن به همرائی consensus و سپس همکاری با افراد و گروههایی بود که از خود توانائی دگرگونی و اصلاح نشان دادهاند و درنتیجه میتوانند کمترینه اعتمادی برانگیزند.
«همه باهم» شعاری است که بجای «یا من یا دیگری» عنوان میشود که تاکنون با ما بوده است. چنین شعاری در ظاهر آزادمنشانهترین و آسانترین مینماید ولی در عمل به مشکل اعتماد برمیخورد و یا اصلاً بهجایی نمیرسد و یا اگر بهجایی هم رسید نامرادی و پشیمانی از آن میزاید. ما هر چه بگوییم، گروههایی با یکدیگر همکاری نخواهند کرد زیرا تجربهشان باهم چنین اجازهای نمیدهد. در روابط انسانی عمده اعتماد است و اعتماد تنها با ردیف کردن عبارات به دست نمیآید و میباید در عمل ثابت شود. شعار درستتر و دمکراتیکتر، «هم من هم دیگری» است که جا را برای همکاری در عین گزینش باز میگذارد: همکاری کسانی که نهتنها در اصول میتوانند همرای شوند ــ با حفظ مواضع خودشان ــ بلکه به کمترینه اعتماد در میان خود رسیدهاند.
این مرحله تازه مبارزه ماست. اگر پیشروترین عناصر مخالف جمهوری اسلامی به چنین همکاری برسند نهتنها پیکار با رژیم به سامانی خواهد رسید بلکه سلامت آینده سیاست ایران نیز به مقدار زیاد حاصل خواهد شد. همکاری برای اصلاح نظام سیاسی و جامعهای که مسئله اصلیاش بی اصولی و فرصتطلبی و سستعنصری و ناآگاهی است بهمراتب بر مسابقه برای سرهم کردن شوراهای رهبری و گردآوردن هر که در دسترس بود تفاوت دارد. از مبارزان جدی نمیتوان انتظار داشت حتی به نام جنگیدن با رژیم اسلامی در کنار کسانی قرار گیرند که هیچوجه اشتراکی با آنان ندارند و در فردای پیروزی (که با افرادی همه دنبال پیش انداختن خود و روحیههایی آماده تن دردادن به هرچه برای سود شخصی، هیچ احتمالش نیست) باید به جنگ آنها برخیزند. فردای ایران را میباید با همرائی و رقابت، ساخت نه نبرد مرگ و زندگی بر سر غنائم، یا برنامههای سیاسی که عملاً هیچ اشتراکی جز مخالفت با حکومت کنونی ندارند.
هر چه هم در سودمندی اتحاد و ائتلاف بگویند چارهای بهتر از رسیدن به یک همرائی میان مهمترین نمایندگان راست و چپ ترقیخواه ایران (که اکنون دمکراسی را نیز کشف میکنند) نیست. فاجعه جمهوری اسلامی را شکاف پرنشدنی چپ و راست ترقیخواه فرا آورد. حسینیه و مهدیه پسازآنکه نیروهای تجدد یکدیگر را فرسودند به قدرت رسیدند. فدا شدن تجدد در کشاکش قدرت، ضعف عمده دو نسل جامعه سیاسی ایران بوده است که از کموکاستیهای اخلاقی و فرهنگی که اشاره شد برمیخاست. امروز گشادهترین ذهنها این را درمییابند و جامعه ایران و جامعه بینالمللی به صد زبان چنان همرائی را طلب میکند. سود شخصی و گروهی روشنرایانه enlightened نیروهای مدرنیته، نیروهای آزادی و ترقی، نیز در همرائی برای مبارزه رهایی و بازسازی ایران است. (سود شخصی روشنرایانه به معنی توانائی دیدن بیش از نوک بینی است.) مشکل آن است که چنان سود شخصی و گروهی در این بافتار context دست بالا را ندارد. در سیاست نیز که پس از جنگ بزرگترین مجاهده بشری است مردمان میتوانند بهآسانی از سود شخصی روشنرایانه خود بگذرند.