جمهوری اسلامی از آن دیکتاتوریهاست که انتخابات در آن معنائی دارد. بیشتر رژیمهای دیکتاتوری ــ چه رسد به یک رژیم شبه توتالیتر که جمهوری اسلامی است ــ مشکل انتخاباتی خود را حل کردهاند. هرچند سال، بیهیچ نیازی به پردهپوشی، صندوقها را تا صد در صد رأیهای موافق پر میکنند و نه از مردمی که میترسند و دیگر اهمیت نیز نمیدهند، و نه از افکار عمومی جهانی که عادت کرده است، هیچ پرواری ندارند. جمهوری اسلامی هم تا ۱۹۹۷/۱۳۷۶ از همین آسودگی انتخاباتی برخوردار بود. در آن سال رئیسجمهوری که هر چه کرد نتوانست با تغییر قانون اساسی برای سومین بار پیاپی در انتخابات ساختگی شرکت کند اشتباه پرهزینهای کرد. او برای مشروعیت بخشیدن به رژیم پس از رسوایی میکونوس، و برای جلوگیری از به قدرت رسیدن رقیبان به رأیدهندگان اطمینان داد که انتخابات آزاد خواهد بود. رأیدهندگان فرصت را از دست ندادند و در هجومی بسیار بیش از انتظار و تمایل خود آن سردار بسازوبفروشی، کاندیدایی را انتخاب کردند که آشکارا دلخواه ولایتفقیه نبود. شمار رأیدهندگان (۲۷ میلیون) و اکثریتی از آنان که به خاتمی رأی دادند (۲۲ میلیون) منظره سیاسی را تغییر داد. اینکه او با آن اکثریت که چهار سال بعد نیز باز او را به کاخ ریاست جمهوری فرستاد چه کرد یکی از صفحات شرمآور تاریخ این جمهوری است. آنچه به این گفتار ارتباط دارد نقش انتخابات در سیاست ایران است که با آن انتخابات معنی یافت. شرکت کردن یا نکردن مردم و شمار آرائی که به برندگان از رئیسجمهوری تا نماینده مجلس و عضو انجمن ده در سه انتخابات بعدی داده شد رژیم را به صورتی در حلقه خود گرفت. فراوانی رأیدهندگان بهحساب محبوبیت رژیم گذاشته شد و خود رهبر بارها آن را به رخ کشید، امری که بر سادهانگاران در میان مخالفان گران میآمد.
از انتخابات انجمنهای شهر و روستا و سپس مجلس، معنای دیگر انتخابات آشکار شد که سران رژیم پیشبینی نکرده بودند. مردم دیگر رأی ندادند و محبوبیت ادعائی بر بادرفت. وضع بهصورت پیشین و انتخابات بی مشارکت عمومی بازگشت ولی این بار هر انتخابات با خود حکم تازهای بر نامشروع بودن رژیم میآورد. اکنون با پیش آمدن انتخابات ریاست جمهوری، بار دیگر معمای رژیم حاد شده است. مانند سال ۱۹۹۷/۱۳۷۶ سران جمهوری اسلامی زیر فشار خارج، این بار بسیار خطرناکتر، افتادهاند. بحران اتمی و گفتگوهای تغییر رژیم، نیاز جمهوری اسلامی را به یک انتخابات آبرومند افزونتر کرده است. کاندیداهای چندی با نوید برطرف کردن مشکلات به میدان آمدهاند. رئیس مجمع تشخیص مصلحت باقدرت و ثروت بیکرانش جدیترین آنهاست. او گروهی از روزنامهنگاران و روشنفکران را در درون و بیرون به خدمت گرفته است که با ترساندن و امید دادن میکوشند مخالفان را از تحریم بازدارند و مردم را ازجمله در بیرون که چشمگیرتر است به رأی دادن برانگیزند. یکی بانگ به هشدار برمیدارد که امریکا به ایران حمله خواهد کرد و ایران عراق خواهد شد؛ دیگری اطمینان میدهد که جمهوری اسلامی جایگزینی ندارد، و مخالفان هیچاند و مردم رها کردهاند و از هر تغییری هراساناند؛ سومی از تجزیه و هرجومرج میترساند؛ چهارمی استدلال میکند که پشتیبانی امریکا از دمکراسی در ایران نامربوط است زیرا ایران آلمان یا ژاپن نیست بلکه به هائیتی همانند است؛ آخری اندرز میدهد که نیروهای مخالف بهاندازه امکانات خود بخواهند که ازنظر او چیزی نیست؛ و این نتیجه نهچندان پوشیده را میگیرد که همان دنبالهروی از نهضت آزادی و جبهه مشارکت بهتر خواهد بود، تا نوبت پشتیبانی از رفسنجانی برسد.
همه این کسان در پایان به یکجا میرسند: انتخابات. چاره در خود رژیم است و در پیروزی رفسنجانی با مشارکت عمومی در انتخابات تا آمریکائیان متقاعد شوند که رژیم اسلامی ماندنی است و باید باکسی چون او کنار آیند. مشکل این کسان در آن است که امروز در جمهوری اسلامی بیآبروتر از قهرمان آنان نمیتوان یافت. در پیشینه او که سرتاسر سیاهکاریهای این جمهوری را میپوشاند به قول فردوسی تبهکاری از تباهی، و فریبکاری از بیلیاقتی گردنافراخته است. این کاندیدایی است که نمیتواند یک میتینگ انتخاباتی آبرومند داشته باشد و بی بیم دستگیری به کشورهای آزاد سفر کند. حضورش هر گردهمائی مردمی را به هم میزند. در انتخابات مجلس پیشین با همه تقلبها تنها توانست آخرین نفر از سی نماینده تهران بشود؛ و حتی بهعنوان طرف مذاکره، بدترین کسی است که جمهوری اسلامی میتواند به آمریکائیان با تنفری که از او دارند عرضه کند. توانائیاش در گسستن تارعنکبوت مافیائی خفهکنندهای که او خود در هشت سال ریاست جمهوری برگرد دستگاه حکومتی کشید بهاندازه هر رئیسجمهوری دیگری خواهد بود. او آنچه توانسته برای اداره ناپذیر کردن حکومت آخوندی و ناممکن گرداندن دگرگونی اساسی انجام داده است. او حتی نمیگوید که رفسنجانی بیست روز پیش نیست.
بدترین استراتژی برای نیروهای مخالف جدی و نه سیاستبازان، درآوردن انتخابات از معنای منفی است که در جمهوری اسلامی یافته است. مردم همین با رأی ندادن میتوانند رژیم را بیاعتبار و بیثبات کنند. جمهوری اسلامی خود را به تنگنای بدی انداخته است و رأیدهندگان فرصت یگانهای دارند که سردار غارتگری و آدمکشی زنجیرهای را یکبار دیگر تحقیر کنند، و رژیم را هر چه بیشتر از هر ادعای نمایندگی مردم ایران بیبهره سازند. انتخابات در جمهوری اسلامی دیگر جز به کار تحریم نمیآید. اکنون زمان همهپرسی و قانون اساسی پسازاین رژیم است. مسئله این نیست که چگونه جمهوری اسلامی بهتری داشته باشند، در این است که چه نظام سیاسی و حکومتی برای ایران بهتر خواهد بود و چگونه میباید به آن رسید؟