جمهوری‌اسلامی و بحران افغانستان

‏‏‎ ‎عملیات نظامی در افغانستان همه کشورهای اسلامی را به درجات در وضع دشواری قرار داده است.‏‎ ‎اسلام دین یگانگی نیست، هیچگاه نبوده است. ولی در مسلمانان بیشمار هنوز یک ته مانده روحیه عشیره‌أی، روحیه‌أی که میان افراد گوناگون تا سرحد دشمنی، رشته ناپیدای باریکی می‌کشد، هست. عشیره‌‏أی در اینجا به تصادف نیامده است. در مرحله توسعه‌أی که جا معه‌های مسلمان هستند، بستگیهای ‏پیشامدرن هنوز عاملی بشمار می‌رود که از چشم سیاستگران دور نمی‌ماند. بمب خوردن مسلمان، ‏اگرچه طالبان غیر انسانی باشد، بدست ائتلاف پیشرفته‌ترین کشورهای جهان، اگرچه برای آزاد کردن ‏مردم افغانستان و ویران کردن پایگاه تروریستهای ١١ سپتامبر باشد، بخودی خود می‌تواند چنان ‏مسلمانانی را در کنار طالبان قرار دهد.‏

‏‏‎ ‎عملیات نظامی در افغانستان همه کشورهای اسلامی را به درجات در وضع دشواری قرار داده است.‏‎ ‎اسلام دین یگانگی نیست، هیچگاه نبوده است. ولی در مسلمانان بیشمار هنوز یک ته مانده روحیه عشیره‌أی، روحیه‌أی که میان افراد گوناگون تا سرحد دشمنی، رشته ناپیدای باریکی می‌کشد، هست. عشیره‌‏أی در اینجا به تصادف نیامده است. در مرحله توسعه‌أی که جا معه‌های مسلمان هستند، بستگیهای ‏پیشامدرن هنوز عاملی بشمار می‌رود که از چشم سیاستگران دور نمی‌ماند. بمب خوردن مسلمان، ‏اگرچه طالبان غیر انسانی باشد، بدست ائتلاف پیشرفته‌ترین کشورهای جهان، اگرچه برای آزاد کردن ‏مردم افغانستان و ویران کردن پایگاه تروریستهای ١١ سپتامبر باشد، بخودی خود می‌تواند چنان ‏مسلمانانی را در کنار طالبان قرار دهد.

‎ ‎این حقیقت که طالبان هر روز اسباب مرگ هزاران افغانی را فراهم می‌آوردند که اگر قانون شریعت ‏بدست “دانشاموختگان” مدارس دینی اجرا نمی‌شد زنده می‌ماندند؛ و این حقیقت که مردم افغانستان ‏آشکارا توانائی رهانیدن خود یا حکومت بر خود را از دست داده‌اند اصلا بدیده نمی‌آید. کسی در غم مردم ‏افغانستان نیست، چنانکه در این سالهای سیاه پس از “آزادی” نبوده است. همبستگی اسلامی، همراه با ‏کینه ژرف به تمدنی که زندگی‌شان بدان بسته است، کفه احساسی را به سود طالبان سنگین می‌کند.‏ ‎ ‎

‏ “رفتار درست سیاسی” طرفداری از طالبان است، اگرچه زیر بهانه‌های بشردوستانه می‌گویند با ‏طالبان نجنگید، گفتگو کنید؛ گفتگوی گران، می‌گویند امریکا به آنان دلائل دست داشتن بن لادن در ‏فاجعه ‏١١‏ سپتامبر را نشان نداده است. گذشته از ناممکن بودن این کار در شرایط بازجوئیها و بررسیهای ‏پنهانی، آیا هیچ دلیلی می‌تواند چنین کسانی را متقاعد کند، یا نظرشان را تغییر دهد؟

‎ ‎در جمهوری‌اسلامی دشواری از جای دیگر است. توده ایرانیان بر خلاف دیگر کشورهای اسلامی هیچ ‏پیوند ویژه اسلامی با رژیم یا سرزمینی ندارد. افکار عمومی ایرانیان فشاری در جهت پشتیبانی از طالبان ‏زیر پوشش دلسوزی به مردم افغانستان بر حکومت وارد نمی‌کند. در واقع اگر جمهوری‌اسلامی کمترین ‏پروای افکار عمومی را می‌داشت که آشکارا غربگراست، به ائتلاف ضد طالبان پیوسته بود. برای ‏گروه‌های مختلفی که در رژیم آخوندی در مبارزه قدرتند، ‏١١‏ سپتامبر دریچه‌أی بر فرصتها و مخاطرات ‏بسیار گشوده است: آسوده شدن از حکومت همسایه‌أی که در وحشیگری خود رژیم ولایت‌فقیه را از ‏رنگ و رونق انداخته است؛ داشتن همسایه‌أی سازگارتر با ثبات منطقه‌أی و همکاریهای سودمند، ‏نگهداری پیوندهای فرهنگی پردامنه ایران و افغانستان، بازگرداندن صدها هزار آواره افغانی به خانه و ‏زندگی‌شان. پیچیده‌تر از همه، امکانات مقاومت ناپذیری که برای تحول مناسبات امریکا و جمهوری‌‏اسلامی پیش آمده است.‏

‎ ‎امریکائیان از دوره کلینتون، که هرچه می‌گذرد میان تهی و نمایشی بودن سیاست خارجی و امنیت ملی‌‏اش هویدا‌تر می‌شود، سخت در پی اغوای رژیم اسلامی بوده‌اند. نفت و گاز و میل به دسترسی به بازار ‏ایران یک عامل بوده است ( شرکتهای امریکائی با ناخرسندی روزافزون، نظاره‌گر «می‌« خوردن حریفان ‏اروپائی و ژاپنی‌اند ) بریدن رابطه آخوندها با تروریسم لبنانی و فلسطینی یک عامل دیگر. جنگ در ‏افغانستان و پیکار ریشه‌کنی تروریسم بین‌المللی تکان بزرگی به این فرایند داده است. بسیار قابل فهم است ‏که امریکائیان بخواهند میدان نبرد ضد تروریستی را هرچه تنگتر و صلح در خاورمیانه را آسانتر کنند ‏ایران کشور مهمی است، حکومتش هرچه باشد.‏

‎* * *‎

‏ رابطه با امریکا در نوشته‌ای به شیشه عمر رژیم ماننده شد. بر درستی این استعاره فولکلوریک بهتر از ‏تایید خود خامنه‌أی نمی‌توان آورد. او برقراری رابطه با امریکا را پایان جمهوری‌اسلامی خوانده است و ‏در پارانویایش تا آنجا رفته است که هواداران تجدید رابطه را سزاوار مرگ می‌شمارد. با آنکه او در عین ‏حال دارد نقش مقابل خاتمی را بازی می‌کند ـ دو چهره همیشگی ژانوس ـ در حکومت اسلامی کسانی ‏مانند مصلحت دان رژیم و قهرمان پیشین ایران گیت، هستند که برقراری رابطه را بدرستی، پایان ‏موازنه کنونی نیروها در حکومت و ضربتی کاری بر جناح خود می‌دانند. نگرانی این جناح و خامنه‌أی ‏را در راس آن خوب می‌توان دریافت. با وضعی که امریکا در ایران دارد سفارت آن کشور بزودی مرکز ‏بندوبستهای سیاسی و عامل مهمی در سیاستهای داخلی ایران خواهد شد حضور امریکائیان، پایه‌های ‏فرسوده رژیم را سست‌تر خواهد کرد ـ البته برقراری رابطه بی‌قید و شرط و از سر شتابزدگی که عوامل ‏شرکتهای نفتی و ماموران امریکائی-ایرانی روابط عمومی خاتمی در امریکا دنبال می‌کنند دست کم در ‏کوتاه مدت در حکم ریسمان نجاتی بسوی یک حکومت رو به زوال است. این ملاحظات در موضعگیری ‏رژیم در افغانستان از عناصر عمده شده است. ‏

‎ ‎از سوئی منافع استراتژیک آن در افغانستان با امریکا همخوانی‌هائی دارد. کوتاه شدن دست طالبان و ‏محدود شدن نفوذ پاکستان، که یکی از پیامدهای جنگ کنونی است، به سود حکومت ایران است. ‏سرکوبگری پشتونهای طالبانی که گاه تا قوم کشی ( ژنوسید ) اقوام هزاره و تاجیک و ازبک رسیده است و ‏ممنوعیت زبان دری در حکومت طالبانی نمی‌تواند حتا در محافل آخوندی پذیرفته شود. حکومت آینده ‏افغانستان هرچه باشد، متحد پاکستان در دشمنی با جمهوری‌اسلامی نخواهد بود. از سوی دیگر این ‏همخوانی منافع اگر به تماس‌های روزافزون دو کشور شتاباهنگی ‏ ‎‏ بدهد که از دست بدر رود ‏در مبارزه قدرت اثر خواهد کرد. مصالح ایران، همکاریهای بیشتری را می‌طلبد، مصالح رژیم رفتار ‏دو پهلوی کنونی را.‏

‎ ‎در سوی امریکا نشانه‌های شتابزدگی در جلب همکاری جمهوری‌اسلامی بویژه در نخستین هفته‌های ‏پس از ‏١١‏ سپتامبر، فراوان بوده است. امریکائیان اگر با دیوار کارشکنی حزب‌الله روبرو نمی‌شدند آماده ‏دادن امتیازاتی می‌بودند. دیدار وزیر خارجه انگلستان از تهران، از بی‌شکیبی‌شان کاست . “استرا” ‏امتیازی در گفتگوهایش نداد، ولی امریکائیان را مطمئن کرد که سودی در دادن امتیازات مهم نخواهد بود‏‏. آخوندها آنقدر خواهند خواست که امریکا نتواند. با اینهمه ایران بار دیگر در نقشه سیاست خارجی امریکا ‏نمایان گردید.‏

‎ ‎نخستین ارزیابیها از اهمیت ایران در جنگ با طالبان زود تصحیح شد. قلمرو ایران برای عملیات در ‏افغانستان اهمیت داشت ولی حیاتی نبود. امریکائیان سرپلهای روز افزون برای نیروهای هوائی و زمینی ‏خود بدست آوردند. حتا آمادگی جمهوری‌اسلامی به جستجو و نجات خلبانان امریکائی در خاک ایران که ‏به شتاب برای دلجوئی از امریکا اعلام شد ارزش عملی نداشت. تنها پیشنهاد ارزنده جمهوری‌اسلامی ‏گشودن بندرها و راه ایران به افغانستان است برای رساندن کمکهای انسانی. از آن گذشته آنچه می‌ماند ‏نقش ایران در حکومت آینده افغانستان است. جمهوری‌اسلامی در افغانستان دو برگ برای بازی کردن ‏دارد: هزاره‌ها که نوزده درصد از جمعیت افغانستان و دری زبان و شیعی مذهب‌اند و تاجیکها و ‏‏”فارسیان” که نزدیک یک سوم افغانهایند و ائتلاف شمال از آنها و ازبکان و هزاره‌ها پدید آمده است.‏

‎ ‎از اینان هزاره‌ها به پیروی جمهوری‌اسلامی، بیشتر نگرنده جنگ بوده‌اند تا بازیگر؛ و ائتلاف شمال، ‏که بیشتر در جبهه هرات از ، کمکهای اندک رژیم برخوردار می‌شد درعین نگهداری پیوندهایش با ایران، ‏سرنوشت خود را به امریکا گره زده است. با چنین برگهائی جمهوری‌اسلامی می‌باید با هماوردانی مانند ‏پاکستان ( در نقش پشتیبان پشتو زبانان ) و ازبکستان رقابت کند. گلبدین حکمتیار و “حزب” بنیادگرای ‏اسلامیش با آنکه از طالبان نیز منفورتر است چندگاهی از امیدهای رژیم بود ولی او زود خود را از بازی ‏بیرون برد و جانب طالبان را گرفت. کارشکنی جمهوری‌اسلامی در فراخواندن یک کُنگره سران سیاسی ‏و عشایری افغانستان به کوشش پادشاه پیشین افغانستان تاکنون بی‌اثر نبوده است زیرا زمینه‌اش نیست ‏ولی با یکسره شدن جنگ احتمالا چاره‌أی بهتر از آن نخواهد بود و دست رژیم اسلامی ضعیف‌تر خواهد ‏شد.‏

‎ ‎اینهمه به مناسبات ایران و امریکا پویائیی می‌دهد که نیرومندتر از پاره‌أی ملاحظات سیاست داخلی ‏است. اگر جمهوری‌اسلامی بخواهد نیز نمی‌تواند خود را از افعانستان کنار بکشد و افغانستان از نظر ‏عملی تا مدتها بیشتر به معنی امریکاست. در بیست ساله گذشته شوربختی افغانستان به ایران سرریز کرده ‏است و اگر افغانان از همزیستی ناتوان باشند همچنان خواهد کرد. امریکائیان نیز هرچه درباره جمهوری‌‏اسلامی بیندیشند نمی‌توانند آن را از فرایند بازسازی افغانستان کنار بزنند. نیروهای مخالف رژیم اسلامی ‏ناگزیرند این روند اجتناب‌ناپذیر را در نظر بگیرند و استراتژی خود را با آن سازگار کنند. پیش از ‏هر چیز می‌باید از حساسیت در برابر تغییرات درجه گرما و سرمای روابط امریکا و جمهوری‌اسلامی ‏کاست.‏

‏ ‏‎* * * ‎

‎ ‎دو مانع اصلی نزدیک شدن امریکا به جمهوری‌اسلامی، تروریسم و سلاحهای کشتارجمعی است که هر ‏دو در استراتژی رژیم جای برجسته‌أی دارند. در رویاروئی با امریکا که برخلاف تصور اصحاب خواب‌‏آلود توطئه، کانون سیاست خارجی جمهوری‌اسلامی است، تروریسم سلاحی بوده است که حزب‌الله ‏امیدوار است آن را بویژه با سلاحهای هسته‌أی تکمیل کند. حکومت اسلامی با اقتصاد ویران و نیروهای ‏مسلح ایران یارای ترکیه را هم ندارد و حتا در کشاکش با طالبان دست پائینتر را یافت. تروریسم در لبنان ‏و فلسطین به رژیم درجه‌أی از نفوذ بخشیده است و با کوشش پیگیر در ساختن دومین بمب اسلامی می‌خواهد بهتر با آنچه محاصره از سوی امریکا می‌نامد مقابله کند.‏

‎ ‎دورنمای جمهوری‌اسلامی مسلح به بمب اتمی، کابوسی است که امریکائیان آن را کم ندارند؛ و گزند ‏تروریسم رژیم را بیش از آن دیده‌اند که دیگر ـ در این جهان پس از طالبان و بن لادن ـ آماده تحملش باشند. بن لادن و طالبان تا این لحظه، هنوز هستند ولی زمانشان بسرآمده است. دولتهای نابکار ‏ ‏ ‏از گونه جمهوری‌اسلامی بهتر است حالت روحی و فضای تازه جهان باختری را دست کم نگیرند. ‏ائتلافی که امریکائیان برضد تروریسم بین‌المللی ساخته‌اند و جنگی که در افعانستان درانداخته‌اند یک ‏چرخشگاه دیپلماتیک و استراتژیک پردامنه است. اینکه ‏١١‏ سپتامبر جهان را دگرگون کرد سخن‌سرائی ( ‏رتوریک ) نیست. نگرش به امور جهانی، در جاهائی که بشمار می‌آید، دیگر شده است. بجای ‏آسانگیری و دید کوتاه مدت پیشین، اراده‌أی برای ایستادگی و پافشاری و فرارفتن از منافع آنی پدیدآمده ‏است. بهمان اندازه اهمیت، اعتماد تازه‌أی است که به توانمندی تمدن باختری در دفاع از خود و ضربه ‏متقابل در یکی از دشوارترین رزمگاه‌های جهان پیدا شده است.‏

‎ ‎‏( افغانستان گویا کشوری است که از زمان اسکندر هیچ ارتشی آن را نگشوده است ـ مگر ساسانیان و ‏اعراب و غزان و سلجوقیان و مغولان و صفویان و سرانجام نادر . تاریخدانان و استراتژهای آماتوری که ‏کلیشه‌های روزنامه‌های ناآگاه را به نفوذناپذیر بودن دفاع طالبان بر پایه آن “پیشینه تاریخی” تکرار می‌‏کردند تکنولوژی نظامی امروزی و مقاومت مسلح درونی بر ضد طالبان و بیزاری اکثریت افغانان را از ‏وحشیان نادان طالبانی ـ وحشیگری و نادانی چنانکه مولوی می‌گفت از یکجا می‌آیند ـ در شمار نمی‌‏آوردند . این تکنولوژیی است که زمستان سخت را در دل کوه‌های نفوذناپذیر افغانستان متحد خود می‌‏شمارد ؛ زیرا هواپیمای بی‌خلبانی که از فراز ابرها گرمای تنهای پناه جسته در بُن غارها را ثبت کرده ‏است می‌‌تواند موشک خود را از دهانه غار به درون بفرستد. ‏

‎ ‎‏( جنگ در افغانستان صورتهای سوررئال به خود گرفت. هماورد اصلی طالبان در ششمین هفته عملیات ‏هنوز یک کشته جنگی نداده بود و با معیارهای متداول جنگ، در واقع هنوز وارد جنگ نشده بود. ولی در ‏آن شش هفته حکومتی که بسیاری دوست داشتند شکست ناپذیرش بشمرند، مانند خانه مقوائی فروریخت ‏این جنگی بود که با نیروهای ائتلاف شمال که سوار بر اسبان خود، پذیره تانکهای دشمن می‌شدند آغاز ‏گردید و هنگامی که روبه پایان می‌رفت آنان بر تانکهای خود پیش می‌تاختند و دشمن حتا اسب هم نداشت‏‏. یکی از چرخش‌گاه‌های کوچک جنگ زمانی بود که در نبرد مزار شریف جنگنده بمب افکن‌های امریکائی ‏برای اسبان نیروهای شمال کاه و جو ریختند. آن هواپیماها هر یک دهها میلیون دلار می‌ارزند و در هر ‏پرواز به افغانستان دوبار در هوا سوخت می‌گیرند. بر زمین، نیروهای ویژه امریکا، مردانی که با ‏پیشرفته‌ترین سلاحها می‌جنگند، هلیکوپترها و خودروهای جنگی‌شان را گذاشتند و با تجهیزات پیچیده و ‏‏”فوتوریستی” خود بر بار درازگوشان، طالبان و القاعده را دنبال کردند.‏

‎ ‎‏( ائتلاف شمال نه خوشنام بود نه ارزش رزمی چندانی داشت ، ولی نیروئی در میدان بود که بیشترینه ‏مردم افغانستان بناچار بدان چشم دوخته بودند . با همه نقش تعیین کننده امریکا ، سرنگونی طالبان در یک ‏جنگ داخلی صورت گرفت و افغانها دلیلی نیافتند که دربرابر تجاوز بیگانه متحد شوند . آنها بیگانه را در ‏پاکستانیها و عربهائی می دیدند که طالبان را بازیچه خود ، و افغانستان را تصرف کرده بودند . ) طالبان ‏نمی توانست افغانان را از تسلط خارجی ائتلاف کشورهای غربی بر کشورشان بترساند . هرچه بود از ‏تسلط پاکستان بهتر بود .‏

‎* * *‎

‎ ‎هرچه هم امریکا و جمهوری‌اسلامی در افغانستان همسوئی داشته باشند ملاحظات استراتژیک مهمتری ‏در میان است؛ بویژه که سرازیر شدن دنیا به افغانستان نقش رژیم اسلامی را کمرنگتر هم می‌کند. ‏نیروهای مخالف از تاکید بر این ملاحظات نمی‌باید غافل بمانند. حقوق بشر امری به همین اندازه اهمیت ‏است، ولی طبعا برای دیگران ملاحظات استراتژیک خودشان اولویت دارد، هراندازه هم دم از حقوق ‏بشر بزنند. ما به عنوان ایرانیانی که می‌خواهیم منطقه خود را از عوالم قرون وسطائی و بستگیهای ‏مذهبی و قبیله‌أی آزاد و برای جهان سده بیستم آماده کنیم سود مستقیمی در ریشه‌کنی تروریسم بهر نام، و ‏پایان دادن به کشمکش‌های منطقه‌أی، مهمتر از همه، جنگ نژادی، مذهبی، سرزمینی اسرائیل و ‏فلسطین داریم ـ جنگی که از همه این ابعاد در گذشته است و جنگ وجودی شده است.‏

‎ ‎ما همچنین از گسترش سلاحهای کشتار جمعی در این منطقه هراسانیم. هند و پاکستان به اندازه کافی ‏وضع را خطرناک کرده‌اند. همین مانده که رژیمهائی مانند ایران و عراق نیز به آنها بپیوندند. اگر ما با ‏سیاستهای جمهوری مخالفت می‌ورزیم از دشمنی نیست. هدفهای استراتژیک جمهوری اسلامی با منافع ‏ملی ایران در کشاکش است. ایران نه سودی در سلاحهای هسته‌أی دارد، نه گلوله باران حزب‌الله در ‏شمال اسرائیل یا بمب‌گذاری در رستورانها و گذرگاه‌های تل‌اویو و اورشلیم. لبنانیها خودشان می‌باید ‏راهی برای جدا کردن سرنوشتشان از فلسطین و درآوردن گردنشان از یوغ سوریه بیابند؛ فلسطینیان می‌‏باید سرانجام از بازی کردن دست افراطیان، هم اسلامی و هم اسرائیلی، بخود آیند و به بیش از نیم قرن ‏فلاکت پایان دهند؛ و اسرائیلیان می‌باید خود را از بند بنیادگرائی یهودی که هیچ دست کمی از همتای ‏اسلامیش ندارد آزاد کنند.‏

‎ ‎جمهوری‌اسلامی، خود به آنچه محاصره از سوی امریکا می‌نامد دامن زده است. “دیپلماسی” بمب ‏گذاری و صدور انقلاب و گروگانگیری و زیر پا گذاشتن همه موازین رفتار متمدنانه و حتا مذهبی ـ پنهان ‏کردن سلاح در محموله‌های دیپلماتیک و فرستادن مردان مسلح در میان حاجیان ـ چه فرا آمدی جز ‏کشانیدن هرچه بیشتر امریکا می‌توانست داشته باشد؟ اکنون هم آیا می‌توان تصور کرد که با حزب‌الله ‏لبنان و مانندهای حماس فلسطین می‌شود امریکا را از خلیج فارس یا آسیای باختری و مرکزی بیرون کرد؟ ‏بمب اتمی جمهوری‌اسلامی جز تنگنر کردن حلقه بر گرد ایران چه سودی خواهد داشت؟ ما با پیش کشیدن ‏این مسائل جمهوری‌اسلامی در مناسباتش، حتا با اروپا، به آینده و مصالح ملی ایران نیز خدمت می‌کنیم. ‏

‎ ‎ایران در کنار کشورهای عربی نگذاشته است در سازمان ملل متحد از تروریسم تعریف روشنی بدست ‏داده شود. این گروه کشورها استدلال می‌کنند که فلسطینیان و حزب‌الله لبنان تروریست نیستند زیرا برای ‏‎ ‎‎ ‎آزادی سرزمینشان می‌جنگند. ولی بن لادن هم در راه ایمانی که برحق می‌داند و برای آزادی سرزمینش ‏می‌جنگد. تروریسم را نه با نیات بلکه با وسائل آن می‌توان تعریف کرد. ویژگی تروریسم، کشتار کور ‏بی‌ملاحظه است و قربانیانش اساسا مردم بی‌دفاعند، زیرا تروریست بیشتر به ضعیف‌ترین نقطه می‌زند. ‏روشن است که هدف هر اندازه بلند باشد هنگامی که آماج عملیات، کارمندان اداری یا رهگذران یا ‏مشتریان رستوران و مسافران‌اند جز تروریسم نامی نخواهد داشت. ‏ ‏ ‏

‎ ‎از آنجا که رابطه مستقیم رفتار دولتها با مردم خودشان با رفتارشان در عرصه بین‌المللی هر روز ‏دانسته‌تر می‌شود ، حقوق بشر نیز چنان امر از دست رفته‌أی نیست . تروریسم و آشوبگری در بیرون با ‏تروریسم و سرکوبگری در درون از یکجا می آیند. ما از بستن بهبود روابط با کارنامه رژیم در حقوق ‏بشر نمی باید خسته شویم.‏

‎* * *‎

‎ ‎ته مانده‌های جهان سومی از شاهنشاهی تا مصدق پرستی، و چپگرائی کودکانه ، و ملی مذهبی ‏واپسمانده، خود از پیش آمدن با جهان ناتوان‌اند؛ نه درسی از گذشت روزگار نه از هیچ آموزگار. آنها ‏همچنان به نبرد بازنده‌شان در پیله‌های تنگ محافل خویش ادامه می‌دهند. اگر زمانی در فنجانهای ‏چایشان توفانی در می‌گرفت و رضایتی درخور جهان‌بینی‌شان می‌یافتند ـ به یک تعبیر ، “ترافالگار” ‏هائی در فنجان چای ـ دیگر آن هم نیست. در آن نبردها نیز درجای ناوگان فرانسه‌اند. اما روزگار با آنان ‏مهربانتر است تا خودشان. با هر تحول اوضاع جهانی عرصه اشتباه بر آنان تنگتر می‌شود؛ هر روز ‏فرصت کمتری برای کجروی می‌یابند. با همه اشتیاقی که دارند، در یافتن امر نادرستی که از آن دفاع ‏کنند درمی‌مانند. تمدن غربی یک جنگ دیگر را برده است، جنگی حقیر در ابعاد نظامی ولی با پیامدهای ‏سیاسی و روانشناسی پردامنه. ‏

‎ ‎بنیادگرائی اسلامی در افغانستان به نشیبی که می‌توانست برسد رسید. حد اقتدار و تبهکاری و نادانی ‏همین بود. جمهوری‌اسلامی در ایران با همه کوشش نتوانست بیش از نزدیکهای آن برسد: بازگشت به ‏ارزشهای اصیل، تقدس سُنتها، ایمان و شهادت. غرب ستیزان، بیش از آن نمی‌توانستند دشمنی و انکار ‏غرب جنایتکار جهانخوار ریاکار را آرزو کنند. افغانستان واپسین جبهه جنگی بود که طایفه‌های ‏رنگارنگ غرب ستیز، از صد و پنجاه تا بیست و چند سال گذشته درگیرش بوده‌اند. ‏

‎ ‎غرب ستیزی با فروریزی طالبان به پایان نخواهد رسید ولی دیگر جز کنفرانس‌های بین‌المللی بازرگانی ‏و اقتصادی میدان جنگی برای غرب ستیزان نمانده است. آن کنفرانسها نیز تنها در کشورهای آزادی چون ‏سوئد و ایتالیا و سویس فرصتی برای شکستن در و پنجره و خودروها به جنگاوران می‌دهند؛ و اگر آن ‏کنفرانس‌ها را مانند این بار در قطر، به شهرهای جهان سومی ببرند آن فرصت نیز از جهان سومی ‏اندیشان گرفته خواهد شد. ( اصلاح روابط اقتصادی و بازرگانی جهانی به سود کشورهای نادار، دست ‏دردست اصلاح حکومتهای آنان، یک ضرورت سیاسی-اخلاقی است و ربطی به غرب ستیزی و جهان ‏سوم اندیشی ندارد. )‏

‎ ‎جهان نظم تازه‌أی می‌یابد که برخلاف نظر بسیاری، می‌تواند انسانی‌تر از آنچه در دویست سال گذشته ‏بوده است بشود. نیروهای پیشرفت و نوگری با انرژی تازه‌أی به دگرگون کردن جهان افتاده‌اند؛ و ‏توجهی به غرولند‌های بی‌اثر و مقاومتهای ریاکارانه ندارند: مقاومت ریزه خواران خوان که بی آن زنده ‏نمی‌مانند.‏

‎ ‎نگریستن بر جهانی که بی‌اعتنا در می‌گذرد و پیشی می‌گیرد و بیربط می‌سازد نمی‌باید چندان خوشایند ‏باشد. جوانترهای ما از این گرفتاریها ندارند. آنها شاید چندان که می‌باید نمی‌دانند ولی از بسیاری ‏تصورات نادرست هم که ذهن بزرگترهایشان را پر کرده است بیخبرند. آنها سوار موجی هستند که در ‏می‌گذرد و پیشی می‌گیرد و بیربط می‌سازد. بر این موج هنوز جا فراوان است؛ برای همه جا هست.

مطالب مربوط

بیرون از جهان سوم در تهران

خرافات، سراسر بجای مذهب

پادشاهی و رهبری

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر