مردم از هر دو سر برنده‌اند

بحث کهنه استراتژی پیکار با رژیم اسلامی از انتخابات ریاست جمهوری خرداد گذشته بار دیگر پیش ‏کشیده شده است و برای کسانی به نظر می‌رسد برای نخستین بار طرح می‌شود . در جاهائی می‌باید از ‏پائین‌ترین مقدمات آغاز کرد. ‏

‏ پس از انتخابات دوم خرداد و جنبش تازه‌أی که در جامعه ایرانی و همراه آن در خود حکومت‌اسلامی ‏پدیدار شد هواداران استراتژی پیکار سیاسی مردمی به آسانی می‌توانستند دعوی مکتب مخالف، مکتب ‏انکار، را رد کنن. دعاوی مکتب پیکار مسلحانه که هیچگاه قابل اعتنا نبود و نیست. مکتب انکار در اینجا به ‏کسانی گفته می‌شود که به چنان جنبشی باور نداشتند و بیشترینه امتیازی که به شواهد آشکار بالا گرفتن ‏مشارکت مردم در سیاست و بالاگرفتن نبرد داخلی در دستگاه حکومتی می‌دادند، شانه بالا انداختن بود که ‏یک خیمه‌شب‌بازی رژیم بیش نیست و برای فریب دادن مخالفان بیرون ترتیب داده شده است.‏

‏ در جنبش دانشجوئی دو سال پیش حتا این کسان ناگزیر شدند بپذیرند که کار از خیمه‌شب‌بازی گذشته ‏است و با همه توانی که در گلو و قلم داشتند فریاد پشتیبانی سردادند. ولی در اینجا نیز میان جنبش ‏دانشجوئی و تحولاتی که به آن انجامیده بود تفاوت گذاشتند. جنبش دانشجوئی اصالت داشت، ولی هرچه ‏دیگر می‌گذشت خیمه‌شب‌بازی می‌بود. از آن پس هر سرکوبگری در جمهوری‌اسلامی، آنها را به ‏وجود یک بازی پیچیده که در آن اصلاحگران و انحصار‌طلبان در آن هریک نقش خود را بازی می‌کردند تا ‏نیروهای مخالف را فریب دهند معتقدتر کرد. هیچ‌کدام از خود نپرسیدند این چه بازی است که پاره‌أی ‏نقشهایش انسان را تا چند سانتیمتری مرگ می‌برد و به فلج همیشگی دچار می‌سازد، یا به زندانهای مجرد ‏ده ساله می‌اندازد، یا سالها از خدمات دولتی ممنوع می‌دارد، یا در بهترین صورتش ناچار از کناره‌گیری ‏و خانه‌نشینی می‌کند؟

‏ آنچه که حزب‌الله بویژه در شش ماهه اخیر برای پاک کردن آثار دگرگونیهائی کرد که از آن انتخابات ‏چهار سال پیش شدت گرفته بود، به گونه طرفه‌آمیزی در انکار خود آن دگرگونیها بکار گرفته شد. ‏پیروزمندانه بر هر فشار تازه‌أی که وارد شد انگشت نهادند‌: از بستن روزنامه‌هائی که در آن چهار سال ‏توانسته بودند انتشار یابند و دستگیر شدن روشنفکران و روزنامه‌نگارانی که در آن فضا توانسته بودند چنان ‏سخنان باورنکردنی بگویند تا به زندان افتادان کوشندگان جنبش دانشجوئی که مانند روزنامه‌های آزاده ‏برخاسته از دگرگونیهای پس از دوم خرداد بودند، همه را با استدلال وارونه‌أی که مردم ما در آن استادند به ‏عنوان دلائلی بر ادعای اصلی تکرار کردند: اینکه اصلا چیزی عوض نشده بوده است.‏

‏ امسال انتخابات در شرایط شکست سنگین آنچه جنبش دوم خرداد نام داده‌اند صورت گرفت. نه تنها بیشتر ‏دستاوردهای چهار ساله از دست رفته یا آسیب دیده بود بلکه خود سران آن جنبش نیز چنان دست آموز عمل ‏می‌کردند که بسیاری از مردم ناگزیر از خود می‌پرسیدند بود و نبود آنان چه تفاوتی خواهد داشت؟ مردم ‏می‌توانستند بی‌دشواری زیاد از سران جنبشی که شعار جامعه مدنی و ایران برای همه ایرانیان سر ‏می‌دادند، و به حد یک نگرنده‌ی گاه نه چندان ناخرسند سرکوبگری پائین آمده بودند، چشم بپوشند – در ‏واقع نیز درصد بالائی از آنان چنین کردند.‏ ‏ ‏

‏ برای مکتب انکار این احساس سرخوردگی مردم برگ برنده‌أی می‌نمود . اصحاب بیشمار این مکتب ‏هرچند چهار سال از تکرار نظریه توطئه و خیمه‌شب‌بازی خسته نشده بودند باز در ته دل، عامل مردمی ‏را که می‌دیدند به صورتی سابقه در جمهوری‌اسلامی به میدان آمده است به حساب می‌آوردند. اما ‏هنگامی که احساس کردند مردم از این میدان رویگردانده‌اند دلیر شدند. تصور خود را واقعیت شمردند و ‏به پیش از دوم خرداد بازگشتند: همه چیز خیمه‌شب‌بازی بوده است ؛ چیزی دگرگون نشده است، و اگر ‏شده، به بدتری بوده است. ‏

‏ اعلام نتایج رای‌گیری و اینکه دو سوم مردم رای داده‌اند دردسر آنان را تازه کرد. برخی راه گریز را در ‏دروغ شمردن آمارها دیدند. برخی دیگر دوسوم رای داده را در برابر یک سومی که رای نداد بی‌اهمیت ‏شمردند. ولی اینها “بهم بافتن” و دست و پا زدن برای توجیه است ( در اصطلاح سیاسی بسیار رایج ‏انگلیسی به آن ‏spin‏ یا رشتن می‌گویند ) و جای درست دیدن و درست اندیشیدن را نمی‌گیرد. اگر مردم ‏حتا در بدترین ساعات تاخت و تاز حزب‌الله و بی‌اثری اصلاحگران حکومتی، ناامید نیستند و نمی‌خواهند ‏به خانه‌هایشان برگردند و با رای دادن بی‌امیدواری زیاد هم شده در میدان می‌مانند، ناچار می‌باید ‏دگرگونی بزرگی در سیاست ایران روی داده باشد. ناچار می‌باید از نظریه‌های توطئه و ترفند و خیمه‌‏شب‌بازی دست شست و مردم را به زودباوری و خودفریبی متهم نکرد و ناچار می‌باید انتخابات را، ‏باهمه شورای نگهبانش، یک عامل مهم سیاسی شمرد که در ایران نهادینه می‌شود، و دست کم همان درسی ‏را گرفت که خردمند‌ترین در اردوی حزب‌الله، پس از این انتخابات دارند می‌گیرند. یک گروه سیاسی ‏دست کم در آنجا که هنوز قدرتی در میان نیست می‌تواند به واقعیتها تن در دهد و در پی رفع و رجوع ‏نباشد.‏

‏ اگر مکتب انکار تا ندیده گرفتن واقعیات رفت، پاره‌أی از مخالفان تا موافق شدن اصولی با رژیم اسلامی ‏و پیوستن به اردوی اصلاحگران حکومتی رفتند. تاکید آنان بر پیکار مردم در ایران و پیوستن بخشهائی از ‏دستگاه حکومتی به مردم، هر کدام به دلائل و به اندازه خود، درست بود؛ ولی بستن همه پیکار به خاتمی و ‏دوم خرداد، و تلاش برای پیوستن به آنان در درون ایران – که بیهوده بود و خاتمی حتا به نامه‌های ‏درخواست آمیز برای گشودن دفتر در ایران پاسخ نداد – به اعتبار نیروهای مخالف در بیرون هیچ کمکی ‏نکرد. این مخالفان – جز یک دو تنی که بهر فرصت به رنگ دیگری در می‌آیند و این بار جامه انکار برتن ‏کرده‌اند – از نتایج انتخابات اخیر سر از پا نمی‌شناسند. گوئی دیگر مساله عمده‌أی نمانده است، دوم ‏خرداد رو به پیروزی قطعی دارد و بازگشت به جمهوری‌اسلامی تنها، مسئله زمان است.‏

‎* * *‎

‏ برای بسیاری از ما – که نه چشمان خود را بر جوشش سیاسی و اجتماعی ایران بسته‌ایم و نه دوم ‏خردادیان را از خود می‌دانیم و آینده را در آنها می‌بینیم – هرچه هست امکانات گسترنده پیکار است؛ نه یک ‏پرش چشم بسته به هرچه باداباد، بلکه حرکتی مقاومت‌ناپذیر رو به جامعه‌أی امروزین با نظامی دمکراتیک‏، و فرهنگی پیراسته از بدآموزیهای یک تاریخ دراز واپسماندگی. این حرکت مقاومت ناپذیر با خود ایستادنها ‏و پس کشیدنها و زمین خوردنها و گمراهیها دارد و از همه ما ایستادگی و روشن‌بینی و هشیاری دائمی می‌‏طلبد. می‌باید آنچه را که هست خوب بشناسیم و واقعیتش را بپذیریم و اگر آنچه را که هست نمی‌پسندیم از ‏راهش به آنچه می‌پسندیم برسیم. آنگونه که از این بیست و سه ساله و بویژه از این چهار ساله آخر ‌توان دید – اگر آنچه را که دلمان می‌خواهد و با آن آسوده‌تریم کنار بگذاریم – می‌توان موقعیت کنونی را ‏چنین طبقه‌بندی کرد:‏

‎ * مردم ایران فعلا هیچ گرایشی به خیزش عمومی ندارند ولی امکان انفجار هر لحظه هست زیرا همه ‏عوامل آن جز آمادگی فوری مردم فراهم است. مافیا می‌تواند با ادامه زیاده رویهایش آن آمادگی را نیز ‏فراهم سازد. آن بخش جامعه که در رفاه نسبی است اصلاح وضع موجود را می‌خواهد و بس. طبقه متوسط ‏بزرگ ایران نیز باهمه ناخرسندی می‌خواهد بداند به کجا می‌رود. از سوئی قدرت سرکوبگری رژیم و از ‏سوئی تجربه تلخ انقلاب‌اسلامی، مردم را محتاط کرده است. در آن زمان همه گفتند بدتر از این نمی‌شود ‏ولی بسیار بدتر شد. امروز با بیست و سه چهار سال پیش تفاوتهای آشکار دارد ولی احساس عمومی را با ‏ریزه کاریهای استدلالی نمی‌توان تغییر داد. ‏

‏ ‏‎*‎‏ چه بخواهیم و چه نخواهیم انتخابات راهی است که بر مردم گشوده شده است و آنچه درباره آن می‌گویند ‏نیز درست است. انتخابات هم جایگزینی ( آلترناتیو ) برای انقلاب است و می‌تواند تا مدتها انرژی مردم را ‏در مسیر دیگر بیندازد، و هم موریانه‌وار پایه‌های قدرت مافیا و حزب‌الله را سست کند. ‏ ولی در هر صورت ، انتخابات حتا با آزادی محدود، بزرگترین نهاد دمکراتیک و بزرگترین آموزشگاه ‏دمکراسی در جامعه است زیرا عملی‌ترین وسیله بسیج منظم مردمی است. انتخابات با خود، حزب و یک ‏طبقه سیاسی مسئول در برابر مردم می‌آورد – در رژیمهای دیکتاتوری، دیرتر و شکنجه آمیزتر، ولی با ‏اینهمه.‏ ‏ ‏

‏ در جمهوری‌اسلامی انتخابات جای مهمی در قانون اساسی دارد ولی از بن با نظام جمهوری‌اسلامی ، ‏نظام ولایت فقیه و بی‌حقی مردم “محجور” و رمه نیازمند شبان، در جنگ است. این ناهنجاری، تنها پاره‌‏أی نیروهای مخالف را در استدلالهای خشک حقوقی سرگردان نکرده است، گرفتاری سران مافیا با آن به ‏مراتب جدی‌تر است. معمائی است که به زیان آنها دارد به سختی تمام و هزینه سنگین گشوده می‌شود. ‏در ایران دست کم در شرایط کنونی، مخالفت با انتخابات به جائی نمی‌‌رسد. نمونه‌اش انتخابات خرداد ‏گذشته که تقریبا بی‌پیکار انتخاباتی در فضائی پاک بی‌بهره از هیجان برگزار شد. نامزد اصلی ریاست ‏جمهوری که شصت هفتاد درصدی از رایها را آورد جز یک دو سخنرانی تقریبا هیچ برای انتخاب دوباره‌‏اش نکرد؛ نه وعده‌أی داد و نه حتا به سفر انتخاباتی شهرستانها رفت. با آنکه مردم آشکارا سرخورده شده ‏بودند و بیشتر گروه‌ها در بیرون انتخابات را تحریم کردند و حزب‌الله در چند ماهه و بویژه چند هفته پیش ‏از انتخابات هرچه توانست برای متقاعد کردن مردم به بیهودگی انتخابات و بی‌اثری مقامات انتخاباتی انجام ‏داد باز دو سوم رای دهندگان رای دادند.‏ ‎ ‎

‏ ‏‎*‎‏ پیکار قدرت در حکومت‌اسلامی جدی است و بخش مهمی از آن به مردم بر می‌گردد. گروهی می‌خواهد مردم را پشت سر خود نگهدارد . گروه نیرومندتری از هر قدرتی به مردم داده شود بر خود می‌لرزد‏‏. هردو سرسپرده جمهوری‌اسلامی‌اند و هردو می‌خواهند نظام را نگهدارند و هر دو از خیزش مردم می‌‏ترسند؛ ولی یکی چاره را در کاستن از ناخرسندی مردم می‌بیند و دیگری در افزایش سرکوبگری. چنین ‏اختلافی در همه نظامهای بسته‌أی که تهدید می‌شوند پیش آمده است و می‌آید و هیچ نیازمند خیمه‌شب‌‏بازی نیست. از طبیعت قدرت و حکومت بر می‌خیزد. مردم بر خلاف پاره‌أی مخالفان، این اختلاف را ‏خوب می‌فهمند و از آن برای پیشبرد پیکار آزادیخواهانه خود بهره می‌گیرند. آنها هنوز اگر انتظاری از ‏چنان مخالفان داشته باشند – که بعید است – این است که بر واقعیت آشکار چشم بگشایند و آنها نیز از نبرد ‏همه سویه سیاسی که در ایران درگرفته است برای پشبرد پیکار آزادیخواهانه مردم ایران بهره گیرند.‏

‎* * *‎

‏ چنانکه اشاره رفت انتخابات ریاست جمهوری در اوضاع و احوال نومید کننده برگزار شد. تقریبا همه ‏اسباب آن نومیدی هنوز هست. قانون اساسی همان است و مکانیسم‌های قانونی بسته نگهداشتن سیستم و ‏ناکام گردانیدن هر اصلاحات با معنی در جایشان هستند مافیا با منابع مالی بیکرانش دستگاه‌های ‏سرکوبگری را کنترل می‌کند . زندانها پر است و پرتر هم می‌شود. روزنامه‌ها دیگر به آزادی پیشین نمی‌‏نویسند و به شمار پیشین فروخته نمی‌شوند. تا کنون رای مردم دو اثر بیشتر نداشته است. نخست ، رئیس ‏جمهوری سرانجام به مسئولیتش در برابر رایهائی که به او داده شده اذعان کرده است. در سخنرانیی که از ‏کسی چون او تازگی داشت گفت بر راه اصلاحات خواهد رفت و اگر جلوش را بگیرند کناره‌گیری ‏خواهدکرد. او می‌داند که در آن صورت چه بحرانی رژیمی را که بدان سرسپرده است در خود خواهد ‏پیچید و اگر تهدیدش میان تهی نباشد نشانه دگرگونی بزرگی است. ‏ ‏ ‏

‏ دوم ، رهبر به مجلس اجازه داد در کار رادیو تلویزیون نظارت کند. رادیو تلویزیون در انتخابات، از حد ‏گذرانده بود. خبر پیروزی خاتمی را تا چندین ساعت پخش نکردند و وزیر کشور را که برای اعلام نتایج ‏رای‌گیری به آنجا رفته بود عملا راه ندادند. مجمع تشخیص مصلحت به ریاست رفسنجانی که رهبر مافیا ‏نیز هست پیش از انتخابات مجلس زمستان گذشته که شکست سنگین حزب‌الله پیش‌بینی می‌شد، به شتاب ‏‏”قانون”ی گذراند که حق بازرسی در نهادهای فراوان و بسیار نیرومند زیر نظر رهبری را از مجلس ‏گرفت. تنها یکی از این نهادها، “دفتر امداد امام ،” به روایتی در ماه به هفتصد هزار تن مقرری می‌دهد. ‏این خیل عظیم ‏‎ ‎مقرری بگیران‎ ‎‏ و مانندهای‏‎ ‎‏ آنهایند که با خانواده هایشان پانزده در صد رای حزب‌الله را ‏می‌سازند. اکنون با دستوری که به آن مجمع برای تغییر آن قانون داده شده است راه بر بازرسی مجلس در ‏آن نهادها گشوده می‌شود که یک “صندوق پاندورا”ی واقعی خواهد بود. اگر مجلس جرات کند و گام در این ‏میدان مین بگذارد آتشبازی بیسابقه‌أی را می‌باید انتظار داشت.‏

‏ اینها اگرهای مهمی است: اگر رئیس جمهوری حقیقتا در پی اصلاحات بر آید که خود می‌گوید راه ‏دیگری ندارد؛ و اگر دهان مکنده نهادها را از شاهرگ‌های درآمد ملی جدا کنند که اندکی هم برای رسیدن به ‏دردهای مردم بماند، هیچ چیز کمتر از زمین لرزه نخواهد بود. تجربه گذشته نشان می‌دهد که چنان ‏نخواهد شد. دستور رهبر امتیاز مهمی است که به اصلاحگران داده می‌شود. ولی آن “انقلابی” نیست که ‏یکی از آن سر از پانشناختگان در باره‌اش گفت. اینان ظاهرا نمی‌دانند که چه تاکتیکهائی برای کشیدن دندان ‏سختگیرترین بازرسیها، آنهم در جمهوری‌اسلامی، در آستین سنگرگرفتگان قدرت و امتیازات است. ‏ با این ساختار قدرت، هیچ اصلاحی مگر با سخت‌ترین رویاروئیها، امکان پذیر نخواهد بود و تا کنون در ‏دوم خردادیان چنین پافشاری و دلاوری دیده نشده است. ‏

‏ فرصتی که برای مردم پیش آمده در همین تناقض است. دوم خرداد، بی ایستادگی بر دعویهایش، دو ‏پیکار را خواهد باخت – پیکار نگهداری خودش و پیکار نگهداری نظام. ماموریتی که این اصلاحگران برای ‏خود می‌شناسند “فرود آرام” برای رژیم است که جمهوری‌اسلامی را برای “ملی- مذهبی” ها نگهدارد؛ ‏حلقه را برای بسیاری خودیهای پیشین، جز آنها که پاک غیر خودی شده‌اند، بزرگتر سازد؛ و بقیه را که ‏از نیمه کاریها و میانه‌گیریهای این دمکراتهای اسلامی و محافظه‌کاران اصلاحگر به تنگ آمده‌اند، و پس ‏از صد سال آزمایش شکست خورده می‌خواهند جامعه ایرانی را امروزی کنند، همچنان دور نگهدارد. ‏انحصارگران یارای این اندازه‌اش را نیز ندارند و دایره خودیها را همچنان تنگتر می‌خواهند ( بر سر این ‏خوان یغما مگر چند تن می‌توانند بنشینند؟ ). می‌باید جنگید و مردم می‌توانند این جنگ را راه بیندازند.‏

‏ یک سوم رای دهندگان که این بار کنار ایستادند، دلیلشان هر چه بود، این پیام روشن را به دوم خرداد ‏دادند. مردم در میدان می‌مانند ( دو سومشان ماندند ) ولی پشتیبانی‌شان بی‌قید و شرط نیست. اگر همه‌اش ‏قانون اساسی نیست و رای مردم نیز به حساب می‌آید می‌باید ایستاد و مبارزه کرد. اگر همه‌اش قانون ‏اساسی است و رای مردم سودی ندارد چرا اینهمه بر ضرورت رای دادن و نیاز اصلاحات به پشتیبانی ‏انتخاباتی مردم تاکید دارند؟ یک بار رئیس جمهوری و جنبش دوم خردادش توانستند پشتیبانی مردم را به دم ‏قانون اساسی بدهند و ناچیز کنند. مدتی عذرشان این بود که مجلس را ندارند. پس از مجلس عذر آوردند که ‏انتخابات ریاست جمهوری در پیش است و آن را نمی‌باید به خطر انداخت. اکنون عذری نمانده است.‏

‎* * *‎

‏ پیکار دیگری که با ادامه سازشکاری “آرامش فعال” باخته خواهد شد “فرودآرام” رژیم اسلامی است. ‏ممکن است سران دوم خرداد، هشدارهای خود را به اینکه بی‌اصلاحات، مردم همه بساط رژیم را برهم ‏خواهند ریخت بیشتر برای ترساندن و امتیاز گرفتن تکرار می‌کنند. ولی این هشدارها درست است. تاریخ ‏گذشته و همروزگار بر درستیش گواهان بیشمار دارد. چگونه می‌توان همچنان سی چهل میلیون را در یک ‏جمعیت شصت هفتاد میلیونی، بی‌برگ و ساز و بی امید نگهداشت؟ اگر این دریچه اصلاحات که چهار ‏سالی بیشتر مهلت ندارد نیز بسته شود، و معلوم نیست چهار سال هم بپاید، مافیا در برابر این مردم چه ‏خواهد داشت؟ سد بسیج و نیروهای انتظامی تا کی می‌تواند جلو توفان خشم و سرخوردگی مردم را بگیرد؟

‏ آخوندها آگاهانه دو دریچه اطمینان ( سوپاپ ) برای کاستن از فشار اجتماعی گذاشته‌اند: اعتیاد و ‏مهاجرت. بهای هروئین در کشوری به گرانی ایران به حدود آدامس رسیده است و پاسداران اخلاق اسلامی ‏که بالا رفتن روسری را پایان شریعت می‌دانند اعتنائی به جوانان معتاد نمی‌کنند . “روحانیان” شورای ‏نگهبان و مجلس خبرگان و قوه قضائی با خرسندی به آمارهای بالارونده اعتیاد در ایران می‌نگرند. اسلام ‏بماند بقیه‌اش مهم نیست. جانشین وزیران آموزش عالی پیشین، که اکنون برای تلفظ عنوان وزارتخانه‌اش ‏چند دقیقه‌أی لازم دارد، می‌گوید در سال گذشته دویست و بیست هزارتن از درسخواندگان از کشور ‏مهاجرت کرده‌اند. درستی این رقم هر چه باشد در اینکه یک موج سیلابی مهاجرت تازه از ایران آغاز شده ‏است تردیدی نمی‌توان داشت. سران مافیا از خواندن این خبر که هشتاد درصدی از جوانان ایران در ‏آرزوی مهاجرت‌اند شاد می‌شوند. مدعی هر چه کمتر بهتر.‏

‏ ولی درباره اهمیت این آمارها مبالغه می‌شود. سالی نزدیک به هشتصد هزار تن به بازار بیکاری ایران ‏می‌پیوندند. چند میلیون جوان را می‌توان به دام هروئین کشید یا به کشورهای دیگر پرتاب کرد؟ از این ‏مشکل اجتماعی گذشته، مشکل سیاسی است. ایران از نظر سیاسی در بیست و چند سال گذشته یکی از ‏پیشرفته‌ترین جامعه‌های آن منطقه شده است. چنین مردمی با زمامدارانی در چنین سطح پائین اخلاقی و ‏فرهنگی نمی‌توانند همزیستی داشته باشند. بسیاری از ایرانیان با دستگاه حاکم خود مشکل وجودی ‏‏(اگزیستانسیل) دارند و نگریستن به هیات این افراد و گوش دادن به سخنانشان را تحمل‌ناپذیر می‌یابند. بعد ‏هم اینهمه فساد و ستم و تبعیض و رفتار غیر انسانی که هر روز روان را می‌آزارد. ‏

‏ رای آوردن نامزد دوم خرداد و سرتاسر خود جنبش دوم خرداد، تغییر زیادی در این موقعیت نمی‌دهد و ‏ما کسانی که امید خود را به نیروهای پیشرفت و آزادی در ایران بسته‌ایم، خطری از آن ناحیه احساس نمی‌‏کنیم. دوم خرداد به سبب طبیعت خود و موقعیتی که در آن گرفتار شده از هرچه بر آید و در هر چه شکست ‏بخورد به سود هدف دراز مدت ماست. ما سر از پا نشناخته نیستیم و نمی‌خواهیم بر سر سفره دوم خرداد ‏بنشینیم. ما می‌خواهیم همه سفره‌ها را برچینیم. ولی این کار بستگی به بسیاری عوامل از جمله در خود ‏دستگاه حکومت جمهوری‌اسلامی دارد. ‏

‏ تنها کسانی که بیش از نوک بینی خود را نمی‌خواهند ببینند از نتایج رای ١۸ خرداد نگرانند و بهر چه ‏برای انکار آن دست می‌زنند. این بسیار خوب است که در نبود یک جایگزین با اعتبار که در ایران پایگاه ‏مشخصی، به معنی کمترینه سازماندهی و شبکه ارتباطی، داشته باشد، مردم رها نمی‌کنند و آرامش ‏گورستان را بجای فضای پرتوقع کنونی که دست کم می‌تواند به کشاکشهای سخت دامن بزند نمی‌گذارند. ‏اگر آرامش گورستان دلخواه مافیا نیز هست می‌باید اندکی تامل کرد؛ سران مافیا مردم زیرکی هستند و ‏برسر جان و اموال خود مبارزه می‌کنند. بجای متهم کردن دیگران می‌باید آن جایگزین با اعتبار را ساخت ‏که کار یک سال و دو سال نیست و شکیبائی و پافشاری می‌خواهد، و با ندیده گرفتن واقعیتهای ناخوشایند در ‏ایران نمی‌توان کوتاهترش کرد.‏

مطالب مربوط

بیرون از جهان سوم در تهران

خرافات، سراسر بجای مذهب

پادشاهی و رهبری

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر